کسي کو همچو تو جانان ندارد
کسي کو همچو تو جانان ندارد
شاعر : سيف فرغاني
اگر چه زنده باشد جان ندارد کسي کو همچو تو جانان ندارد دلي پر خون لبي خندان ندارد گل وصلت نبويد گر چو غنچه فقيري کز گدايي نان ندارد شده چون تو توانگر را خريدار که بي تو هر دو عالم آن ندارد نخواهم بي تو ملک هر دو عالم ولايت غير تو سلطان ندارد غم ما خور دمي کنجا که ماييم دل شادت غم ايشان ندارد تويي غمخوار درويشان و هرگز که همت همچو درويشان ندارد گداپرور نباشد آن توانگر که درد دل جز اين درمان ندارد به من ده ز آن لب جان بخش بوسي بگو تا جاي خود ويران ندارد دلم چون جاي عشق تست او را که عنبر بوي خود پنهان ندارد غم عشق تو را عنبر مثال است به غير از روي تو بستان ندارد گل حسني که تا امروز بشکفت که مسکين طاقت هجران ندارد اميد سيف فرغاني به وصل است وگر ناله کند فرمان ندارد بفرمان تو صد درد است او را