خلوتم با نگار دلجو بود | | دوشم اسباب عيش نيکو بود |
غير من هر چه بود نيکو بود | | اندر آن خلوت بهشت آيين |
سينه بر سينه روي بر رو بود | | با دلارام من مرا تا روز |
دهنش پستهي سخنگو بود | | سخنش چاشني شکر داشت |
که چه سيمين بر و سمن بو بود | | نکني باور ار تو را گويم |
آن که در پاي اسب چون گو بود | | بود در دست شاه چون چوگان |
سنگ بر چرخ و آب در جو بود | | آسياي مراد را همه شب |
چون نکو بنگريستم او بود | | من به نور جمال او خود را |
پاسبان وار بر سر کو بود | | زنگي شب چراغ ماه به دست |
گر ز تو تا تو يک سر مو بود | | دوري از دوست، سيف فرغاني! |