دوشم اسباب عيش نيکو بود شاعر : سيف فرغاني خلوتم با نگار دلجو بود دوشم اسباب عيش نيکو بود غير من هر چه بود نيکو بود اندر آن خلوت بهشت آيين سينه بر سينه روي بر رو بود با دلارام من مرا تا روز دهنش پستهي سخنگو بود سخنش چاشني شکر داشت که چه سيمين بر و سمن بو بود نکني باور ار تو را گويم آن که در پاي اسب چون گو بود بود در دست شاه چون چوگان سنگ بر چرخ و آب در جو بود آسياي مراد را همه شب چون نکو بنگريستم او بود من به نور جمال او...