مشکل است اين که کسي را به کسي دل برود
مشکل است اين که کسي را به کسي دل برود
شاعر : سيف فرغاني
مهرش آسان به درون آيد و مشکل برود مشکل است اين که کسي را به کسي دل برود دير بايد که مرا نقش تو از دل برود دل من مهر تو را گرچه به خود زود گرفت کشتي من نه همانا که به ساحل برود بحر عشقت گر ازين شيوه زند موج فراق همچو پروانه که شمعش ز مقابل برود بي وصال تو من مرده چراغم مانده که ز پيرايهي سوداي تو عاطل برود در عروسي جمال تو نميدانم کس که به تبريز کسي آيد و عاقل برود با تو خوبي نتوان گفت و ندارم باور مگر آن کس که به شهر آيد و غافل برود آمن از فتنهي حسن تو درين دوران نيست آب چشمي است که آن با تو به منزل برود لايق بدرقهي راه تو از هر چه مراست چون گران بار جفاهاي تو در گل برود؟! خاک کويت همه، گل گشت ز آب چشمم جانم، آن روز که از کوي تو محمل برود عهد کرده است که در محمل تن ننشيند چه بود فايده از عمر چو حاصل برود؟ سيف فرغاني يار است تو را حاصل عمر