قند خجل ميشود از لب چون شکرش شاعر : سيف فرغاني قوت دل ميدهد بوسهي جان پرورش قند خجل ميشود از لب چون شکرش کام دلم خوش کند پستهي پر شکرش زهر غمش ميخورم بوک به شيرين لبان چشمهي آب حيوة رشحهي لعل ترش لذت قند و نبات چاشنيي از لبش در قدمش مشک بيخت زلف پريشان سرش از دهنش قند ريخت لعل شکربار او هر که بهشتي بود آب دهد کوثرش دل شده را قوت جان از لب لعل وي است معني خورشيد داشت صورت مه پيکرش پرده ز رخ بر گرفت دوش شبم روز کرد يار شما خرگهيست...