شبي از مجلس مستان برآمد نالهي چنگش شبي از مجلس مستان برآمد نالهي چنگششاعر : سيف فرغاني رسيد از غايت تيزي به گوش زهره آهنگششبي از مجلس مستان برآمد نالهي چنگشز چشم ژالهي اشک وز گوشم نالهي چنگشچو بشنودم سماع او، نگردد کم، نخواهد شدکه گل با رنگ و بوي خود نموداري است از رنگشچگونه گلستان گويد کسي آن دلستاني رابه آب چشمهي حيوان شکر در پستهي تنگشلب شيرين آن دلبر در آغشته است پنداريوگر چون من گدايي را دهد گوهر به همسنگشکفي از خاک پاي او به دست پادشا ندهمبنام عاشقي او گر از من نامدي ننگشمشهر کردمي خود را چو شعر خويش در عالمبه گوش عاشقان آمد سحرگه نالهي چنگشفغان از سيف فرغاني برآمد ناگهان گويي