شبي از مجلس مستان برآمد نالهي چنگش شاعر : سيف فرغاني رسيد از غايت تيزي به گوش زهره آهنگش شبي از مجلس مستان برآمد نالهي چنگش ز چشم ژالهي اشک وز گوشم نالهي چنگش چو بشنودم سماع او، نگردد کم، نخواهد شد که گل با رنگ و بوي خود نموداري است از رنگش چگونه گلستان گويد کسي آن دلستاني را به آب چشمهي حيوان شکر در پستهي تنگش لب شيرين آن دلبر در آغشته است پنداري وگر چون من گدايي را دهد گوهر به همسنگش کفي از خاک پاي او به دست پادشا ندهم بنام عاشقي...