ترکي است يار من که نداند کس از گلش

ترکي است يار من که نداند کس از گلش شاعر : سيف فرغاني او تندخو و بنده نه مرد تحملش ترکي است يار من که نداند کس از گلش ز آن پسته پر شکر طبق روي چون گلش پسته دهان که در...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ترکي است يار من که نداند کس از گلش
ترکي است يار من که نداند کس از گلش
ترکي است يار من که نداند کس از گلش

شاعر : سيف فرغاني

او تندخو و بنده نه مرد تحملشترکي است يار من که نداند کس از گلش
ز آن پسته پر شکر طبق روي چون گلشپسته دهان که در سخن و خنده مي‌شود
چندانک دور کرد دل اندر تسلسلشپايان زلف جعد پريشان سرش نديد
ز آن جان خطاب مي‌کنم اندر ترسلشبي او ز زندگاني چون سير گشته‌ام
گيسو بريده بيني از آشوب کاکلشچندين هزار ترک تتاري نغوله را
بر برگ گل چو مشک بيفشاند سنبلشآهوي جان بنده چراگاه خويش يافت
هر عاقلي که ديد به مستي شمايلشديوانه‌اي شود که نيايد به هوش باز
انديشه بر خطا بود اندر تخيلشهر صورتي که نقش کند در ضمير من
بهر مزيد حسن به زيور تجملشاو زيور عروس جمال خود است و نيست
جز مهر و مه رديف مکن در تغزلشاو شاه بيت نظم جهان است زينهار
رختش به آب رفت و خر افتاد بر پلشآن کس که اسب در پي اين شهسوار راند
با او تقرب من و با من تفضلشجان برد و عشوه داد و همه ساله آن بود
از بوستان و حسن گل و بانگ بلبلشبا گلستان چهره‌ي او فارغ است سيف


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط