مرا که در تن بي‌قوت است جاني خشک

مرا که در تن بي‌قوت است جاني خشک شاعر : سيف فرغاني ز عشق ديده‌ي تر دارم و دهاني خشک مرا که در تن بي‌قوت است جاني خشک که حاصلم همه چشمي تر است و جاني خشک تو را به مثل...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مرا که در تن بي‌قوت است جاني خشک
مرا که در تن بي‌قوت است جاني خشک
مرا که در تن بي‌قوت است جاني خشک

شاعر : سيف فرغاني

ز عشق ديده‌ي تر دارم و دهاني خشکمرا که در تن بي‌قوت است جاني خشک
که حاصلم همه چشمي تر است و جاني خشکتو را به مثل من اي دوست ميل چون باشد
مدام آب بقم خورده زعفراني خشکز چشم بر رخم از عشق آن دو لاله‌ي تر
ز آب ديده‌ي من بر زمين مکاني خشکدرو ز سيل بلايي بترس اگر يابي
بپرسش من مسکين کم از زباني خشک؟اگر لب و دهن من به بوسه تر نکني
گدا چو از در حاتم رود به ناني خشکبر توانگر و درويش شکر کم گويد
هماي‌وار قناعت به استخواني خشکبه آب لطف تو نانم چو تر نشد کردم
منم به دام زماني تر و زماني خشکز خون ديده و سوز جگر چو مرغابي
بسان آبي تر دان و نارداني خشکز سوز عشق رخ زرد و اشک رنگينم
چو آفتاب به تابي کنم جهاني خشکسحاب‌وار به اشکي کنم جهاني تر
نماند تا به زبان تر کنم لباني خشکز آه گرمم در چشمه‌ي دهان آبي
از آنکه بر ندهد هيچ بوستاني خشکمرا به وصل خود اي ميوه‌ي دل آبي ده
چو بر کناره‌ي بام است ناوداني خشکميان زمره‌ي عشاق سيف فرغاني


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط