کيست درين دور پير اهل معاني
کيست درين دور پير اهل معاني
شاعر : سيف فرغاني
آن که به هم جمع کرد عشق و جواني کيست درين دور پير اهل معاني راه بود بي شک از صور به معاني قربت معشوق از اهل عشق توان يافت نيست تو را خانه در حدود مکاني گر تو چو شاهان برين بساط نشيني در ندبي ملک هر دو کون نماني در نفسي هر چه آن تست ببازي کتش برق از خلال ابر دخاني نور امانت ز تو چنان بدرخشد آب در اجزاي تو کند حيواني خضر شوي در بقا و دانش و آنگاه گويي انا الحق و نام خويش نداني علم تو آنجا رسد بدو که چو حلاج رو بنمايند رازهاي نهاني همچو عروسان به چشم سر تو پيدا برد بدن از جوار روح گراني جسم تو ز آن سان سبک شود که تو گويي ست جهت را بنور سبع مثاني فاتحهي اين حديث دارد يک رنگ از عمل جان به علمهاي زباني هر که مرو را شناخت نيز نپرداخت دل که ندارد بدو تعلق جاني گر خورد آب حيوة زنده نگردد گر برسي تو سلام من برساني من نرسيدم بدين مقام که گفتم