اگر خورشيد و مه نبود برين گردون مينايي

اگر خورشيد و مه نبود برين گردون مينايي شاعر : سيف فرغاني تو از رو پرده برگير و همي کن عالم آرايي اگر خورشيد و مه نبود برين گردون مينايي که در تو خيره مي‌ماند چو من چشم تماشايي سزاي وصف روي تو سخن در طبع کس نايد تو با اين روي چون خورشيد همچون روز پيدايي ميان جمع مه رويان همه چون شب سيه مويان عجب نبود که چون مجنون برآرد سر به شيدايي ترا ليلي نشايد گفت ليکن عاقل از عشقت مگس از بهر شيريني ست در دکان حلوايي منم از عشق روي تو مقيم خاک کوي تو من...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اگر خورشيد و مه نبود برين گردون مينايي
اگر خورشيد و مه نبود برين گردون مينايي
اگر خورشيد و مه نبود برين گردون مينايي

شاعر : سيف فرغاني

تو از رو پرده برگير و همي کن عالم آرايياگر خورشيد و مه نبود برين گردون مينايي
که در تو خيره مي‌ماند چو من چشم تماشاييسزاي وصف روي تو سخن در طبع کس نايد
تو با اين روي چون خورشيد همچون روز پيداييميان جمع مه رويان همه چون شب سيه مويان
عجب نبود که چون مجنون برآرد سر به شيداييترا ليلي نشايد گفت ليکن عاقل از عشقت
مگس از بهر شيريني ست در دکان حلواييمنم از عشق روي تو مقيم خاک کوي تو
من و آه سحرگاه و شب هجران و تنهايياگر در روز وصل تو نباشم جمع با ياران
مسلمان چون کند نسبت مسيحا را به ترساييمرا با غير خود هرگز مکن نسبت، مدان مايل
که اندر دل نمي‌گنجد غم عشق و شکيباييميان صبر و عشق اي جان نزاع است از براي دل
چو سگ بيرون در خسبم من مسکين ز بي جاييحرم بر عاشقان تنگ است از ياران غار تو
تو حسن يوسفي داري و من مهر زليخاييعزيز مصر اگر ما را ملامت‌گر بود شايد
که من در راه عشق تو به سر رفتم ز بي‌پاييز جان بازان اين ميدان کسي همدست من نبود
چو طوطي گر سخن گويد کند ز آن لب شکرخاييچو سعدي سيف فرغاني به وصف پسته‌ي تنگت
«تو از هر در که بازآيي بدين خوبي و زيبايي»چو جنت دايم اندر وي همه رحمت فراز آيد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.