ندارد باورت اکمه ز الوان

ندارد باورت اکمه ز الوان شاعر : شيخ محمود شبستري وگر صد سال گويي نقل و برهان ندارد باورت اکمه ز الوان به نزد وي نباشد جز سياهي سپيد و زرد و سرخ و سبز و کاهي کجا بينا شود از کحل کحال نگر تا کور مادرزاد بدحال بود چون کور مادرزاد دنيا خرد از ديدن احوال عقبا که بشناسد بدان اسرار پنهان وراي عقل طوري دارد انسان نهاده است ايزد اندر جان و در تن بسان آتش اندر سنگ و آهن ز نورش هر دو عالم گشت روشن چو بر هم اوفتاد اين سنگ و آهن چو دانستي...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ندارد باورت اکمه ز الوان
ندارد باورت اکمه ز الوان
ندارد باورت اکمه ز الوان

شاعر : شيخ محمود شبستري

وگر صد سال گويي نقل و برهانندارد باورت اکمه ز الوان
به نزد وي نباشد جز سياهيسپيد و زرد و سرخ و سبز و کاهي
کجا بينا شود از کحل کحالنگر تا کور مادرزاد بدحال
بود چون کور مادرزاد دنياخرد از ديدن احوال عقبا
که بشناسد بدان اسرار پنهانوراي عقل طوري دارد انسان
نهاده است ايزد اندر جان و در تنبسان آتش اندر سنگ و آهن
ز نورش هر دو عالم گشت روشنچو بر هم اوفتاد اين سنگ و آهن
چو دانستي برو خود را براندازاز آن مجموع پيدا گردد اين راز
بجو از خويش هر چيزي که خواهيتويي تو نسخه‌ي نقش الهي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما