که فارغ آمدم از ننگ و نام، باده بيار | | غلام روي توام، اي غلام، باده بيار |
درآ به مجلس و پيش از طعام باده بيار | | کرشمههاي خوش تو شراب ناب من است |
چه حاجت است صراحي و جام؟ باده بيار | | به غمزهاي چو مرا مست ميتواني کرد |
گر آمدي به تقاضاي وام، باده بيار | | به مستي از لب تو وام کردهام بوسي |
شده است تن همه ديده چو دام، باده بيار | | مگر که مرغ طرب درفتد به دام مرا |
فتاد از پي دانه به دام، باده بيار | | کجاست دانهي مرغان؟ که طوطي روحم |
چو مي نگيرد بي مي نظام، باده بيار | | نظام بزم طرب از مي است، مجلس ما |
مگر زبون شود اين بدلگام، باده بيار | | عنان ربود ز من توسن طرب، ساقي |
مدار منتظرم بر دوام، باده بيار | | ز انتظار چو ساغر دلم پر از خون شد |
که آفتاب برآيد ز جام، باده بيار | | اگر چه روز فروشد، صبوح فوت مکن |
مدار خون صراحي حرام، باده بيار | | درين مقام که خونم حلال ميداري |
اگر چه صبح خوش آيد، به شام باده بيار | | به وقت شام، بيا تا قضاي صبح کنيم |
براي پختن سوداي خام باده بيار | | نميپزد تف غم آرزوي خام مرا |
همي دهم به تو، بستان تمام، باده بيار | | منم کنون و يکي نيم جان رسيده به لب |
مگر رسم ز لب تو به کام، باده بيار | | به مستي از لب تو ميتوان ستد بوسي |
غلام روي توام، اي غلام، باده بيار | | مرا ز دست عراقي خلاص ده نفسي |