چنين که غمزهي تو خون خلق ميريزد چنين که غمزهي تو خون خلق ميريزدشاعر : فخرالدين عراقي عجب نباشد اگر رستخيز انگيزدچنين که غمزهي تو خون خلق ميريزدکه در ميانه يکي گرد برنميخيزدفتور غمزهي تو صدهزار صف بشکستجهان، اگر بتواند، دو اسبه بگريزدز چشم جادوي مردافگن شبه رنگتفريب چشم تو تا چند خون من ريزد؟فروغ عشق تو تا کي روان من سوزدکه غرقه هرچه ببيند درو بياويزدمرنج، اگر به سر زلف تو در آويزمرخ تو هر نفسي رنگ ديگر آميزدتو را، چنان که تويي، تا کسيت نشناسدبه خاکپاي تو کز عشق تو نپرهيزداگر چه خون عراقي بريزي از ديده