من مست مي عشقم هشيار نخواهم شد
من مست مي عشقم هشيار نخواهم شد
شاعر : فخرالدين عراقي
وز خواب خوش مستي بيدار نخواهم شد من مست مي عشقم هشيار نخواهم شد تا روز قيامت هم هشيار نخواهم شد امروز چنان مستم از بادهي دوشينه در کوي جوانمردان عيار نخواهم شد تا هست ز نيک و بد در کيسهي من نقدي جز بر در ميخانه اين بار نخواهم شد آن رفت که ميرفتم در صومعه هر باري از رندي و قلاشي بيزار نخواهم شد از توبه و قرايي بيزار شدم، ليکن وز يار به هر زخمي افگار نخواهم شد از دوست به هر خشمي آزرده نخواهم گشت چون غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد چون يار من او باشد، بييار نخواهم ماند تا غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد تا دلبرم او باشد دل بر دگري ننهم چون سوختهي عشقم در نار نخواهم شد چون ساختهي دردم در حلقه نيارامم بر درگه اين و آن بسيار نخواهم شد تا هست عراقي را در درگه او باري