در من نگرد يار دگربار که داند شاعر : فخرالدين عراقي زين پس دهدم بر در خود بار که داند؟ در من نگرد يار دگربار که داند يادآورد از من دگر آن يار که داند؟ از ياد خودم کرد فراموش به يکبار خشنود شود از من غمخوار که داند؟ خون شد جگرم از غم و انديشهي آن دوست آيد به عيادت بر بيمار که داند؟ بيمار دلم، خسته جگر از غم عشقش باشد که شود دوست دگربار که داند؟ اي دشمن بدخواه، چه باشي به غمم شاد؟ باشد که ببيني رخ دلدار که داند؟ در بند اميد، اي دل، بگشاي...