باز دلم عيش و طرب ميکند شاعر : فخرالدين عراقي هيچ ندانم چه سبب ميکند؟ باز دلم عيش و طرب ميکند کين همه شادي و طرب ميکند؟ از مي عشق تو مگر مست شد شيفته شد ، شور و شغب مي کند تا سر زلف تو پريشان بديد عيش همه در دل شب ميکند تا دل من در سر زلف تو شد زلف تو بازي چه عجب ميکند؟ برد به بازي دل جمله جهان فتنه نگر باز که لب ميکند طرهي طرار تو کرد آن چه کرد باز فلاني چه طلب ميکند؟ ميبرد از من دل و گويد به طنز: آرزوي قند و طرب ميکند...