در حسن رخ خوبان پيدا همه او ديدم
در حسن رخ خوبان پيدا همه او ديدم
شاعر : فخرالدين عراقي
در چشم نکورويان زيبا همه او ديدم در حسن رخ خوبان پيدا همه او ديدم وندر نظر وامق عذرا همه او ديدم در ديدهي هر عاشق او بود همه لايق ياري ده بيياران، هرجا همه او ديدم دلدار دل افگاران غمخوار جگرخواران مقصود من پر غم ز اشيا همه او ديدم مطلوب دل در هم او يافتم از عالم او بود، همه او، بس، تنها همه او ديدم ديدم همه پيش و پس، جز دوست نديدم کس فيالجمله همه او بين، زيرا همه او ديدم آرام دل غمگين جز دوست کسي مگزين او بود گلستان ها ، صحرا همه او ديدم ديدم گل بستان ها ، صحرا و بيابان ها کاندر خم و پيمانه پيدا همه او ديدم هان! اي دل ديوانه، بخرام به ميخانه ميبوي گل و سوسن، کاينها همه او ديدم در ميکده و گلشن، مينوش مي روشن جوياي عراقي شو، کو را همه او ديدم در ميکده ساقي شو، مي در کش و باقي شو