چه خوش بودي، دريغا، روزگارم؟ چه خوش بودي، دريغا، روزگارم؟شاعر : فخرالدين عراقي اگر در من نگه کردي نگارمچه خوش بودي، دريغا، روزگارم؟بپرسيدي دمي حال فگارمبديدي گر فراقش چونم آخربه کام دشمنان شد روزگارمنکرد آن دوست از من ياد روزيچو ميداند که او را دوست دارم؟چرا خواهد به کام دشمنانمعزيزان، بنگريد: آخر چه خوارم؟عزيزي بودم اول بر در اوچو شب تيره شده است اين روزگارمفرو شد روز من بيمهر رويشنه غمخواري که باشد غمگسارمنه دلداري که باشد مونس دلکه تا از جيب محنت سر برآرمنميدانم که دامان که گيرم؟که هم با تو درين تيمار يارمعراقي، دامن غم گير و خوش باش