شود ميسر و گويي که در جهان بينم؟ شود ميسر و گويي که در جهان بينم؟شاعر : فخرالدين عراقي که باز با تو دمي شادمانه بنشينم؟شود ميسر و گويي که در جهان بينم؟به چشم جان رخ راحت فزاي تو بينم؟به گوش دل سخن دلگشاي تو شنوم؟اگر بدم و اگر نيک، چون کنم؟ اينماگر چه در خور تو نيستم، قبولم کنبه حال من نظري کن که، سخت مسکينمبه سوي من گذري کن، که سخت مشتاقماميد وصل ندادي هميشه تسکينمز بود من اثري در جهان نبودي، گرازان سبب دو لب توست جان شيرينمبدان خوشم که مرا جان به لب رسيد، آري