بر در يار من سحر مست و خراب ميروم
بر در يار من سحر مست و خراب ميروم
شاعر : فخرالدين عراقي
جام طرب کشيدهام، زآن به شتاب ميروم بر در يار من سحر مست و خراب ميروم وقت سحر به کوي او بهر جواب ميروم ساغري از مي لبش دوش سال کردهام تا دهد از کرشمهام باز شراب، ميروم از مي ناب جزع او گرچه خراب گشتهام تا کشم از دو لعل او بادهي ناب ميروم بر سر خوان درد او درد بسي کشيدهام از پي آن کشش دگر، همچو ذباب ميروم جذبهي حسن دلکشش ميکشدم به سوي خود ليک ز شرم روي او بسته نقاب ميروم برقع تن ز شوق او پيش رخش گشادمي خاک رهم، رواست گر بر سر آب ميروم در سر باده ميکنم هستي خويش هر زمان در هوس خيال او باز به خواب ميروم شحنهي عشق هر شبي بر کندم ز خواب خوش بر سر آب چشم خود همچو حباب ميروم شايد اگر هواي او ميکشدم، که در رهش گر تو خطا گمان بري راه صواب ميروم بيخود اگر ز صومعه بر در ميکده روم مست و خراب آمدم، مست و خراب ميروم نيست مرا ز خود خبر، بيش ازين که: در جهان