گر چه دل خون کني از خاک درت نگريزيم

گر چه دل خون کني از خاک درت نگريزيم شاعر : فخرالدين عراقي جز تو فريادرسي کو که درو آويزيم؟ گر چه دل خون کني از خاک درت نگريزيم نظري کن که خوشي از سر و جان برخيزيم گذري...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر چه دل خون کني از خاک درت نگريزيم
گر چه دل خون کني از خاک درت نگريزيم
گر چه دل خون کني از خاک درت نگريزيم

شاعر : فخرالدين عراقي

جز تو فريادرسي کو که درو آويزيم؟گر چه دل خون کني از خاک درت نگريزيم
نظري کن که خوشي از سر و جان برخيزيمگذري کن، که مگر با تو دمي بنشينيم
از چنين خاک درين راه چه گرد انگيزيم؟مشت خاکيم به خون جگر آغشته همه
همچو پروانه ز شمع ارچه بسي پرهيزيمهم بسوزيم ز تاب رخ تو ناگاهي
بسکه بر خاک درت خون جگر مي‌ريزيمبيم آن است که در خون جگر غرق شويم
همه شب تا به سحر خاک درت مي‌بيزيمتا دل گمشده را بر سر کويت يابيم
با تو آميخته‌ايم، با دگري ناميزيمنيک و بد زان توايم، با دگريمان مگذار
بو که از دست عراقي نفسي بگريزيمراه ده باز، که نزد تو پناه آورديم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط