خيزيد، عاشقان، نفسي شور و شر کنيم خيزيد، عاشقان، نفسي شور و شر کنيمشاعر : فخرالدين عراقي وز هاي و هو، جهان همه زير و زبر کنيدخيزيد، عاشقان، نفسي شور و شر کنيموز آب ديده سينهي تفسيده تر کنيماز تاب سينه آتشي اندر جگر زنيمخاکستر جهان همه بر فرق سر کنيمدر ماتم خوديم، بيا، زار بگرييمناله ز درد دل همه شب تا سحر کنيمنعره ز جان زنيم، همه روز تا به شبتا کي وجوه شام ز خون جگر کنيم؟تا چند چاشت ما همه از خوان غم بود؟زين بخت خفته را دمي از خواب برکنيمآهي برآوريم، سحرگه، ز سوز دلنعرهزنان به پيش سرايش گذر کنيمزاري کنان به درگه دلدار خود رويمدزديده آن نفس به رخ او نظر کنيمباشد که يک نفس نظري سوي ما کندگر زو رها شويم، سخن مختصر کنيمآن لحظه از عراقي، باشد که وارهيم