تا ز آتش فراق دل عاشقي نسوخت شاعر : فخرالدين عراقي خوشبو کند بخور تو ايوان صبحگاه تا ز آتش فراق دل عاشقي نسوخت کوته مکن دو دست ز دامان صبحگاه خواهي چو صبح سر ز گريبان برآوري ميسنج نقد خويش به ميزان صبحگاه باشد که قلب ناسرهي تو سره شود صبح اميد تو ز گريبان صبحگاه دامان صبح گير، مگر سر برآورد انداز پيش مرغ خوش الحان صبحگاه چون دانهاي، دل تو که چون جوز غم شده است محروم شد ز روح فراوان صبحگاه شب خفته ماند بخت عراقي، از آن سبب کاواز...