اي ز غم فراق تو جان مرا شکايتي

اي ز غم فراق تو جان مرا شکايتي شاعر : فخرالدين عراقي بر در تو نشسته‌ام منتظر عنايتي اي ز غم فراق تو جان مرا شکايتي ور همه خون کني دلم، هم نکنم شکايتي گر چه بميرم از غمت هم نکني به من نظر نيست از آنکه تا ابد عشق تو را نهايتي ورچه نثار تو کنم جان، نرهم ز درد تو زحمتم آيد، ار کنم از غم تو حکايتي دل ز فراق گشت خون، جان به لب آمد از غمت کشت مرا جفاي تو بي‌سبب جنايتي برد ز من هواي تو جان عزيز، اي دريغ چون ز در عنايتت يافته‌ام هدايتي گرچه براني...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي ز غم فراق تو جان مرا شکايتي
اي ز غم فراق تو جان مرا شکايتي
اي ز غم فراق تو جان مرا شکايتي

شاعر : فخرالدين عراقي

بر در تو نشسته‌ام منتظر عنايتياي ز غم فراق تو جان مرا شکايتي
ور همه خون کني دلم، هم نکنم شکايتيگر چه بميرم از غمت هم نکني به من نظر
نيست از آنکه تا ابد عشق تو را نهايتيورچه نثار تو کنم جان، نرهم ز درد تو
زحمتم آيد، ار کنم از غم تو حکايتيدل ز فراق گشت خون، جان به لب آمد از غمت
کشت مرا جفاي تو بي‌سبب جنايتيبرد ز من هواي تو جان عزيز، اي دريغ
چون ز در عنايتت يافته‌ام هدايتيگرچه براني از برم باز نگردم از درت
تا نرود فغان کنان از تو به هر ولايتيخسته عراقي آن توست، دور مکن ز درگهش


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط