از کرم در من بيچاره نظر کن نفسي شاعر : فخرالدين عراقي که ندارم بجز از لطف تو فريادرسي از کرم در من بيچاره نظر کن نفسي چه زيان دارد اگر سود کند از تو کسي؟ روي بنماي، که تا پيش رخت جان بدهم در دلم نيست، بجز پيش تو مردن هوسي در سرم نيست بجز ديدن تو سودايي نظري کن تو، مرا عمر نمانده است بسي پيش از آن کز تو مرا جان به لب آيد ناگاه بيگلستان رخت چند تپد در قفسي؟ تو خود انصاف بده، بلبل جان مشتاق ليکن از بيم نيارم که برآرم نفسي آتش هجر تو پنهان...