کي بود کين درد را درمان کني؟ شاعر : فخرالدين عراقي کي بود کين رنج را آسان کني؟ کي بود کين درد را درمان کني؟ بيدلي را کي دواي جان کني؟ کي بسازي چارهي بيچارهاي؟ چند روي خوب را پنهان کني؟ کي برون آيي ز پرده آشکار؟ عاجزي را چند سرگردان کني؟ چند رو گرداني از سرگشتهاي؟ کابر رحمت بر سرم باران کني در بيابان غمم، وقت اين دم است چند بر خوان غمم مهمان کني؟ بسکه غم خوردم ز جان سير آمدم تا کيم در بوتهي هجران کني؟ دود سوز من گذشت از آسمان...