اين گره کز تو بر دل افتادست

اين گره کز تو بر دل افتادست شاعر : عطار کي گشايد که مشکل افتادست اين گره کز تو بر دل افتادست صد گره نيز حاصل افتادست ناگشاده هنوز يک گرهم سيصد و شصت منزل افتادست چون نهد گام آنکه هر روزيش ينزل‌الله مقابل افتادست چون رود راه آنکه هر ميلش عرش را رخت در گل افتادست چونکه از خوف اين چنين شب و روز ور زنم زهر قاتل افتادست من که باشم که دم زنم آنجا هر که زين قصه غافل افتادست هست ديوانه‌اي علي الاطلاق نقد در جان و در دل افتادست عقل...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اين گره کز تو بر دل افتادست
اين گره کز تو بر دل افتادست
اين گره کز تو بر دل افتادست

شاعر : عطار

کي گشايد که مشکل افتادستاين گره کز تو بر دل افتادست
صد گره نيز حاصل افتادستناگشاده هنوز يک گرهم
سيصد و شصت منزل افتادستچون نهد گام آنکه هر روزيش
ينزل‌الله مقابل افتادستچون رود راه آنکه هر ميلش
عرش را رخت در گل افتادستچونکه از خوف اين چنين شب و روز
ور زنم زهر قاتل افتادستمن که باشم که دم زنم آنجا
هر که زين قصه غافل افتادستهست ديوانه‌اي علي الاطلاق
نقد در جان و در دل افتادستعقل چبود که صد جهان آتش
زان بدين سير مايل افتادستفلک آبستن است اين سر را
مي‌رود گرچه حامل افتادستهمچو آبستنان نقط بر روي
بيشتر خلق غافل افتادستنيست آگاه کسي ازين سر ازانک
آن کسي کو به ساحل افتادستقعر دريا چگونه داند باز
گوهري سخت قابل افتادستگر رجوعي کند سوي قعرش
در مضيق مشاغل افتادستور کند حبس ساحلش محبوس
هر که را اين مسايل افتادستهست در معرض بسي گرداب
ترک جان گفته کامل افتادستخاک آنم که او درين دريا
قطره‌اي خرد مدخل افتادستهر که صد بحر يافت بس تنها
نفس تاريک حايل افتادستجان عطار را درين دريا


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط