گر سير نشد تو را دل از ما

گر سير نشد تو را دل از ما شاعر : عطار يک لحظه مباش غافل از ما گر سير نشد تو را دل از ما ماننده‌ي مرغ بسمل از ما در آتش دل بسر همي گرد هر روز هزار منزل از ما تر مي‌گردان به خون ديده تا خاک ز خون کني گل از ما چون ابر بهاري مي‌گري زار که گاه بگيردت دل از ما آخر به چه ميل همچو خامان يا رشته‌ي عشق بگسل از ما يا در غم ما تمام پيوند جز رنج و بلات حاصل از ما مگريز ز ما اگرچه نامد صد گنج طلسم مشکل از ما کز هر رنجي گشاده گردد ديوانه‌ي...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر سير نشد تو را دل از ما
گر سير نشد تو را دل از ما
گر سير نشد تو را دل از ما

شاعر : عطار

يک لحظه مباش غافل از ماگر سير نشد تو را دل از ما
ماننده‌ي مرغ بسمل از مادر آتش دل بسر همي گرد
هر روز هزار منزل از ماتر مي‌گردان به خون ديده
تا خاک ز خون کني گل از ماچون ابر بهاري مي‌گري زار
که گاه بگيردت دل از ماآخر به چه ميل همچو خامان
يا رشته‌ي عشق بگسل از مايا در غم ما تمام پيوند
جز رنج و بلات حاصل از مامگريز ز ما اگرچه نامد
صد گنج طلسم مشکل از ماکز هر رنجي گشاده گردد
ديوانه‌ي عشق و عاقل از ماعطار در اين مقام چون است


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط