وشاقي اعجمي با دشنه در دست

وشاقي اعجمي با دشنه در دست شاعر : عطار به خون آلوده دست و زلف چون شست وشاقي اعجمي با دشنه در دست گره بر ابرو و پر خشم و سرمست کمر بسته کله کژ برنهاده به کس در ننگرست از پاي ننشست درآمد در ميان خرقه‌پوشان دلش بگشاد و زناريش بربست بزد يک دشته بر دل پير ما را چون آتش پاره‌اي آن پير در جست چو کرد اين کار ناپيدا شد از چشم ز جام نيستي در صورت هست درآشاميد درياهاي اسرار ز ننگ خويشتن بيني برون رست خودي او به کلي زو فرو ريخت بدان مطلوب...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وشاقي اعجمي با دشنه در دست
وشاقي اعجمي با دشنه در دست
وشاقي اعجمي با دشنه در دست

شاعر : عطار

به خون آلوده دست و زلف چون شستوشاقي اعجمي با دشنه در دست
گره بر ابرو و پر خشم و سرمستکمر بسته کله کژ برنهاده
به کس در ننگرست از پاي ننشستدرآمد در ميان خرقه‌پوشان
دلش بگشاد و زناريش بربستبزد يک دشته بر دل پير ما را
چون آتش پاره‌اي آن پير در جستچو کرد اين کار ناپيدا شد از چشم
ز جام نيستي در صورت هستدرآشاميد درياهاي اسرار
ز ننگ خويشتن بيني برون رستخودي او به کلي زو فرو ريخت
بدان مطلوب خود عور و تهي دستجهان گم بد درو اما هنوز او
قفس از بس که پر زد خرد بشکستچو مرغ همتش زان دانه بد دور
ندانم تا کجا شد در که پيوستببريد و نشان و نام از او رفت
اگر خونين شود جان جاي آن هستازين دريا که کس با سر نيامد
فلک پشتي دو تا در سوک بنشستدلي پر خون درين هيبت بماندست
که شد در پاي اين سرگشتگي پستدريغا جان پر اسرار عطار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط