هر شور وشري که در جهان است شاعر : عطار زان غمزهي مست دلستان است هر شور وشري که در جهان است جان چيست مگو چه جاي جان است گفتم لب اوست جان، خرد گفت گويند مگو که بيش از آن است وصفش چه کني که هرچه گويي ميخر که هنوز رايگان است غمهاش به جان اگر فروشند سرمايهي عمر جاودان است در عشق فنا و محو و مستي کان يار لطيف بينشان است در عشق چو يار بي نشان شو و آيينهي تو همه جهان است تو آينهي جمال اويي ميده که سرم ز مي گران است اي ساقي...