عشق جمال جانان درياي آتشين است شاعر : عطار گر عاشقي بسوزي زيرا که راه اين است عشق جمال جانان درياي آتشين است پروانه چون نسوزد کش سوختن يقين است جايي که شمع رخشان ناگاه بر فروزند کانجا که عشق آمد چه جاي کفر و دين است گر سر عشق خواهي از کفر و دين گذر کن چون سايهاي به خواري افتاده در زمين است عاشق که در ره آيد اندر مقام اول کز دور جايگاهي خورشيد در کمين است چون مدتي برآيد سايه نماند اصلا برخاتم طريقت منصور چون نگين است چندين هزار رهرو دعوي...