هر دلي کز عشق تو آگاه نيست

هر دلي کز عشق تو آگاه نيست شاعر : عطار گو برو کو مرد اين درگاه نيست هر دلي کز عشق تو آگاه نيست جان او از ذوق عشق آگاه نيست هر که را خوش نيست با اندوه تو زانکه اندر عاشقي اکراه نيست اي دل ار مرد رهي مردانه باش زانکه نزديک تو کس را راه نيست عاشقان چون حلقه بر در مانده‌اند خون گرفت و زهره‌ي يک آه نيست گرد بر گرد دلم از درد تو يوسف مصريت اندر چاه نيست بر سر آي از قعر چاه نفس از آنک عاشق اندر بند آب و جاه نيست چند جويي آب و جاه ار عاشقي...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هر دلي کز عشق تو آگاه نيست
هر دلي کز عشق تو آگاه نيست
هر دلي کز عشق تو آگاه نيست

شاعر : عطار

گو برو کو مرد اين درگاه نيستهر دلي کز عشق تو آگاه نيست
جان او از ذوق عشق آگاه نيستهر که را خوش نيست با اندوه تو
زانکه اندر عاشقي اکراه نيستاي دل ار مرد رهي مردانه باش
زانکه نزديک تو کس را راه نيستعاشقان چون حلقه بر در مانده‌اند
خون گرفت و زهره‌ي يک آه نيستگرد بر گرد دلم از درد تو
يوسف مصريت اندر چاه نيستبر سر آي از قعر چاه نفس از آنک
عاشق اندر بند آب و جاه نيستچند جويي آب و جاه ار عاشقي
نيست شو در راه آن دلخواه نيستزاد راه مرد عاشق نيستي است
زانکه آنجا مرد هستي شاه نيستدر ده اي عطار تن در نيستي


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.