هر که را عشق تو سرگردان کرد

هر که را عشق تو سرگردان کرد شاعر : عطار هرگزش چاره‌ي آن نتوان کرد هر که را عشق تو سرگردان کرد هر که بيچاره نشد تاوان کرد چاره‌ي عشق تو بيچارگي است هر که يک ذره تو را فرمان کرد سر به فرمان بنهد خورشيدش اين چنين عاشق زارم آن کرد چون به زيبايي آن داري تو چشم اين سوخته خون‌افشان کرد چشم خون‌ريز تو از غمزه‌ي تيز خويش را پيش رخت قربان کرد چه کني قصد به خونم که دلم که هوايت ز ميان جان کرد جان عطار تو خود مي‌داني ...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هر که را عشق تو سرگردان کرد
هر که را عشق تو سرگردان کرد
هر که را عشق تو سرگردان کرد

شاعر : عطار

هرگزش چاره‌ي آن نتوان کردهر که را عشق تو سرگردان کرد
هر که بيچاره نشد تاوان کردچاره‌ي عشق تو بيچارگي است
هر که يک ذره تو را فرمان کردسر به فرمان بنهد خورشيدش
اين چنين عاشق زارم آن کردچون به زيبايي آن داري تو
چشم اين سوخته خون‌افشان کردچشم خون‌ريز تو از غمزه‌ي تيز
خويش را پيش رخت قربان کردچه کني قصد به خونم که دلم
که هوايت ز ميان جان کردجان عطار تو خود مي‌داني


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.