کاري عجب اوفتاده ما را

کاري عجب اوفتاده ما را شاعر : عطار پيمانه‌ي زهر و انگبينيم کاري عجب اوفتاده ما را يک ذره جمال او نبينيم تا زهر چو انگبين نگردد کين چيست که ما کنون درينيم سر رشته‌ي دل ز دست داديم کامروز وراي کفر و دينيم اي ساقي درد درد در ده وانگه پس کار خود نشينيم ما در ره يار سر ببازيم کز عشق به سينه آتشينيم آبي در ده صبوحيان را ما جمله صبوحيان ازينيم صبح رخ او پديد آمد از مستي خويش شرمگينيم ما مستانيم و همچو عطار اندر پس دوکدان نشينيم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کاري عجب اوفتاده ما را
کاري عجب اوفتاده ما را
کاري عجب اوفتاده ما را

شاعر : عطار

پيمانه‌ي زهر و انگبينيمکاري عجب اوفتاده ما را
يک ذره جمال او نبينيمتا زهر چو انگبين نگردد
کين چيست که ما کنون درينيمسر رشته‌ي دل ز دست داديم
کامروز وراي کفر و دينيماي ساقي درد درد در ده
وانگه پس کار خود نشينيمما در ره يار سر ببازيم
کز عشق به سينه آتشينيمآبي در ده صبوحيان را
ما جمله صبوحيان ازينيمصبح رخ او پديد آمد
از مستي خويش شرمگينيمما مستانيم و همچو عطار
اندر پس دوکدان نشينيمگر مردي خويشتن ببينيم
وز شرم ره زنان گزينيمديگر نزنيم لاف مردي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط