اي که با عاشقان نه پيوندي شاعر : عطار بي تو دل را کجاست خرسندي اي که با عاشقان نه پيوندي دم زند جادوي دماوندي زهره دارد که پيش نرگس تو تو ز اشکم چو صبح ميخندي من ز شوقت چو شمع ميگريم خويش را ميدهيم خرسندي تو ز ما فارغي و ما همه روز در تو پيوندم و تو نپسندي چند آخر من جگر خسته اگرش ميکني خداوندي بندهاي چون فريد نتوان يافت