چون سليمان کرد با چندان کمال چون سليمان کرد با چندان کمالشاعر : عطار پيش موري لنگ از عجز آن سالچون سليمان کرد با چندان کمالتا کدامين گل به غم به سر شستهگفت برگوي اي ز من آغشتهترگفت خشت واپسين در گور تنگداد آن ساعت جوابش مور لنگمنقطع گردد همه اوميد پاکواپسين خشتي که پيوندد به خاکمنقطع گردد اميد از کايناتچون مرا در زير خاک اي پاک ذاتتو مگردان روي فضل از سوي منپس بپوشد خشت آخر روي منهيچ با رويم ميار از هيچ سويچون به خاک آرم سرگشته رويهيچ با رويم نياري اي الهروي آن دارد کزان چندان گناهعفو کن از هرچ رفت و در گذارتو کريم مطلقي اي کردگار