تاريخ در نگاه نراقى(1)
تاريخ در نگاه نراقى
حاجى ملااحمد حاكم شرع كاشان، طبع شعر داشت. لطايف و ظرايف بسيار مىدانست حكايات و افسانههاى شيرين از برداشت و قطعات و ابيات خوش مضمون در گنجه خاطر سپرده بود كه ضمن صحبت به مناسبت برزبان مىآورد. از اين رو محفلش گرم بود. (2)
نراقى در نوشتههاى فارسى خود، از گزارشها و رويدادهاى تاريخ ايران و جهان استفاده بسيار كرده است و در شعر و نثر و بهويژه موضوعات اخلاقى او، كمتر مسئلهاى سراغ داريم كه با شواهد تاريخى دلنشين و متناسب همراه نباشد. نگاه نراقى به تاريخ سرگرمى و پركردن اوقات فراغت و به سبك و روش نقالان نيست، بلكه تاريخ در نگاه او ابزار معرفت و شناخت است و مدرسهاى بزرگ به پهناى بشريتبراى استفاده و تجربه آموزى، و بهرهگيرى از دست آوردهاى بشر و انسانهاى بزرگ مىباشد.
كاربردهاى مختلف تاريخ از نگاه نراقى
وهم را اندر حريمش بار نيست
عقل محرم اندر آن دربار نيست
ديدهها كورند از ديدار او
ليك دلها روشن از انوار او
اى بزرگ آن پادشاه ذوالجلال
خود نشان بىنشان و بىمثال
عالم از او هم پر وهم خالى است
جان از او پرگوهر و اجلالى است (3)
و در داستان گفتوگوى حضرت موسى عليه السلام با پيرگبر، از اثبات قدرت خداوند و ثبوت معاد جسمانى سخن مىگويد و در ضمن اين ماجرا به شبهات منكران معاد پاسخ مىگويد. (4)
و در ماجراى، شخصى كه گوش ديگرى را با دندان زخمى نموده بود و ماجرا را به قاضى بردهبودند، در ضمن بيان استدلال هاى مدعى و منكر، به شرح مسئله پيچيده جبر و اختيار و حديث معروف «لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين» مىپردازد. و با رد استدلالهاى هواداران جبر ، با زبانهاى گوناگون ، ثابت مىكند كه در تكاليف شرعيه بنده مجبور نيست و مختار است و كسى نمىتواند از مسئوليت كارهاى خود فرار كند.
آنچه باشد مورد تكليف تو
اختيار تو در آن تشريف تو
خواه حكم شرع خواهى كم وضع
اندر آنها نيست جبر و دفع ومنع
وآنچه جز اين جمله دست ديگرىست
اختيارى بندگان را نيست نيست
هم حيات از او بود، هم مرگ از او
بىنوائى ز و نوا و برگ ازو
گوش از او دند از او ليك اى عمو
گوش را دندان گرفتن نيست از او
نيك بنگر قاضيا اين كار كيست
اينهمه تاخيرت اندر حكم چيست (5)
نراقى در كتاب خزائن و سيف الامه، شرحى از عقايد و باورهاى مسيحيان ارائه دادهاست و به طور مختصر و فهرستوار به مسائل و موضوعات مندرج در كتاب تورات اشاره نمودهاست كه اطلاعات سامان يافتهاى را به مخاطب منتقل مىسازد (6) و در كتاب سيف الامه آن را نقد كردهاست.
2- عبرتهاى تاريخى: موضوع مهم ديگر در نوع گزارشهاى تاريخى نراقى است، جامعه معاصر نراقى با مشكلات بسيارى روبرو بود: استبداد و ظلم و ستم شاهان و كارگزاران به مردم، (كه از راههاى گوناگون اموال مردم را چپاول مىكردند و آنان جرات دم زدن نداشتند)، رواج فرقههاى انحرافى و دستاندازى و سوءاستفاده از مذهب (كه به پيدايش عارف نمايان و زاويه نشينان منجر شدهبود)، رواج مفاسد اخلاقى و زن بارگى درميان طبقات مرفه و ثروتمند و... . نراقى، براى مبارزه با مفاسد اجتماعى از ابزار تاريخ بهره مىگيرد و با نقل داستانهايى در ارزش دادگرى و عدالت و فرجام زشت و هولناك گناه و ستم، از تاريخ گذشتگان، روياروى و به كنايه، شاهان و كارگزاران قاجار را اندرز مىدهد و از زبان ديگران آنان را به عدالت مىخواند و با گزارش حكايتهايى از زندگى سلطان محمود غزنوى و ملك شاه سلجوقى به شاهان قاجار اندرز مىدهد كه آن چيزى كه نام آنان را به نيكى بلند كرده است، عدالت و دادورزى آنان بودهاست و شاهان به جاى كشورگشايى و يا ماندگار كردن نام خود در سكهها مىبايد با دادگرى نام خود را در سينهها نقش كنند تا آيندگان از آنان سخن گويند و نامشان در منبرها و كتابها گفته و نوشته شود.
و نمىدانم كدام خطبه از اين بلند آوازهتر كه حال ، قرون بىشمارى است كه در جميع منابر عالم به اسم سامى اين دو سلطان خوانده مىشود و چه سكه از اين نقش پايندهتر كه حال، بسى روزگاران است كه دردفاتر و كتب به نام ناميشان نقش مىشود. (7)
او به ستمكاران اندرز مىدهد، در سرنوشتشاهان ستمكار بنگرند و احوال گذشتگان را به يادآورند و اين درس را بگيرند كه ظلم و ستم به جاى نخواهد ماند و جز مظلمه و بدنامى و وبال و نكال از براى ظالمان چيزى ماندگار نخواهد شد:
خبر دارى از خسروان عجم
كه كردند بر زير دستان ستم
نه آن شوكت و پادشاهى بماند
نه آن ظلم بر روستايى بماند
جهان اى پسر ملك جاويد نيست
ز دنيا وفادارى اميد نيست (8)
نراقى، در بحث از راهكارهاى تهذيب اخلاق و محاسبه و مراقبه نفس، مطالعه احوال و زندگانى گذشتگان صالح و كند و كاو در سادهزيستى و مردمدارى و دلاورى و غيرتمندى و شكيبايى بزرگان دين را بهترين راه گسترش ايثار و فداكارى و صبر و سپاسگزارى در ميان افراد جامعه مىشمرد و خوانندگان را به كندوكاو و مطالعه درسهاى تاريخ فرامىخواند:
بايد در اين زمان اكتفا نمود به مطالعه احوال گذشتگان و خواندن حكايات ايشان. و هر كه حكايات ايشان را بشنود و بر كيفيت اعمال ايشان مطلع گردد، مىداند كه ايشان بندگان خدا و در دعوى بندگى صادق بودهاند. (9)
3- كاربرد تاريخ در فقه و اجتهاد: در نظر نراقى، مطالعه تاريخ در اجتهاد و فقه نيز كاربرد دارد; چه احكام و دستورات شريعتبراى مصالح انسانها تشريع شدهاست و در احكام اختلاف زمان و حالات اشخاص در نظر گرفته شدهاست. (10) براين اساس امامان در هنگام صدور حكم شرايط و ويژگىهاى راويان و محيط و شرايط مورد سوال را از نظر دور نمىداشتند. ما براى شناخت درست موضوع و فهم تناسب موضوع و حكم آن، ضرورت دارد به زمان صدور احكام برگرديم. و با مطالعه در بستر تشريع و احوال و شرايط سياسى و اجتماعى راويان و پرسندگان و موقعيتسياسى جامعه، به جايگاه درست اخبار و جهت صدور آن دستيابيم. فقها، معمولا با بررسى شرايط سياسى عصر معصومين، روايات صادر شده از روى تقيه را از روايات غير تقيهاى، جدا مىسازند.
4- افزون بر موارد ياد شده، تلطيف روح و بشاشت نفوس و جلوگيرى از افسرده شدن جان از ديگر انگيزههاى نراقى براى نقل حكايتهاى تاريخى است; چه برخى از طلاب و جويندگان دانش در كند و كاو فراوان مسائل علمى كسل مىشوند، لذا نقل داستان و قصص گذشتگان، به آنان مجال استراحت و آرامش مىدهد. مرحوم شهيد ثانى براى نشاط روح و پيشگيرى از افسرده شدن روح و تداوم نشاط علمى به طلاب توصيه مىكند در كنار درسهاى عميق علمى، قصص و حكايات گذشتگان را مطالعه كنند. (11) نراقى نيز براى اين مقصود كتاب خزائن را نوشت و در آن حكايات و قصص زيبا و نشاط انگيزى را از گذشتگان گرد آورد و در انگيزه نگارش آن نوشته است:
چون طبع طالبان علم پس از غور و بررسى مسائل علمى، نيازمند به آرامشاند و نيازمند باغى هستند كه با گشت و گزار در آن به جانهاى خود طراوت بخشند و روح را تازه كنند، من به خاطرم رسيد كه كتابى بنويسم كه در بردارنده حكايتها و اشعار و فكاهيات دلنواز باشد و اين تصميم به نوشتن خزائن انجاميد. (12)
اين كتاب گنجينهاى است از لطايف و قصص و حكايتهاى عالمان، اميران، ادبا و تودههاى مردم، كه افزون برطراوت روح، در ضمن داستانها و نكتههاى طنزآميز، پيامهاى عالى و بزرگى را به مردم القا كرده است.
صيانت تاريخ
ملااحمد ، در نقل تاريخ سختگير است و قاعده تسامح در ادله سنن را درباره گزارشهاى تاريخى نمىپذيرد. و لازم مىداند كه گزارشها متقن و مستند باشد. او از روش برخى از مبلغان و مرثيه سرايان كه براى گرياندن مردم، قصهها و داستانهاى عجيب و شگرف مىبافند ، شكوه مىكند (13) و كار آنان را تحريف تاريخ و بىامانتى و خلاف شريعت مىشمرد. براين اساس، ملااحمد نمىتواند با همه آنچه پدر دانشمندش در كتاب محرق القلوب به نقل از روضة الشهداء، كاشفى (14) ، با تكيه به دليل تسامح در ادله سنن، نوشته است، موافقت كند و مرز قاعده تسامح را تنها در حوزه مستحبات و مكروهات محدود مىكند. (15) و حال اين كه اثرگذارى داستانها و قصههاى تاريخى بسى فراتر از دايره مستحبات و مكروهات است و واجبات و محرمات و باورها و ارزشها را نيز در برمىگيرد.
گستره تاريخ
1- داستانهاى انبيا: سهم قصص اسلامى در كتابهاى نراقى كه حاصل معرفت و جهانبينى دينى و حوزوى اوبود، از همه بيشتر است. نراقى، قصههاى پيامبران را از قرآن و حديثبرمىگيرد و با بررسى و كند و كاو، در تاريخ و شرايط روانى و جغرافيايى بشر و وقوع ماجراها و كشف رابطهها و نكتههاى پنهانى ماجرا، به داستانها لباس زيبا مىپوشاند و آن را با بيانى لطيف و تازه، بيان مىكند و از هر كدام از قصهها پيامى براى گشودن پارهاى از مشكلات اخلاقى و اجتماعى جامعه خود، استنباط مىكند. در اين راستا، در مثنوى طاقديس ماجراى ابراهيم و اسماعيل و رابطه ابراهيم و خداوند را با بيانى زيبا و هنرمندانه مطرح ساخته و از آن صدها پيام معنوى به ما القا كردهاست، داستان موسى، داستان يوسف، داستانهايى از زندگى پيامبر، داستانهايى از زندگى على عليه السلام، داستان عبدالمطلب و ابرهه، و دهها ماجراى ديگر از تاريخ اسلام و پيامبران موضوعاتى هستند كه نراقى آنها را گزارش كرده است. از جمله، در ماجراى ذبح اسماعيل، پاسخ هاجر را به وسوسه شيطان چنين گزارش مىكند:
گفت هاجر چون بود فرمان او
صد چو اسماعيل من قربان او
من از او، فرزند از او، شوهر ازو
جسم ازو جان ازو و سر ازو
كاش مىبودى مرا سىصد پسر
همچو اسماعيل با صد زيب و فر
جمله را در راه او من كشتمى
كاكلش در خاك و خون آغشتمى
گرد آييد اى همه همسايگان
يافتم من عيد قربان رايگان
بر من اى ياران! مبارك گشت عيد
اين چنين عيدى به عالم كس نديد
اندرين كشتن حيات سرمدىست
نيست كشتن، بلكه عين زندگىست
اين به گفت و خانه را بست و رفت
اهرمن را هم كمر بشكست و رفت (16)
نراقى در تبيين مفهوم توكل و ارزش كار و كوشش و نان خوردن از دسترنجخويش از تاريخ پيامبران شاهد مىآورد و براين عقيدهاست كه همه پيامبران و امامان زحمتكش بودهاند.
موسى عمران پى تحصيل زاد
چوب چوپانى به گردن بر نهاد
آن زره سازى روان آغاز كرد
وان دگر زنبيل بافى ساز كرد
آن كه كردش هفت اختر چاكرى
هم شبانى كرد و هم سوداگرى
شير يزدان شهسوار ملك دين
كش دو عالم بود در زير نگين
باغها از دستخود آباد كرد
بندهها از كسب خود آزاد كرد
او همى با بيل كاويدى زمين
رشك بردى بر زمين، چرخ برين
جمله اينها كه خاصان حقاند
چهار سوق دين حق را رونقاند
نانشان از مزد دستخويش بود
دستشان از آبله پرريش بود (17)
ادامه دارد....
پي نوشت ها :
1) ملا احمد نراقى، خزائن، تحقيق استاد حسن زاده، ص 330.
2) حبيب يغمايى، يادگارنامه، (انتشارات توس) ص 393.
3) ملااحمد نراقى، مثنوى طاقديس، (چاپ فرهومند) ص 172.
4) همان، ص 234.
5) همان، ص 337.
6) همو، خزائن، ص 462- 463.
7) ملااحمد نراقى، معراج السعاده (انتشارات پيام آزادى) ص 480.
8) همان، ص 483.
9) همان، ص 676.
10) همو، سيف الامه، ص 281.
11) ملااحمد نراقى، خزائن، تصحيح استاد حسن زاده آملى (قم، چاپ تشيع)، ص 26.
12) شهيد ثانى، منية المريد.
13) ملااحمد نراقى، معراج السعاده، ص 623.
14) مجموعه آثار شهيد مطهرى، (صدرا) ج 17، ص 77.
15) ملااحمد نراقى، عوائد الايام، (دفتر تبليغات حوزه علميه قم) ص 793.
16) ملااحمد نراقى، مثنوى طاقديس (چاپ فرهومند) ص 360.
17) همان، ص 96.