تحليل ماده و صورت نزد ابنسينا, شيخ اشراق و ملاصدرا (2)
نويسنده: سهراب حقيقت قره قشلاقی
نظر شهاب الدين سهروردی در مورد ماده و صورت
اشراقيون و مشائيون با هم وحدت نظر دارند که جوهری داريم که در آن, امکان فرض سه خط بنحوی که گفته شد هست, ولی اشراقيون ميگويند اصلاً جسم يعنی همين, جسم غير از اين واقعيتی ندارد از نظر اينها جسم و صورت جسميه يک معنی ميدهد جسم يعنی صورت جسميه و صورت جسميه يعنی جسم اينها دو چيز نيستند.
شايان ذکر است زمانيکه ميگوييم اشراقيون ماده را نفی کردهاند ماده بمعنای هيولی و مادةالمواد بمعنای خاص است نه بمعنای اعم, چرا که ماده بمعنی آن چيزی که به صورت اشياء مختلف در ميآيد, يعنی اوست که حامل استعداد اشياء ديگر است, اوست که گاهی به اين صورت ميآيد و گاهی به صورت ديگر. همه مکاتب حتی مکتب جزء لايتجزای ذيمقراطيس نيز آن را قبول دارد منتهي منظور از ماده نزد اشراقيون همان صورت جسميه است کما اينکه فيزيک هم همين را ماده ميشناسد از نظر فيزيک ماده بمعنی جرم است.
به نظر اشراق همان جوهری که ميگوييم طول و عرض و عمق دارد همين جوهر جرمانی يا جوهر جسمانی و صورت جسميه است, منتهی او معتقد است که ما الان هيچ جزء مطلق در عالم نداريم, اکنون ما جسمی نداريم که به حالت ماده بودن باقی باشد, جسمهايی که ما داريم جسمی با شیء خاص است يعنی با صورت نوعيه خاص و با يک ماهيت خاص؛ مثلاً کاغذ همان صورت جسميه است بعلاوة يک سلسله اعراض و صور نوعيه و امثال اينها؛ ما از صورت جسميه چيز بسيط تری نداريم که بخواهيم آن را ماده اولی بشماريم, ماده اولی يعنی همان که ماهيت جسم را تشکيل ميدهد.
شيخ اشراق نظر مشائيون را در مورد حقيقت هيولی مورد نقد قرار ميدهد چرا که مشاء قائل به اين بود که از طرفی جسم اتصال و انفصال ميپذيرد و از طرفی ديگر چون اتصال, انفصال نپذيرد پس بايد در جسم چيزی باشد که آن هم اتصال پذيرد و هم انفصال, و آن هيولی است, اين گفتار مشا را شيخ اشراق نقد کرده و ميگويد:
و يرّد عليهم أنّ الاتصال يقال فيما بين جسمين, فيحکم بأن احدهما اتصل بالآخر و هو الذی يقابله الانفصال و فی الحجم امتداد من الطول و العرض و العمق و الامتداد و ليس يقابله انفصال اصلاً؛ فما قولک فيمن يدعی أن الجسم مجرد المقدار الذی يقبل الامتدادات الثلاثة لا غير؟([6])
يعنی اتصال درجايی است که دو جسم در کار باشد و آنچه در جسم هست طول و عرض و ارتفاع است و انفصال اصلاً مقابل امتداد نبوده, پس چه ميخواهی بگويی اگر کسی مدعی شد که جسم همان مجرد مقداری است که تنها امتدادات سه گانه پذيرد و نه چيز ديگر.
در حقيقت در نزد شيخ اشراق فقط جسم تعليمی معنی دارد و ديگر نميتوان از جسم طبيعی لامتعين و جسم تعليمی متعين يا امتداد جوهری و امتداد عرضی در نزد اشراق سخن گفت چرا که فقط و فقط آنچه برای شيخ اشراق مطرح است جسم تعليمی است و لاغير, برعکسِ مشائيون که قائل به جسم طبيعی بودند. در عبارت ياد شده که از خود کتاب مستقيماً نقل شد در حقيقت منظور اشراق اين بود که اتصال دو معنی دارد: 1. اتصال مقابل انفصال 2. اتصال مقابل امتداد. اتصال مقابل انفصال مشروط به وجود دو جسم است در حاليکه در امتداد اينطور نيست همچنين آنجا که گفتند اگر کسی مدعی شود که جسم همان مقدار است چه پاسخی داريد به اين دليل است که مشائيون مقدار را چون مابهالافتراق اجسام است خارج از حقيقت اجسام ميدانند در حاليکه اشراق داخل در حقيقت اجسام ميداند.
حاصل سخن اينکه جسم مطلق, عيناً, عبارت از مقدار مطلق است و جسم خاصه عبارت است از مقادير خاصه و همانطور که اجسام در مقدار مطلق مشترکند و در اندازهها و مقادير خاص مختلف و مفترق, همانطور هم در جسميت مطلق مشترکند و در جسميات مخصوصة مختلفه متفاوتند. بظاهر نظريه جسم مطلق از حيث مدلول خيلی از هيولای ارسطويی دور نميباشد و خود شارح حکمة الاشراق ميگويد که جسم مطلق نزد اشراقيون همان هيولی نزد ارسطوييان است در بسياری از موارد ديگر در حکمة الاشراق سهروردی ميبينيم در يکی از ادله خود که آن را به رد بر ارسطو اختصاص داده به جسميت مطلق ميتازد. در جاهای ديگر بطور مطلق هيولی را بر جسم يا بقصد جسم مطلق اطلاق ميکند و ميگويد:
اينها اشيائی هستند که بعضی به بعضی ديگر منقلب ميشوند, بنابرين آنها را هيولای مشترکی است که همان برزخ است که آن را فی نفسه برزخ ميگوييم و به قياس بر هيئت حال و محلش میخوانيم و به قياس با مجموع آن هيولی ناميده ميشود. اين بنابر اصطلاح ماست ولی هيولای افلاک غير مشترک است و مجموع آن نامبدل است.([7])
به نظر ميرسد که تنها کاری که اشراق کرده است عوض کردن الفاظ است؛ يعنی هيولی را زير نام تازهاي که جسم مطلق باشد پذيرفتهاند, يعنی نه تنها هيولی را انکار نکردهاند بلکه آن را اثبات نيز کردهاند.
ماده و صورت نزد ملاصدرا
ملاصدرا در اين مسئله تابع است يعنی در اين مورد ابتکاری ندارد همانطور که مشائيون برهان فصل و وصل و برهان قوه و فعل را در اثبات هيولی آوردهاند ايشان نيز آورده است و حرف جديدی نگفتهاند فقط واژهها را تحليل کردهاند و با کمی تفصيل به بحث پرداختهاند و نظريات اشراق را مطرح کرده و به آنها پاسخ دادهاند. آنچه بايد گفت اين است که ملاصدرا با تکيه بر اصل «شيئيت شیء بصورته لابمادته» معاد جسمانی را اثبات کرده است.
در اينجا ديگر نميخواهيم همان براهين را بياوريم و تکرار مطلب شود و بخاطر خودداری از اين, به مسئله ترکيب ماده و صورت که از زمان سيد صدر در فلسفه اسلامی مطرح شده, ميپردازيم.
به نظر سيد صدر ترکيب ماده و صورت يک ترکيب اتحادی است نه انضمامی, ملاصدرا نيز اين مسئله را تأکيد کرده است ضمناً اين مسئله در زمان ابنسينا و شيخ اشراق مطرح نبوده است. وي ميگويد وحدت ماده وحدت جنسی است؛ يعنی نحوة وجود ماده با صورت نظير نحوه وجود جنس در فصل است. وجود جنس عين وجود فصل است. اتحاد ماده و صورت از قبيل اتحاد مبهم با متعين و اتحاد لامتحصل با متحصل است. متعين با امر نامتعين دو چيز نيستند اختلاف اينها در عقل است يعنی عقل وجودی را که در خارج واحد است تحليل ميکند و دو اعتبار برايش قائل ميشود: يک اعتبار که جنبه مشترک باشد آن را جنس و به اعتبار ديگر که جنبه مابهالافتراق باشد آن را فصل گويند و اگر جنس و فصل را لا بشرط اعتبار کنيم همان ماده و صورت ميشوند.
همان طورکه حکم هر جنسی همان حکم فصل خودش است, حکم ماده همان حکم صورت است و ماده مضمّن در صورت است. هر حرفی را در مورد صورت بگوييم ميتوانيم همان حرف را در مورد ماده بگوييم.
سؤال: آيا بين حرکت جوهری با ماده و صورت رابطهاي است؟
ملاصدرا به اين امر تصريح نکرده است و به ظاهر ميتوانيم بدون قبول حرکت جوهری از ماده و صورت سخن به ميان آوريم کما عندالابنسينا و الاشراق.
استاد مطهری ميگويد:
حقيقت اين است که بدون تصور حرکت در اجسام پای ماده و صورت را نميتوانيم به يک جايی بند کنيم... . همانطورکه در باب حرکت گفتيم, قوه و فعليت حرکت هميشه با هم آميخته است... آن اتحادی که مرحوم آخوند بتبع سيد صدر ميان ماده و صورت ميخواهد ثابت کند جز به همان فرض حرکت جوهريه خودش, قابل اثبات نيست... گو اينکه به ياد نداريم که ايشان در جايی به آن تصريح کرده باشند, ولی مسلماً از جانب ايشان اين مطلب بخوبی استفاده ميشود.([8])
استاد مطهری بين حرکت جوهريه و ترکيب اتحادی ماده و صورت تلازمی ميبيند, بنابرين لازمه اين حرف آن است که کسانيکه حرکت جوهريه را قبول ندارند پس ترکيب اتحادی ماده و صورت را نيز قبول ندارند, بنابرين فيلسوفان قبل از ملاصدرا بويژه ابنسينا نميتواند به ترکيب اتحادی ماده و صورت قائل شود و لازمه اين حرف, قائل شدن به ترکيب انضمامی ميان ماده و صورت نزد ابنسينا ميباشد.
اما ادعای دوم که نظام فلسفه صدرايی ناسازگاری درونی دارد اين است که در پرتو انديشه وجودی نميتوان از ماده و صورت صحبت کرد چرا که ماده و صورت همان جنس و فصل لابشرط هستند و جنس و فصل چيزی جز ماهيت و از سنخ ماهيات نيستند و نميتوان ماده و صورت را که با اصالت ماهوی سازگار است بعنوان يکی از اصول يازدهگانه در اثبات معاد جسمانی و ديگر مباحث استفاده کنيم و اين استفاده خود نشانة ناسازگاری درونی يک سيستم است.
پي نوشت ها :
5. طوسی, خواجه نصيرالدين محمد, تجريد الاعتقاد, ص 229.
6. سهروردی, شهاب الدين, حکمة الاشراق, ص 75.
7 همان، مغالطات.
8. مطهری, مرتضی, حرکت و زمان, ج 3.
1. ابنسينا, الشفاء, تهران, انتشارات ناصر خسرو 1363.
2. _____, فن سماع طبيعی, تهران, اميرکبير, 1361.
3. _____, الاشارات و التنبيهات, قم, نشر البلاغة, 1375.
4. سهروردي، شهاب الدين, حکمة الاشراق، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 2, پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1380.
5. شيرازي، صدرالدين محمد, الشواهد الربوبيه فی مناهج السلوکيه, تهران, انجمن حکمت و فلسفه ايران.
6. شيرازي، قطب الدين محمد بن محمد, شرح حکمة الاشراق, مؤسسه مطالعات اسلامی, 1380.
7. ابوريان, محمد علی, مبانی فلسفه اشراق از ديدگاه سهروردی, دانشگاه شهيد بهشتی, 1372.
8. علامه حلی, کشف المراد فی شرح تجريد الاعتقاد, مؤسسه النشر الاسلاميه, 1417.
9. مطهری, مرتضی, درسهای نجات و الهيات شفا, صدرا, 1378.
10. _____, حرکت و زمان, ج 3, تهران, حکمت, 1375.
منبع:www.mullasadra.org