فقه و قانون نگارى(3)

1-2 طرح مسئله: اگر كسى مقلد مرجعى باشد كه فتواى‏او با قانون موضوعه مخالف است، چه بايد كرد؟ چه‏مشكلاتى در اين زمينه پيدا شده و راه حل آنها چيست؟ ابتدابهتر است مثالهايى در اين باره مطرح كنيم:
چهارشنبه، 31 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فقه و قانون نگارى(3)

فقه و قانون نگارى(3)
فقه و قانون نگارى(3)


 

نویسنده : احمد حاجى ده‏آبادى




 

2. تعدد مرجعيت و قوانين موضوعه
 

1-2 طرح مسئله: اگر كسى مقلد مرجعى باشد كه فتواى‏او با قانون موضوعه مخالف است، چه بايد كرد؟ چه‏مشكلاتى در اين زمينه پيدا شده و راه حل آنها چيست؟ ابتدابهتر است مثالهايى در اين باره مطرح كنيم:
در بحث قصاص نفس بعضى مراجع از جمله مرحوم‏آيت‏الله العظمى خويى قايلند: اگر بالغى نابالغى را بكشد، قصاص نمى‏شود (28) و دليلشان هم قاعده «لاقود لمن لا يقادمنه‏» است كه بر اساس آن هر كس در صورت ارتكاب‏جنايت، قصاص نمى‏شود (مثل صغير و مجنون)، اگر موردجنايت قرار گيرد به نفعش حكم به قصاص داده نمى‏شود.اين فتوا با ماده 223 ق.م.ا مخالف است كه مقرر مى‏دارد:«هرگاه بالغى نابالغى را بكشد، قصاص مى‏شود.»
مورد ديگر ماده 211 ق.م.ا است كه مقرر مى‏دارد:
«اكراه در قتل و يا دستور به قتل ديگرى مجوز قتل نيست.بنابراين اگر كسى را وادار به قتل ديگرى كنند يا دستور به‏قتل رساندن ديگرى را بدهند، مرتكب، قصاص مى‏شود واكراه كننده و آمر، به حبس ابد محكوم مى‏گردند.»
مرحوم آيت‏الله خويى در نظرى مخالف اين ماده‏مى‏گويند:
اكراه در قتل مجوز قتل است و قاتل مكره به پرداخت ديه‏محكوم مى‏شود. (29)
در اين‏گونه موارد كه فتواى مرجعى با نظر قانون مخالف‏است مواجه با مشكلات و سؤالاتى مى‏شويم، هم در ناحيه‏قاضى غيرمجتهد و هم در ناحيه مجرم و هم در ناحيه مجنى‏عليه.
در مورد قاضى غيرمجتهدى كه از چنين مرجعى تقليدمى‏كند، سؤالى كه مطرح مى‏شود اين است كه آيا وضعيت‏او مانند قاضى مجتهدى است كه فتوا و نظرش مخالف‏قانون موضوعه است؟ آيا همانگونه كه قاضى مجتهدمى‏تواند يا بايد از حكم دادن بر طبق قانونى كه برخلاف نظراجتهادى اوست‏خوددارى كند، آيا قاضى مقلد هم همين‏وضعيت را دارد؟ اگر او بر طبق قانون حكم دهد، آيا حكم به‏غير ما انزل الله داده است؟
در ناحيه مجرم سؤال اين است كه اگر كسى مقلد چنين‏مرجعى باشد و با علم به اين كه نظر فقهى مرجعش مخالف‏قانون است، يا بدون علم به آن، مرتكب قتل صغير، لواط درحالت غيراحصان و... شود آيا مواد قانون در مورد او اعمال‏مى‏شود يا نظر فقهى مقلد وى؟ آيا قاعده تدراالحدودبالشبهات شامل حال وى مى‏شود؟ آيا اصل تفسير مضيق‏قوانين كيفرى در اينجا اعمال مى‏شود به گونه‏اى كه ازمجازات قانونى رهايى يابد، يا اينكه بايد طبق قانون‏مجازات شود؟
در مواجهه با اين مشكلات چه بايد كرد؟ آيا درقانون‏نگارى نظرى را كه از همه راحت‏تر است انتخاب كنيم‏و بنويسيم؟ آيا قضيه را شخصى كنيم و بنويسيم مفاد قانون‏در صورتى اعمال مى‏شود كه نظر فقهى مقلد مجرم، با قانون‏مخالف نباشد؟ براى حل اين مشكلات بايد ماهيت قوانين‏موضوعه مورد مداقه و بررسى قرار گيرد زيرا اگر ماهيت‏اينها احكام الهى يعنى نظير احكام، رساله‏هاى عمليه باشد،مشكلاتى رخ مى‏نمايد و همانطور كه هر كس بر طبق رساله‏عمليه‏اى كه بدان اعتقاد پيدا كرده عمل مى‏كند، قانون هم‏يك نوع رساله عمليه‏اى مى‏شود كه به درد مقلدين آن‏مى‏خورد. ولى اگر قائل شديم كه ماهيت قوانين موضوعه،احكام حكومتى و ولايى است‏يا پاى احكام ثانويه را پيش‏كشيديم، ممكن است قضيه فرق كند. حتى در فرض اول(ماهيت احكام الهى شرعى) نيز ممكن است جواب اين‏مشكلات داده شود. در هر حال لازم است ابتدائا ماهيت‏قوانين موضوعه بررسى شود.
2-2. حكم الهى و حكم ولايى (حكومتى): احكام وقوانين اسلامى به لحاظ مقام صادركننده آنها، به دو قسم‏تقسيم مى‏شوند: احكام الهى و احكام حكومتى يا ولايى.احكام الهى احكامى است كه از سوى خداوند تعالى‏تاسيس يا امضا شده و بر پيامبر نازل شده‏اند، مانند وجوب‏حج، حرمت‏شراب، صحت عقد و... در مقابل، احكام‏ولايى و حكومتى به احكامى گفته مى‏شود كه از سوى‏حاكم اسلامى اعم از آنكه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده يا جانشينان‏او، با توجه به مصالح اسلام و مسلمين صادر مى‏شوند.
احكام شرعى و ولايى غير از تفاوت از جنبه مقام‏صادركننده و به تعبيرى حاكم، تفاوت ديگرى هم دارند و آن‏اين كه احكام حكومتى ماهيتا مربوط به روابط اجتماعى‏افراد، جامعه و كشورند، در حالى كه احكام الهى ممكن‏است مربوط به نيازهاى فردى بوده يا در ارتباط با نيازهاى‏اجتماعى افراد و اداره جامعه باشند، مانند مقررات مربوطبه معاملات. (30) در قرآن كريم به هر دو نوع حكم الهى وولايى اشاره شده است: «اطيعواالله و اطيعواالرسول واولى‏الامر منكم‏» (31) مفسرين گفته‏اند: اينكه لفظ «اطيعوا»دوبار ذكر شده است، يك بار درباره خداوند تعالى و بارديگر در مورد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و اولى‏الامر، اشاره به هر دونوع حكم است. مراد از اطاعت از خداوند، اطاعت از احكام‏الهى است؛ يعنى احكامى كه مقام صادركننده آن خداوندتعالى است و مراد از اطاعت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و جانشينان‏او، اطاعت از احكامى است كه ايشان از آن جهت كه حاكم‏جامعه هستند، صادر مى‏كنند. (32)
3-2. ماهيت قوانين موضوعه: پس از دانستن‏اصطلاحات مزبور نوبت‏به بررسى ماهيت قوانين موضوعه‏مى‏رسد. در اين‏باره نمى‏توان قضاوتى كلى و همه جانبه‏داشت؛ يعنى نمى‏توان گفت همه قوانين موضوعه، احكام‏الهى‏اند و نمى‏توان گفت همه، احكام حكومتى‏اند زيراءبخشى از قوانين موضوعه مسلما حكم حكومتى‏اند و تنهادر بخش ديگر مسئله جاى بررسى و تامل دارد. توضيح‏اينكه فى‏المثل در مجموعه قوانين جزايى، بخش تعزيرات‏و جرايم مستوجب مجازاتهاى‏بازدارنده، آنچه وضع وتصويب مى‏شود حكم ولايى است نه الهى زيرا مستقيما دراين زمينه حكمى از جانب خداوند متعال امضا يا تاسيس‏نشده است‏بلكه حكومت‏با توجه به مصالح عمومى‏احكامى را وضع مى‏نمايد. در اين بخش مسلما بحث تعددمرجعيت و مشكلات مربوطه مطرح نمى‏شود زيرا تنها مقام‏صلاحيت‏دار براى وضع و صدور حكم، حكومت و حاكم‏است.
اما در بخش حدود و قصاص و ديات كه روايات وآيات فراوانى داريم، مسئله قابل تامل است. عده‏اى‏مى‏گويند:
قوانينى كه در اين زمينه وضع مى‏شوند مانند بخش قبلى،حكم شرعى نيستند. قوانينى هم كه از فقه ترجمه مى‏شودكم و بيش همين وضع (حكم شرعى نبودن) را دارد. راى‏فقيه نمودار اجتهاد دانشمندان اين رشته است؛ اجتهادى‏كه خواه و ناخواه از نيازها و ضرورتهاى اجتماعى واقتصادى زمانه الهام گرفته است. احترام چنين نظريه‏هايى‏به قدرت استدلال و شخصيت نويسنده آن ارتباط داردولى اراده خداوند نيست. نه باب اجتهاد ديگر را مسدودمى‏كند و نه مانع از رعايت مصالح اجتماعى مى‏شود. (33)
اما اين سخن به نظر صحيح نمى‏رسد زيرا: 1. همه‏مباحث فقهى اختلافى نيست و امور ضرورى و بديهى واجماعى در فقه زياد است. قوانينى كه از اين پشتوانه(ضرورت و اجماع فقهى) برخوردارند، چه ماهيتى دارند؟ حكم شرعى‏اند يا خير؟ قوانين اخذ شده از نصوص قرآنى كه‏مورد اختلاف هيچ كس قرار نگرفته، چه ماهيتى دارند؟
2. مفاد اين سخن به معناى نفى حكم شرعى است؛يعنى اصلا حكم شرعى وجود ندارد زيرا همه آنچه را كه‏تصور مى‏كنيم حكم شرعى است، به واقع اجتهاد مجتهدان‏و نظر فقهاست. به عبارت ديگر برداشت ايشان از منابع‏است و نمى‏توان گفت‏حكم خدا واقعا همين است واحتمال دارد حكم خدا غير از آن نظرى باشد كه فقيه بدان‏رسيده و در قانون آمده است. اين سخن از ديد ناظر بيرونى‏صحيح است ولى از ديد ناظر درونى يعنى از ديد خود فقيه‏صحيح نيست. ازنظر فقيه آنچه را كه او بدان رسيده، حكم‏الهى و شرعى است و لذا فقيه مى‏گويد: «كل ما ادى‏اليه رايى‏فهو حكم الله فى حقى‏» يعنى «آنچه را كه بدان رسيده واجتهاد كرده‏ام، حكم خداوند درباره من است.» حال از ديداين ناظر چه بايد كرد؟ پس مى‏توان تصور كرد كه قوانين‏موضوعه در اين بخش، حكم شرعى والهى باشند. بعلاوه‏در اصل چهارم قانون اساسى كه جنبه الهى بودن قوانين درنظر گرفته شده است، مقرر مى‏دارد: «كليه قوانين و مقررات‏مدنى،جزايى، مالى، اقتصادى، ادارى، فرهنگى، نظامى،سياسى و غير اينها بايد براساس موازين اسلامى باشد.» درنتيجه نقطه اصلى بحث در اين قسمت است و مهم آن است‏كه براى مشكلاتى كه قبلا طرح كرديم، راه حلى بجوييم.
سه راه حل مى‏توان در اينجا فرض كرد: راه حل اول:قوانين موضوعه در اين بخش ولو ماهيتا حكم الهى‏اند اما باتصويب قوه مقننه و مقام صالح حكومتى، ماهيت‏حكم‏حكومتى پيدا مى‏كنند ولذا نمى‏توان مخالف آنها رفتار كرد.به عبارت ديگر وقتى حكم شرعى از كانال تصويب‏حكومتى مى‏گذرد و جامه قانون موضوعه كه يكى ازخصايص آن الزام‏آور بودن است مى‏پوشد، ديگر حكم‏شرعى محض نيست‏بلكه حكم ولايى به شمار مى‏آيد ورعايت آن بر تمام اشخاص لازم و واجب است.
راه حل دوم: قوانين موضوعه با صبغه شرعى، حكم‏شرعى‏اند نه حكم ولايى اما آنچه باعث‏برترى اين قوانين برنظرات فقهى‏مى شود، ماده 3 ق.م.ا و امثال آن است كه مقررمى‏دارند: «قوانين جزايى درباره كليه كسانى كه در قلمرو حاكميت‏زمينى، دريايى و هوايى جمهورى اسلامى ايران مرتكب جرم شوند،اعمال مى‏گردد، مگر آن كه به موجب قانون ترتيب ديگرى مقرر شده‏باشد.» به عبارت ديگر اين قوانين ولو ماهيتا حكم‏شرعى‏اند، اما چون مصداقى‏اند از موضوع ماده 3 ق.م.ا كه‏خود حكم ولايى است، در نتيجه تنها اين احكام در كشورپياده مى‏شود. يك حكم ولايى به نام اصل سرزمينى بودن‏قوانين باعث‏برترى قوانين موضوعه بر فتاوى است.
راه حل سوم: قوانين موضوعه با صبغه شرعى ولو حكم‏شرعى‏اند اما در تعارض با احكام شرعى ديگر نظير لزوم‏تبعيت از نظر مجتهد و... بر آنها تقدم و ترجيح دارند. اين راه‏احتياج به توضيح دارد. لزوم وحدت قانونى و به عبارتى‏لزوم اعمال يك قانون در سراسر كشور از امورى است كه‏قابل خدشه و تشكيك نيست و به اقتضاى آن بايد ازنظرات‏ديگران در مقابل قانون چشم‏پوشى كرد و از آنها به عنوان‏دكترين در بحث كارشناسى بهره جست. عللى كه مستلزم‏وحدت قانونى است‏به قرار زير مى‏باشد:
الف. حفظ نظام، حفظ نظام يك كشور امرى است كه‏عقل و شرع به آن حكم مى‏كنند.
پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مى‏فرمايند: «اسمعوا و اطيعوا لمن ولاه الله‏الامر، فانه نظام الاسلام.» گوش كنيد و اطاعت كنيد از آن كس كه‏خداوند امر شما را به دست او سپرده است كه اين گونه طاعت وپيروى، خود موجب برقرارى نظام اسلام است. (34)
گرچه حفظ نظام به عنوان يك قاعده فقهى كه داراى آثارو نتايج فراوان است و مباحثى همچون اولى و ثانوى بودن‏آن و ترجيح و عدم ترجيح آن در فرض تعارض با ديگراحكام شرعى، درباره آن قابل طرح و بحث است، اما آنچه‏در اينجا به بحث ما مربوط بوده و شكى در آن نيست اين‏است كه در درون يك كشور و يك سيستم حقوقى و قضايى‏اگر وحدت قانونى برقرار نباشد، نظام آن كشور مواجه باهرج و مرج و اختلافات و اختلالات فراوانى خواهد بود.
ب. موقوف بودن رسيدگى و ختم پرونده بر وحدت‏قانونى، جداى از مسئله حفظ نظام، مادام كه يك قانون برسيستم قضايى حاكم نباشد، نزاع و دعوا خاتمه نمى‏يابد.لازم است‏يك قانون در سراسر كشور وجود داشته باشد كه‏ملاك عمل قرار گيرد تا در نتيجه قاضى بتواند به پرونده‏رسيدگى و دعوا را مختومه اعلام نمايد و گرنه طرفين دعواهر كدام به استناد قانون و حكمى، خود را ذيحق دانسته وكشمكش الى‏الابد باقى مى‏ماند.
ج.نقش حكومت وحاكم در اجراى مجازات، اجراى‏حدود و مجازاتها وظيفه حاكم و حكومت است و از آنجا كه‏اجراى مجازات نياز به شناخت آن دارد، پس ميزان، شناخت‏كسى است كه آن را اجرا مى‏كند؛ يعنى حاكم. حتى فرق‏نمى‏كند اين شناخت اجتهادى باشد يا تقليدى؛ يعنى خودحاكم اجتهاد و حكم خدا را استنباط كرده يا از مجتهدجامع‏الشرايطى تقليد كرده است. در نتيجه نظرات ساير فقهانمى‏تواند مد نظر قرار گيرد زيرا اجراى حدود و مجازاتهاوظيفه آنها نيست.
بسيارى از شئون اصيل اسلامى و امور مهم اجتماعى‏است كه رسيدگى و دخالت در آنها، خارج از صلاحيت فرديا جامعه بوده و مختص به مقام ولايت است. رؤيت اهله،وقوف در موقفين، حدود الهى و تعزيرات، اقامه حدود، اجراى تعزيرات، دريافت ارش الحكومة و مانند آن، نه ملك‏افراد است و نه حق جامعه. نه فردى از افراد حق دخالت‏دارند زيرا هرج و مرج را به دنبال خواهد داشت و چون دراختيار مردم هم نيست قابل استنابه و توكيل نيز نمى‏باشد.تنها كسى كه رسيدگى به اين امور بر او فرض و لازم شمرده‏مى‏شود، حاكمى است كه از طرف خداوند تعيين شده‏باشد. (35) اجراى حدود مجازاتها مانند حكم اقامه نمازنيست تا همه افراد موظف به انجام آن باشند. اساسا ميان‏اين دو دسته احكام يعنى اجراى مجازاتها و احكام شرعى‏ديگر نظير اقامه نماز و.. سه تفاوت جوهرى فقهى وجوددارد: تفاوت اول اين كه حدود تا در محكمه ثابت نشوندقابل اجرا نيستند. تفاوت دوم اين كه اجراى حدود نه تنها برعهده افراد نيست كه بر عهده قاضى هم نيست‏بلكه مختص‏حكومت است و منصب حكومت غير از منصب قضا است.تفاوت سوم اين است كه حدود در بعضى از بخشها توسط‏امام قابل عفو است. پس نه اثبات حدود به دست همگان‏است و نه اسقاط آن. (36)
بعد از دانستن اين مطالب در توضيح راه حل سوم‏اينگونه بايد گفت: در مقام تعارض بين قوانين موضوعه باصبغه شرعى و فتاوى فقها، قوانين موضوعه مقدمند. مثلادر ناحيه قاضى، دو حكم تعارض مى‏كنند: از يك طرف بايدقوانين موضوعه حكم كند و از طرف ديگر نبايد حكم به‏غيرما انزل‏الله بدهد و قانون موضوعه طبق فتواى مجتهداو، غيرما انزل‏الله است. در اينجا كه تعارض است‏بين‏وجوب‏وحكم‏دادن‏برطبق انون‏وحرمت‏حكم‏دادن به غير ماانزل‏الله، ترجيح با حكم اول است چون حفظ نظام، توقف‏ريشه كن شدن نزاع بر وحدت قانونى و معيار بودن شناخت‏حكومت،همه وهمه حكم اول را بر دومى ترجيح مى‏دهند.
ضمن اين كه ممكن است‏بگوييم تعارضى پيش نمى‏آيدتا نوبت‏به اعمال قواعد تعادل و تراجيح باشد زيرا قاضى‏مقلد يقين ندارد كه قانون موضوعه غير ما انزل‏الله است واحتمال مى‏دهد كه نظر مجتهد و مرجع وى خلاف ماانزل‏الله باشد و قانون، مطابق ما انزل‏الله. به عبارت ديگرنظر مجتهد وى از موارد بديهى و ضرورى فقه نيست كه‏قانون يقينا برخلاف ضروريات و مسلمات فقه باشد. درثانى به فرض كه يقين داشته باشد قانون خلاف ما انزل‏الله‏است، حكم دادن او بر طبق قانون اشكال ندارد. قاعده الزام ويا اقدام - به فرض گسترش آن نسبت‏به مورد بحث - آن رااقتضا مى‏كند. حكومت‏به قاضى مى‏گويد طبق اين قانون‏حكم كند و طرفين دعوا هم چون در اين مملكت زندگى‏مى‏كنند، حاكميت قوانين جارى را بر خود پذيرفته‏اند. لذاحكم كردن قاضى بلااشكال است و اين دقيقا نظير اين است‏كه يك قاضى شيعه بين اهل تسنن بر طبق آنها در احوال‏شخصيه قضاوت و حكم صادر كند.
به نظر مى‏رسد راه حل سوم مناسب‏تر از بقيه راه‏حلهاباشد. در نتيجه يا اصولا بين قواعد موضوعه و نظرات فقهى‏فقها تعارض پيش نمى‏آيد و يا اگر هم تعارضى پيش آيد،ترجيح با قوانين موضوعه است.

پي‌نوشت‌ها:
 

28) خويى. آيت‏الله سيدابوالقاسم(ره): مبانى تكملة المنهاج، مطبعة‏الاداب، نجف اشرف، بى‏چا، بى تا، ج 2، ص 71 - 72.
لازم به ذكر است كه آيت‏الله منتظرى مى‏گويند: «اگر عاقل بالغى، بچه‏غيربالغ را نيز بكشد قصاص كردن خالى از اشكال نيست و احوطگرفتن ديه است و در كشتن جنين هر چند كه روح پيدا كرده اين‏اشكال قوى‏تر است و همچنين قاتل اگر كور باشد قصاص محل اشكال‏است.» منتظرى، آيت‏الله حسينعلى: توضيح المسائل، مركز انتشارات‏دفتر تبليغات اسلامى، بى‏جا، 1363، ص 565.
29) همان، ص 13.
30) دهقان، حميد، تاثير زمان و مكان بر قوانين جزايى اسلام، دين، قم،اول، 1376، ص 110 - 111.
مطلب‏زير كه استفتايى است از مقام معظم رهبرى نيز قابل‏توجه است:
«ماهى وظيفة‏الشرعيه للمسلمين و ما يجب لعله عند تعارض فتوى ولى امرالمسلمين مع فتوى مرجع آخر فى‏المسائل الاجتماعية والسياسية والثقافيه و هل هناك حد يميز بين الاحكام الصادرة عن مراجع التقليدو الصادرة عن الولى الفقيه؟ مثلا اذا كان راى مرجع التقليد فى مسئلة‏الموسيقى مختلفا مع راى الولى الفقيه فايهما يكون واجب الاتباع ومجزئا؟ و بشكل عام ماهى الحكام الحكومتية التى يكون حكم الولى‏الفقيه فيها راجحا على فتوى مراجع التقليد؟
ايشان در جواب مرقوم داشته‏اند: راى ولى امر مسلمين هوالمتبع‏فى‏المسائل المتعلقه بادارة البلد اسلامى و بالقضايا العامة للمسلمين وكل مكلف يمكنه اتباع مرجع تقليده فى المسايل الفردة المحضة‏»
خامنه‏اى، آيت‏الله سيدعلى: اجوبة الاستفتائات، دارالحق، بيروت، 1996 م،1416 ه ق، جزء اول، ص‏16.
31) نسا/59.
32) طباطبايى، علامه سيدمحمدحسين: ترجمه تفسير الميزان،محمدرضا صالحى كرمانى و سيدمحمد خامنه‏اى، رجاء، بى‏جا، بى تا،ج‏4، ص 564.
33) كاتوزيان، دكتر ناصر: فلسفه حقوق، ج 1، ص 606.
34) شيخ مفيد، امالى: حسين استاد ولى، بنياد پژوهش‏هاى اسلام، مشهد،بى‏چا 1364، ص 24 - 25.
35) جوادى آملى، آيت‏الله عبدالله: ولايت فقيه و رهبرى در اسلام، رجاء، بى‏جا، 1367، ص 103 - 104.
36) همان، ص 166 - 167.
 

منبع:www.lawnet.ir
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط