مهدي اخوان ثالث

اَخَوانِ ثالِث‌، از شاعران‌ معاصر، متخلّص‌ به‌ «م‌..اميد» در سال‌ 1307ش‌، در مشهد، به‌ دنيا آمد. پدرش‌، كه‌ يزدي‌تبار بود، شغل‌ عطّاري‌ و طبابت‌ با داروهاي‌ گياهي‌ داشت‌. اخوان‌ ثالث‌ تحصيلات‌ ابتدايي‌ و متوسّطه‌ را در زادگاهِ خود به‌ پايان‌ رسانيد. هرچند، دلبستة‌ موسيقي‌ و شعر بود، امّا گرايش‌ تحصيلي‌ فنّي‌ و حرفه‌اي‌ را برگزيد و در رشتة‌
دوشنبه، 26 ارديبهشت 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مهدي اخوان ثالث

مهدي اخوان ثالث
مهدي اخوان ثالث


 

نويسنده: كاميار عابدي




 
اَخَوانِ ثالِث‌، از شاعران‌ معاصر، متخلّص‌ به‌ «م‌..اميد» در سال‌ 1307ش‌، در مشهد، به‌ دنيا آمد. پدرش‌، كه‌ يزدي‌تبار بود، شغل‌ عطّاري‌ و طبابت‌ با داروهاي‌ گياهي‌ داشت‌. اخوان‌ ثالث‌ تحصيلات‌ ابتدايي‌ و متوسّطه‌ را در زادگاهِ خود به‌ پايان‌ رسانيد. هرچند، دلبستة‌ موسيقي‌ و شعر بود، امّا گرايش‌ تحصيلي‌ فنّي‌ و حرفه‌اي‌ را برگزيد و در رشتة‌ آهنگري‌ هنرستان‌ مشهد درس‌ خواند (كاخي‌، ص‌27). سپس‌ به‌ تهران‌ آمد و، علاوه‌ بر كار در مطبوعات‌، در مدارس‌ ورامين‌ و تهران‌ به‌ تدريس‌ پرداخت‌. در تهران‌، به‌ فعّاليّتهاي‌ سياسي‌ خود، كه‌ از مشهد آغاز شده‌ بود، ادامه‌ داد. پس‌ از كودتاي‌ 28 مرداد 1332.ش‌ دستگير شد و در حدود يك‌ سالي‌ را در زندان‌ به‌ سر برد. پس‌ از رهايي‌ از زندان‌، در بخش‌ ادبي‌ چند روزنامه‌ و مجلّه‌، مؤسّسة‌ «گلستان‌ فيلم‌» (به‌ مديريت‌ ابراهيم‌ گلستان‌) و سرانجام‌، راديو تهران‌ به‌ نگارش‌ و ويرايش‌ ادبي‌ مشغول‌ شد. در نيمة‌ دهة‌ 1340ش‌، بارديگر، اين‌بار به‌ اتّهامي‌ غيرسياسي‌، به‌ زندان‌ افتاد. امّا پس‌ از شش‌ ماه‌ آزاد شد. در اواخر همين‌ دهه‌، براي‌ كار در تلويزيون‌ آبادان‌ به‌ آن‌ شهر رفت‌. تا سال‌ 1353ش‌،در خوزستان‌ زيست‌ و برنامه‌هايي‌ با نام‌ «دريچه‌اي‌ بر باغ‌ بسيار درخت‌» در زمينة‌ ادبيّات‌ فارسي‌ تهيّه‌ كرد (جلالي‌ پندري‌، ص‌448). به‌ سال‌ 1353، دختر جوانش‌، لاله‌، را از دست‌ داد. پس‌ از آن‌، به‌ آبادان‌ بازنگشت‌. مدّتي‌ كوتاه‌ در بنياد فرهنگ‌ ايران‌ (زيرنظر پرويز ناتل‌ خانلري‌) كار كرد. امّا كاري‌ كه‌ در آن‌ سازمان‌ برعهده‌اش‌ بود (تصحيح‌ ديوان‌ ناصر بخاري‌ يا بخارايي‌) به‌ پايان‌ نرسيد. در سالهاي‌ 1357ـ.1358ش‌، مدّتي‌ به‌ تدريس‌ ادبيّات‌ معاصر (و نيز شعر دورة‌ ساماني‌) در دانشگاههاي‌ تهران‌، ملّي‌ (شهيد بهشتي‌ بعدي‌) و تربيت‌ معلّم‌ پرداخت‌. در سالهاي‌ 1358ـ1360ش‌، در مقام‌ سرويراستاري‌، در سازمان‌ انتشارات‌ و آموزش‌ انقلاب‌ اسلامي‌ (فرانكلين‌ پيشين‌) فعّاليّت‌ داشت‌. امّا از سال‌ 1360ش‌ تا پايان‌ عمر، از همة‌ شغلهاي‌ دولتي‌، بي‌حقوق‌، بركنار شد (كاخي‌، ص‌29).
اخوان‌ ثالث‌ در طول‌ عمر شصت‌ و دو ساله ‌اش‌ (هرچند سيماي‌ شاعر، دست‌ كم‌، ده‌سالي‌ او را پيرتر نشان‌ مي‌داد)، تنها يك‌ بار به‌ خارج‌ از ايران‌ سفر كرد و به‌ دعوت‌ چند مؤسّسة‌ فرهنگي‌ جهاني‌ و گروهي‌ از ايرانيان‌ ساكن‌ در اروپا به‌ شعرْخواني‌ پرداخت‌: آلمان‌، انگلستان‌، دانمارك‌، سوئد، نروژ، فرانسه‌. اندكي‌ پس‌ از بازگشت‌، در چهارم‌ شهريور 1369ش‌، در بيمارستان‌ مهر تهران‌ درگذشت‌. پيكرش‌ را به‌ توس‌ بردند، و در كنار آرامگاه‌ حكيم‌ ابوالقاسم‌ فردوسي‌، به‌ خاك‌ سپردند (همان‌، ص‌29ـ30).
مهدي‌ اخوان‌ ثالث‌ يكي‌ از برجسته‌ترين‌ شاگردان‌ نيما يوشيج‌ * بود. او هم‌ در شعرِ سنّت‌گرا و هم‌ در شيوة‌ نيمايي‌ آثار پراهمّيّتي‌ آفريد و در صفِ نخست‌ شاعران‌ ايران‌ در سدة‌ بيستم‌.م‌ جاي‌ گرفت‌: ارغنون‌ (1330ش‌)، زمستان‌ (1335ش‌)، آخِرِ شاهنامه‌ (1338ش‌)، از اين‌ اَوِستا (1344ش‌)، شكار (منظومه‌، 1345ش‌)، پاييز در زندان‌ (1348ش‌، بعدها با عنوان‌ در حياط‌ كوچك‌ پاييز در زندان‌ )، زندگي‌ مي ‌گويد امّا بايد زيست‌ (1357ش‌)، دوزخ‌ امّا سرد (1357ش‌)، ترا اي‌ كهنْ بوم‌ و بر دوست‌ دارم‌ (1368ش‌)، سواحلي‌ (1381ش‌). هرچند، در همه‌ اين‌ دفترها سروده‌هايي‌ درخورِ توجّه‌ مي‌توان‌ يافت‌، امّا بي‌ترديد اوج‌ توانايي‌ زباني‌ و ذهني‌ شاعر در مجموعه ‌هاي‌ زمستان‌ ، آخرشاهنامه‌ و از اين‌ اوستا جلوه‌گر شده‌ است‌.
تحوّل‌ روحيّة‌ شخصي‌ او، كه‌ از روزگار جواني‌ سروده‌هايش‌ را با نام‌ مستعار م‌..اميد منتشر مي‌كرد (امّا آنچه‌ از شعرهايش‌ نمي ‌تراود اميد است‌)، در ميان‌ شاعران‌ معاصر استثنايي‌ بود: از چپ‌گرايي‌ شديد تا باستان‌گرايي‌ وسيع‌، و از پناه‌بردن‌ به‌ ايران‌ پيش‌ از اسلام‌ تا درويش‌مَنِشي‌ و صوفي‌گرايي‌. اين‌ تناقضها، به‌ويژه‌ در مؤخّرة‌ از اين‌ اوستا و بسياري‌ حاشيه‌هاي‌ ترا اي‌ كهن‌ بوم‌ و بر دوست‌ دارم‌ ، بسيار مشهود است‌. او مزدك‌ و زردشت‌ (مَزدُشت‌) را با فكر خود آشتي‌ داده‌ بود و اجتماع‌ نقيضين‌ عجيبي‌ تصوير مي‌كرد (شفيعي‌ كدكني‌، «اخوان‌ اراده معطوف‌ به‌ آزادي‌»، ص‌273). گذشته‌ از اين‌، برخلاف‌ اغلب‌ شاعران‌ نوگراي‌ معاصر، تعلّق‌ خاطر عميقي‌ به‌ ادبيّات‌ كهن‌ ايران‌ داشت‌. اين‌ موضوع‌، چه‌ هنگامي‌ كه‌ به‌ تحليل‌ شعر نيما يوشيج‌ و ديگر معاصران‌ مي‌پرداخت‌ و چه‌ هنگامي‌ كه‌ به‌ گونة‌ كلّي‌ در زمينة‌ شعر و ادبيّات‌، زبان‌ به‌ گفتار مي‌گشود، برجستگي‌ مي‌يافت‌، از جمله‌ در مقالات‌ (1349ش‌؛ بعدها با نام‌ حريم‌ سايه‌هاي‌ سبز ، مجموعة‌ مقالات‌ ج‌1، تهران‌، 1372ش‌)؛ بدعتها و بدايع‌ نيما يوشيج‌ (تهران‌، 1357ش‌)، عطا و لقاي‌ نيما يوشيج‌ (تهران‌ 1361ش‌)، صداي‌ حيرت‌ بيدار (گفتگوها، به‌ كوشش‌ مرتضي‌ كاخي‌، تهران‌، 1371ش‌)، حريم‌ سايه‌هاي‌ سبز (مجموعة‌ مقالات‌ ، ج‌2، تهران‌، 1373ش‌، به‌ كوشش‌ مرتضي‌ كاخي‌)، نقيضه‌ و نقيضه‌ سازان‌ (به‌ كوشش‌ ولي‌الله دروديان‌، تهران‌، 1374ش‌). از اخوان‌ ثالث‌ دو مجموعة‌ داستان‌ نيز نشر يافته‌ است‌: مرد جنّزده‌ (مجموعة‌ چهارداستان‌، تهران‌، 1354ش‌)، درخت‌ پير و جنگل‌ (مجموعه‌اي‌ براي‌ كودكان‌، تهران‌، 1355ش‌).
اخوان‌ ثالث‌، در آغاز، با شعرهاي‌ سنّت‌گرايانة‌ خود در انجمنهاي‌ ادبي‌ مشهد، زادگاهش‌، شناخته‌ شد. البتّه‌ در آن‌ هنگام‌، نوجواني‌ بيش‌ نبود، امّا غزلها و قصيده ‌ها و قطعه ‌هايش‌ بسيار پخته‌ مي‌نمود و او را شاعري‌ توانا مي‌شناساند. در نيمة‌ دوم‌ دهة‌ 1320ش‌، به‌ تهران‌ آمد و اندكي‌ بعد، در آغاز دهة‌ 1330ش‌، دفتري‌ از سروده‌هاي‌ قُدَمايي ‌اش‌ را منتشر كرد. امّا او در حدّ اين‌ دفتر، كه‌ به‌ طبع‌ مورد ستايش‌ سنّت‌گرايان‌ و مورد انتقاد نوانديشان‌ بود، باقي‌ نماند. با اقامت‌ در تهران‌، به‌ مبارزة‌ اجتماعي‌ و سياسي‌ سالهاي‌ پيش‌ از كودتاي‌ 28 مرداد 1332ش‌ كشيده‌ شد. از جهت‌ ادبي‌ نيز با شعر و انديشة‌ نيما يوشيج‌ آشنايي‌ يافت‌ و، در نتيجه‌، اندك‌اندك‌، از فضاي‌ سنّتي‌ و كهن‌ شعر فارسي‌ بيرون‌ آمد و به‌ نوگرايان‌ نزديك‌ شد. با اين‌ همه‌، علاقة‌ عميق‌ خويش‌ را به‌ ادبيّات‌ كلاسيك‌ و جهان‌ كهن‌ از دست‌ نداد. از اين‌رو، حتّي‌ پس‌ از دفتر زمستان‌ ، كه‌ شاعر را به‌ اعتباري‌ درخور توجّه‌ در شعر جديد رساند، تا پايان‌ عمر از شعر گفتن‌ به‌ شيوة‌ سنّتي‌ روي‌ نگرداند. درواقع‌، حتّي‌ در سروده‌هاي‌ نوگرايانة‌ او ردّ پايِ زبان‌ و فرهنگ‌ كهن‌ فارسي‌ را به‌ آساني‌ مي‌توان‌ پي‌گرفت‌. از اين‌ رو، مي‌توان‌ او را، به‌ لحاظ‌ موقعيّت‌ ادبي‌، شاعري‌ در رفت‌ و آمد دائم‌ ميان‌ تفكّر سنّتي‌ و انديشه‌هاي‌ نو دانست‌، يعني‌ گوينده ‌اي‌ كه‌ از دل‌ سنّتها به‌ نوگرايي‌ مي ‌رسد و، در ميانة‌ نوگرايي‌، به‌ سنّت‌ توجّه‌ نشان‌ مي ‌دهد.
آنچه‌ پس‌ از مبارزه اجتماعي‌ در صفِ تُندرُوان‌ چپ‌ و زيستن‌ در معركه اي‌ پرهيجان‌ و شكست‌ نهضت‌ ملّي‌ (به‌ رهبري‌ محمّد مصدّق‌) در شعر گويندگان‌ آرمان‌خواه‌ نسل‌ پس‌ از شهريور 1320ش‌ پديد مي‌آيد با نوعي‌ روحيّة‌ نوميدي‌ و سرخوردگي‌ همراه‌ است‌. ترديد نيست‌ كه‌ برخي‌ شاعران‌ اين‌ نسل‌ (مانند سياوش‌ كسرايي‌ و امير هوشنگ‌ ابتهاج‌) كوشيدند تا چنين‌ روحيّه‌اي‌ را پس‌ زنند. امّا در ميان‌ كساني‌ كه‌ به‌ اين‌ روحيّه‌، به‌ صورتي‌ گسترده‌ ميدان‌ مي‌دهند، اخوان‌ ثالث‌ بسيار برجستگي‌ دارد. دست‌ كم‌، اين‌ شكست‌انديشي‌، به‌ صورتي‌ خاصّ، تا نيمة‌ دهة‌ 1340ش‌ و، به‌ شكلي‌ عامّ، تا پايان‌ عمر در سروده‌هايش‌ باقي‌ ماند. صداي‌ م‌..اميد در اين‌ شعرها بسيار رسا، استوار و پرطنين‌ است‌: زمستان‌ («سلامت‌ را نمي‌خواهند پاسخ‌ گفت‌»)، چاووشي‌ («به‌ سانِ رهنورداني‌ كه‌ در افسانه‌ها گويند»)، ميراث‌ («پوستيني‌ كهنه‌ دارم‌ من‌»)، آخر شاهنامه‌ («اين‌ شكسته‌ چنگِ بي‌قانون‌»)، نادر يا اسكندر ؟ («موجها خوابيده‌اند آرام‌ و رام‌»)، كتيبه‌ («فتاده‌ تخته‌ سنگ‌، آن‌ سوي‌تر، انگار، كوهي‌ بود»)، آن‌گاه‌ پس‌ از تُندر («امّا نمي‌داني‌ چه‌ شبهايي‌ سحر كردم‌») و مانند آنها.
در سروده ‌هاي‌ او با شاعري‌ روبه ‌روييم‌ كه‌ از واژه ‌ها شناختي‌ عميق‌ و دقيق‌ و فطري‌ دارد. از اين‌ رو، زبان‌ در شعرهاي‌ نيمايي‌ و در بخش‌ وسيعي‌ از سروده‌ هاي‌ سنّت ‌گرايانه ‌اش‌ فصيح‌ است‌. اين‌ فصاحت‌ بايد در مجموعة‌ زباني‌ سبك‌ خراساني‌ مورد شناسايي‌ قرار گيرد. امّا زبان‌ خراساني‌ او از پيوندي‌ لطيف‌ و دلنشين‌ با زبان‌ گفتاري‌ معاصر نيز بهره‌ مي‌يابد. بنابر اين‌، شايد بتوان‌ شيوة‌ اخوان‌ ثالث‌ را احياي‌ سبك‌ خراساني‌، از طريق‌ لايه‌هاي‌ زبان‌ معاصر فارسي‌ يا، به‌ تعبيري‌ ساده‌تر، سبك‌ نوخراساني‌ دانست‌ (شفيعي‌ كدكني‌، «از اين‌ اوستا»، ص‌57).
اخوان‌ ثالث‌ با تعداد در خور توجّهي‌ شعرهايش‌ در ميان‌ اهل‌ ادب‌ شناخته‌ شده‌ است‌. ولي‌ شايد آنچه‌ سبب‌ شده‌ است‌ كه‌ در ميان‌ خوانندگان‌ شعر جديد مخاطبان‌ بيشتري‌ داشته‌ باشد وجود نوعي‌ موسيقي‌ پردامنه‌ در همة‌ اشعار اوست‌، البتّه‌ به‌ جز چند شعر منثور كه‌ در آنها چندان‌ توفيقي‌ نداشته‌ است‌.
گذشته‌ از اين‌، اخوان‌ ثالث‌ همواره‌ از منظري‌ بومي‌ و محلّي‌ به‌ شعر روي‌ مي‌آورد، و با اين‌ نگرش‌ است‌ كه‌ كوشيده‌ است‌ تا شعر خود را جهاني‌ كند (دستغيب‌؛ «شعر اميد»، ص‌252). انسان‌ مورد تأكيد در شعر او انساني‌ ايراني‌ است‌ كه‌ از پيچ‌ و خم‌ قرنها و عصرها گذشته‌، تجربه‌ها آموخته‌ و فراز و فرودهايي‌ ديده‌ و به‌ جهان‌ امروز قدم‌ نهاده‌ است‌. از اين‌ رو، شعر اخوان‌، لااقلّ از جنبة‌ زباني‌، شعرهاي‌ آساني‌ نيست‌، زيرا وقايع‌ شعري‌اش‌ در عمق‌ زبان‌ روي‌ مي‌دهد. به‌ همين‌ سبب‌، مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ شعر او، در مجموعة‌ شعر معاصر، غيرقابل‌ ترجمه‌ترين‌ شعر به‌ زبانهاي‌ ديگر است‌ (امامي‌، ص‌105).
بي‌ترديد، در سروده‌هاي‌ اخوان‌ جنبه‌هاي‌ اجتماعي‌ بر جنبه‌ هاي‌ ديگر پيشي‌ دارد. در واقع‌، او در درجه نخست‌، شاعري‌ در متن‌ تكاپوهاي‌ اجتماعي‌ انسان‌ قرن‌ بيستمي‌ ايران‌ است‌. شعرش‌ انعكاس‌ موقعيّتهاي‌ اجتماعي‌ و بيان‌ تأثّرات‌ دروني‌ او و «زمينة‌ اصلي‌ و ته‌رنگِ» آن‌ نوميدي‌، و «جوّ روحي‌» اوست‌ (شفيعي‌ كدكني‌، «اجمالي‌ دربارة‌ اسلوب‌ شاعري‌ م‌. اميد»، ص‌206). با اين‌ همه‌، اخوان‌ تنها از موقعيّتهاي‌ اجتماعي‌ سخن‌ نمي‌گويد، بلكه‌، در مقام‌ يك‌ شاعر آفريننده‌، فرديّت‌ دروني‌ خود را نيز در شعرهايش‌ نشان‌ مي‌دهد. هستي‌، خداوند، زندگي‌، عشق‌، جاودانگي‌ و موضوعهايي‌ مانند آنها نيز بازتابهايي‌ گسترده‌ در كلام‌ شعري‌اش‌ دارد و در اغلب‌ آنها سروده‌هايي‌ موفّق‌ از او به‌ يادگار مانده‌ است‌. از جملة‌ اين‌ سروده‌ها مي‌توان‌ اشاره‌ كرد به‌ «لحظه ديدار» («لحظة‌ ديدار نزديك‌ است‌»)، «چون‌ سبوي‌ تشنه‌...» («از تهي‌ سرشار، جويبار لحظه ‌ها جاري‌ است‌»)، «دريچه‌ها» («ما چون‌ دو دريچه‌ روبه‌روي‌ هم‌»)، «غزل‌ سه‌» («اي‌ تكيه‌ گاه‌ و پناه‌ زيباترين‌ لحظه ‌هاي‌ پرعصمت‌ و پرشكوه‌ تنهايي‌ و خلوت‌ من‌»)، «قاصدك‌» («قاصدك‌! هان‌، چه‌ خبر آوردي‌») و مانند آنها. امّا نبايد فراموش‌ كرد كه‌ اخوان‌، در همة‌ دورة‌ شعرگويي‌اش‌، عموماً، و در دورة‌ آغازين‌ و پاياني‌ شاعري‌اش‌، خصوصاً، در شيوه‌هاي‌ سنّتي‌ نيز آثاري‌ خواندني‌ برجاي‌ گذاشته‌ است‌. البتّه‌ خوانندگان‌ اين‌گونه‌ آثار بيشتر سنّت ‌گرايان‌ و علاقه ‌مندان‌ شعر و ادب‌ كهن‌اند تا نوگرايان‌ و نوانديشان‌ ادبي‌. گذشته‌ از غزلهاي‌ عاشقانه‌، يعني‌ قالب‌ مطبوع‌ كهن‌، كه‌ اغلب‌ شاعران‌، خواسته‌ يا ناخواسته‌، بدان‌ كشيده‌ مي‌شوند، اخوان‌ ثالث‌، به‌ ويژه‌ در قطعه‌ها، مثنويها و گاه‌ قصيده ‌ها به‌ نكته ‌سنجيهايي‌ زيبا و گاه‌ طنزآميز در زمينه‌هاي‌ معمول‌ و روزمره‌ زندگي‌ مي ‌پردازد. او، چه‌ با متن‌ شعري‌ و چه‌ با حاشيه ‌هاي‌ كوتاه‌ و بلندش‌ براين‌ گونه‌ سروده ‌ها، به‌ نوعي‌ اخوانيّه ‌سرايي‌ جديد مي ‌رسد و «راهي‌ تازه‌ در اخوانيّات‌ سرايي‌» (نك‌: اخوانيّات‌ * ) مي‌گشايد (افشار، ص‌92).
نكتة‌ مهمّ در شيوه‌ بياني‌ شعرهاي‌ اخوان‌ ثالث‌ قصّه ‌گويي‌ يا لحن‌ روايي‌ آنهاست‌. اين‌ موضوع‌، از يك‌ سو، گوينده‌ را به‌ ادب‌ داستاني‌ منظوم‌ و روايتْپردازي‌ كهن‌ ايراني‌ مربوط‌ مي‌كند. امّا از ديگر سو، با بهره‌گيري‌ از گفت‌وگو و شخصيّت‌پردازي‌ و جاي‌دادن‌ لايه‌هاي‌ مختلف‌ معنايي‌ به‌ راهي‌ نو مي‌رسد. او در پاسخ‌ كساني‌ كه‌ بر سعي‌ او در نزديك‌ كردن‌ روايت‌ و شعر به‌ يكديگر خرده‌ گرفته‌اند، چنين‌ گفته‌ است‌: «من‌ روايت‌ را به‌ حدّ شعر اوج‌ داده‌ام‌، امّا شعر را به‌ حدّ روايت‌ تنزّل‌ نداده‌ام‌» (اخوان‌ ثالث‌، صداي‌ حيرت‌ بيدار ، ص‌200؛ گلشيري‌، ص‌39؛ محمّدي‌ آملي‌، ص‌298ـ308). به‌ علاوه‌، او با تلفيق‌ زبان‌ شعر كهن‌ و زبان‌ معاصر فارسي‌ شكل‌ منسجم‌ و متناسبي‌ در شعر نو فارسي‌ پي‌ افكند. دست‌كم‌، بخشي‌ از سروده ‌هاي‌ او از جمله‌ قوام‌ يافته‌ ترين‌ و كامل‌ترين‌ ادبيّات‌ شعري‌ فارسي‌ معاصر است‌ و بي ‌ترديد، در مجموعة‌ تاريخ‌ ادبي‌ ايران‌ نيز ميراثي‌ در خور اهمّيّت‌ به‌ شمار مي‌آيد.
اخوان‌ ثالث‌ آگاهي‌ كاملي‌ از ادب‌ كهن‌ ايران‌ داشت‌. شايد بتوان‌ گفت‌ كه‌ او، با مطالعه‌ و كنجكاوي‌ منظّم‌ و پي ‌گير خويش‌ در آثار ادبي‌ پيشينيان‌، به‌ مقام‌ يك‌ اديب‌ برجسته‌ ايراني‌ رسيد. اين‌ نكته‌، از يك‌سو، بافتِ شعري‌ او را، در گذر عمر، به‌ سوي‌ شعر سنّتي‌ و سنّتهاي‌ شعري‌ كشاند و از ميزان‌ نوگرايي‌ و نوانديشي‌ آثار شعري‌ او كاست‌. امّا از ديگر سو، سبب‌ شد كه‌ بتواند، با استدلالهايي‌ دقيق‌ و مستند، درستي‌ و بجايي‌ شعر نيما يوشيج‌ و پيروان‌ او را به‌ اثبات‌ رسانَد. او از دهة‌ 1330ش‌ كوشيد تا ردّپاي‌ نوآوريهاي‌ نيما يوشيج‌ را در ادب‌ گذشته‌ پيدا كند و دربارة‌ وزن‌ و موسيقي‌ شعر نيمايي‌ به‌ نكته ‌هايي‌ رَه‌گشا برسد و «حجّتي‌ موجّه‌» براي‌ آن‌ بيابد. به‌ نظر مي‌ آيد كه‌ اخوان‌ ثالث‌، در اين‌ زمينه‌، هم‌ مي‌خواست‌ خود را نسبت‌ به‌ راهي‌ كه‌ در پيش‌ گرفته‌ بود، راضي‌ كند و هم‌ گروه‌ سنّت‌گرايان‌ را، كه‌ خود از ميان‌ آنها برخاسته‌ بود، به‌ سوي‌ شعر نيمايي‌ بكشاند. درواقع‌، او از جملة‌ نخستين‌ كساني‌ بود كه‌ براي‌ يافتن‌ ريشه ‌هاي‌ نظري‌ شعر نو، نه‌ در ادب‌ مغربْزمين‌، بلكه‌ در سبكها و شيوه‌هاي‌ سنّتي‌ شعر فارسي‌، به‌ جست‌وجو پرداخت‌. البتّه‌ جست‌وجوهايش‌ با توفيقي‌ سزاوار نيز همراه‌ بود. او كار خود را «بدايع‌ و بدعتها و عطا و لقايِ نيما يوشيج‌» ناميد.
گذشته‌ از اين‌، او به‌ موضوعهاي‌ ديگر ادبي‌، به‌ويژه‌ به‌ بررسي‌ شعر كهن‌ فارسي‌، خاصّه‌ در آثار فردوسي‌، حافظ‌، كمال‌الدّين‌ اسماعيل‌، صائب‌ تبريزي‌، حزين‌ لاهيجي‌ روي‌ آورد و حتّي‌ به‌ آيات‌ موزون‌ افتادة‌ قرآن‌ توجّه‌ كرد. اين‌ نوع‌ بررسيهاي‌ او، كه‌ در آنها نكته ‌هاي‌ بديع‌ اندك‌ نيست‌، در مجلّه‌ها و كتابهاي‌ ادبي‌ و نيز در مجموعه‌ مقالات‌ او نقل‌ شده‌ است‌. امّا هنوز بسياري‌ از نظرهاي‌ انتقادي‌ و تحليلي‌ او، كه‌ بر حاشيه‌ كتابهايش‌ نوشته‌ شده‌، در دسترس‌ خوانندگان‌ قرار نگرفته‌ است‌ (جلالي‌ پندري‌، ص‌457). اخوان‌ ثالث‌ علاوه‌ بر آثار ادبي‌ گذشته‌، دربارة‌ برخي‌ شاعران‌ همعصرِ خود نيز، مانند احمد شاملو * ، محمّد زُهَري‌، اميرهوشنگ‌ ابتهاج‌، مهدي‌ حميدي‌ شيرازي‌، عماد خراساني‌، فروغ‌ فرّخزاد * ، سهراب‌ سپهري‌ و محمّدرضا شفيعي‌ كدكني‌ اظهار نظر كرده‌ است‌. با وجود آگاهي‌ عميق‌ او از زواياي‌ شعر معاصر، در نقد آثار بعضي‌ از همعصران‌ خود، مانند حميدي‌ شيرازي‌ و سپهري‌، از جادّة‌ انصاف‌ و اعتدال‌ دور شده‌ است‌ (اخوان‌ ثالث‌، حريم‌ سايه‌هاي‌ سبز ، ج‌2، ص‌13ـ50، 117ـ129). نگاه‌ دقيق‌ و تحليلي‌ او به‌ مجموعه‌ ادب‌ معاصر، به‌ ويژه‌ شعر نيمايي‌، در گفت‌وگوهاي‌ فرهنگي‌ و ادبي‌اش‌، كه‌ در مجموعه‌اي‌ گرد آمده‌، به‌ تفصيل‌ بيشتري‌ پي‌ گرفته‌ شده‌ است‌.
اخوان‌ ثالث‌ در نثر نيز، همان‌گونه‌ كه‌ در شعرهايش‌ مي‌بينيم‌، شيوه‌اي‌ روايي‌ دارد. گويي‌ همواره‌ در حال‌ قصّه‌گفتن‌ و روايت‌ كردن‌ است‌. در واقع‌، وي‌ از قصّه‌ و روايت‌ به‌ عنوان‌ وسيله اي‌ براي‌ بيان‌ مسائل‌ اجتماعي‌ ادبي‌ و فكري‌ بهره‌ مي‌گيرد. به‌ علاوه‌، در نثر، مانند شعر، ميان‌ كهنه‌ و نو پيوند برقرار مي‌كند و كلمات‌ ادبي‌ كهن‌ را در كنار كلمات‌ عاميانه‌ مي‌نشاند و بدين‌گونه‌ در نثر نيز، مانند شعر، زباني‌ پر از طنز پديد مي ‌آورد كه‌ گاه‌ در مقالات‌ جدّي‌ او هم‌، مثلاً در نقد اشعار سهراب‌ سپهري‌، ديده‌ مي‌شود (جلالي‌ پندري‌، ص‌458؛ اخوان‌ ثالث‌، «دربارة‌ سهراب‌ سپهري‌»، ص‌721ـ730). با اين‌ همه‌، نبايد فصاحت‌ شعرهاي‌ او را در نثرش‌ هم‌ جستجو كرد.
منابع‌: .اخوان‌ ثالث‌، مهدي‌: حريم‌ سايه‌هاي‌ سبز (مجموعه‌ مقالات‌)، به‌ كوشش‌ مرتضي‌ كاخي‌، تهران‌، 1373ش‌؛ همو، صداي‌ حيرت‌ بيدار (گفت‌وگوها)، به‌ كوشش‌ مرتضي‌ كاخي‌، تهران‌، 1372ش‌؛ همو، «دربارة‌ سهراب‌ سپهري‌»، نك‌: باغ‌ بي‌برگي‌ ؛ افشار، ايرج‌: «دوست‌ سخن‌سراي‌ ايران‌ دوستمان‌»، نك‌: همان‌؛ امامي‌، كريم‌: «چند خاطره‌ با دريغ‌ و درد»، نك‌: همان‌؛ باغ‌ بي‌برگي‌ (يادنامة‌ مهدي‌ اخوان‌ ثالث‌)، به‌ كوشش‌ مرتضي‌ كاخي‌، تهران‌، 1372ش‌؛ جلالي‌ پَنْدري‌، يدالله: «زندگي‌ و هنر شاعري‌ مهدي‌ اخوان‌ ثالث‌»، تكْدرخت‌ (مجموعه‌ مقالات‌، هدية‌ دوستان‌ و دوستداران‌ به‌ محمّدعلي‌ اسلامي‌ ندوشن‌)، تهران‌، 1380ش‌؛ دستغيب‌، عبدالعلي‌: «شعر اميد»، نك‌: باغ‌ بي ‌برگي‌ ؛ شفيعي‌ كدكني‌، محمّدرضا، «اجمالي‌ درباره اسلوب‌ شاعري‌ م‌..اميد»، دفترهاي‌ زمانه‌ (ديدار و شناخت‌ م‌..اميد)، تهران‌، 1347ش‌؛ همو، «اخوان‌ ارادة‌ معطوف‌ به‌ آزادي‌»، نك‌: باغ‌ بي‌برگي‌ ؛ همو، «از اين‌ اَوِستا»؛ راهنماي‌ كتاب‌ ، س‌9، ش‌1، تهران‌، 1345ش‌؛ كاخي‌، مرتضي‌، «سال‌ شمار زندگي‌ اخوان‌»، نك‌: باغ‌ بي‌برگي‌ ؛ گلشيري‌، هوشنگ‌: «رِندي‌ از تبارِ خيّام‌»، مفيد ، دورة‌ جديد، ش‌5، تهران‌، 1366ش‌؛ محمّدي‌ آملي‌، محمّدرضا، آوازِ چُگور (زندگي‌ و شعر مهدي‌ اخوان‌ ثالث‌)، تهران‌، 1377ش‌.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت :sabamm



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط