اخوان ثالث بعد از بيست سال خاموشي
نویسنده : اکبر رضی زاده
منبع : سایت راسخون
منبع : سایت راسخون
يکي از چهره هاي درخشان شعر معاصر فارسي استاد « مهدي اخوان ثالث » متخلص به : « م.اميد » است که در چهارم شهريور ماه 1369 بار سفر را بست و سر به تيره ي تراب فرو برد. و اکنون درست 20 سال است که شعر آزاد ايران بي « اميد » مي زيد.
اخوان در اسفند ماه سال 1307 خورشيدي در شهر مشهد مقدس چشم به جهان هستي گشود و بعد از عمري خدمات فرهنگي ، اکنون در کنار يار ديرينش حکيم ابوالقاسم فردوسي در « طوس » سر در نقاب خاک کشيده است.
قبل از اينکه به شرح احوال او بنشينيم ، ببينيم خودش چه نظري در مورد « مرگ » دارد!
« در آن لحظه گمان کردم يکي هم داشت خود را دارمي زد باز
نمي دانم چرا شايد براي آن که دنيا کشنده ست
دد است
درنده است
بد است
زننده است
و بيش از اين همه اسباب خنده است.»
اخوان ثالث تحصيل در رشته ي آهنگري هنرستان به پايان برد و از سال 1372 ساکن تهران شد و به کارهايي از قبيل معلمي در روستاها و دبيري در پايتخت ، تدريس در دانشگاه و کار در زمينه ي دوبله ي فيلم هاي مستند ، و نويسندگي و شاعري پرداخت.
نخستين مجموعه شعرش « ارغنون » در سال 1331 منتشرشد ، اما با نخستين مجموعه اشعار نيمايي اش «زمستان» 1335 به شهرت رسيد. و تا هنگام مرگ بيش از ده مجموعه شعر ديگر به چاپ رساند.
« م.اميد » علاوه بر شعر ، نويسنده ، منتقد ، محقق و داستان نويس توانمندي هم بود. که در زمينه ي نثر هم چندين مجموعه تأليف کرده است، از جمله : بدعت ها و بدايع نيما يوشيج (1357) عطا و لقاي نيما (1361) مجموعه چهار داستان با نام مرد جن زده (1354).
اخوان در زمينه ي ادبيات کودک و نوجوان نيز کارهايي ارائه نموده است. از جمله کتاب داستان « درخت پير و جنگل » که در سال 1355 آن را به کودکان ايران زمين تقديم نموده است.
وي يکي از پيشروان شعر نوي حماسي و اجتماعي امروز است که از موفق ترين پويندگان سبک شعر آزاد ( نيمايي ) به حساب مي آيد. زيرا علاقه ي فراواني به سرودن اشعار حماسي- ميهني داشت که شايد زادگاه او- خراسان- در اين عشق و علاقه ي او تأثير فراواني داشته است.
مضامين اشعار اخوان همانند حکيم بزرگوار طوس- فردوسي در عين داشتن روح روايتگري با معاني وزين شعر خراساني همراه است. البته با اين تفاوت که شعر او غير از حماسي بودن ، اجتماعي نيز مي باشد.
شعر دلتنگي هاي او ، مخاطب را به شهر بدآهنگي سازها و برداشتن ره توشه ها ، دعوت مي کند :
«من اينجا بس دلم تنگ است
و هر سازي که مي بينم بدآهنگ است
بيا ره توشه برداريم
قدم در راه بي برگشت بگذاريم
ببينيم آسمان هر کجا آيا همين رنگ است!»
يکي از اشعار فراموش نشدني م.اميد شعر اجتماعي و پرمضمون « زمستان » است. شعري که مايه اي از ادبيات کلاسيک ايران دارد و مبين انديشه هاي نو و بديع اوست ، به همين دليل زبان شعري وي در ميان نوآوران روزگار ما ، زباني رنگين تر ؛ زيباتر و تأثيرگذارتر مي باشد.
شعر زمستان گوياي مردمي بودن کارها و انديشه هاي بکراوست. اينکه : در ميان مردم مي زيسته... با آنها هم نشين و هم نفس بوده و از دردهاي آنها مي سروده است:
« سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است.
کسي سر برنيارد کرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد نتواند
که ره تاريک و لغزان است.
و گر دست محبت به سوي کس يازي ؛
به اکراه آورد دست از بغل بيرون ؛
که سرما سخت سوزان است...
... مسيحاي جوانمرد من
اي ترساي پير پيرهن چرکين
هوابس ناجوانمردانه سردست...
آي!...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوي ، در بگشاي...»
اخوان ثالث در شعرهاي تغزلي به توصيف حالتهاي دروني خويش مي پردازند و در اين گونه اشعار، احساس شاعرانه همراه با نوعي تفکرو انديشه جلوه گر مي شود.
او عقيده داشت که قالب هاي شعر فارسي هميشه زنده و جان دارند و شاعر امروزي مي تواند هم چنان که در قالب هاي نيمايي (آزاد) شعري مي سرايد، از قالب هاي کهن نيز - آنجا که حال و هواي شاعرانه مقتضي باشد- استفاده کند. به هر حال با آنکه او گه گاه در اسلوب قدمايي تفنن هايي دارد ، ولي آنچه او را به عنوان شاعري صاحب سبک معرفي مي کند ، شعرهاي تازه اوست.
پرونده ي زندگي اين شاعر و نويسنده ي دردمند اجتماعي 20 سال پيش بسته شد و جامعه ي هنري ايران را به سوگ نشاند.
گفتني است اخواث ثالث در سال 1369 به دعوت « خانه ي فرهنگ آلمان » به اروپا سفر کرد. گويا مي دانست اين آخرين سفر دنيوي اوست و بايد خود را براي سفر اخروي آماده کند و ديري نگذشت که در همان سال در طوس به ديدار معشوق شتافت.
يادش گرامي باد.
اخوان در اسفند ماه سال 1307 خورشيدي در شهر مشهد مقدس چشم به جهان هستي گشود و بعد از عمري خدمات فرهنگي ، اکنون در کنار يار ديرينش حکيم ابوالقاسم فردوسي در « طوس » سر در نقاب خاک کشيده است.
قبل از اينکه به شرح احوال او بنشينيم ، ببينيم خودش چه نظري در مورد « مرگ » دارد!
« در آن لحظه گمان کردم يکي هم داشت خود را دارمي زد باز
نمي دانم چرا شايد براي آن که دنيا کشنده ست
دد است
درنده است
بد است
زننده است
و بيش از اين همه اسباب خنده است.»
اخوان ثالث تحصيل در رشته ي آهنگري هنرستان به پايان برد و از سال 1372 ساکن تهران شد و به کارهايي از قبيل معلمي در روستاها و دبيري در پايتخت ، تدريس در دانشگاه و کار در زمينه ي دوبله ي فيلم هاي مستند ، و نويسندگي و شاعري پرداخت.
نخستين مجموعه شعرش « ارغنون » در سال 1331 منتشرشد ، اما با نخستين مجموعه اشعار نيمايي اش «زمستان» 1335 به شهرت رسيد. و تا هنگام مرگ بيش از ده مجموعه شعر ديگر به چاپ رساند.
« م.اميد » علاوه بر شعر ، نويسنده ، منتقد ، محقق و داستان نويس توانمندي هم بود. که در زمينه ي نثر هم چندين مجموعه تأليف کرده است، از جمله : بدعت ها و بدايع نيما يوشيج (1357) عطا و لقاي نيما (1361) مجموعه چهار داستان با نام مرد جن زده (1354).
اخوان در زمينه ي ادبيات کودک و نوجوان نيز کارهايي ارائه نموده است. از جمله کتاب داستان « درخت پير و جنگل » که در سال 1355 آن را به کودکان ايران زمين تقديم نموده است.
وي يکي از پيشروان شعر نوي حماسي و اجتماعي امروز است که از موفق ترين پويندگان سبک شعر آزاد ( نيمايي ) به حساب مي آيد. زيرا علاقه ي فراواني به سرودن اشعار حماسي- ميهني داشت که شايد زادگاه او- خراسان- در اين عشق و علاقه ي او تأثير فراواني داشته است.
مضامين اشعار اخوان همانند حکيم بزرگوار طوس- فردوسي در عين داشتن روح روايتگري با معاني وزين شعر خراساني همراه است. البته با اين تفاوت که شعر او غير از حماسي بودن ، اجتماعي نيز مي باشد.
شعر دلتنگي هاي او ، مخاطب را به شهر بدآهنگي سازها و برداشتن ره توشه ها ، دعوت مي کند :
«من اينجا بس دلم تنگ است
و هر سازي که مي بينم بدآهنگ است
بيا ره توشه برداريم
قدم در راه بي برگشت بگذاريم
ببينيم آسمان هر کجا آيا همين رنگ است!»
يکي از اشعار فراموش نشدني م.اميد شعر اجتماعي و پرمضمون « زمستان » است. شعري که مايه اي از ادبيات کلاسيک ايران دارد و مبين انديشه هاي نو و بديع اوست ، به همين دليل زبان شعري وي در ميان نوآوران روزگار ما ، زباني رنگين تر ؛ زيباتر و تأثيرگذارتر مي باشد.
شعر زمستان گوياي مردمي بودن کارها و انديشه هاي بکراوست. اينکه : در ميان مردم مي زيسته... با آنها هم نشين و هم نفس بوده و از دردهاي آنها مي سروده است:
« سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است.
کسي سر برنيارد کرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد نتواند
که ره تاريک و لغزان است.
و گر دست محبت به سوي کس يازي ؛
به اکراه آورد دست از بغل بيرون ؛
که سرما سخت سوزان است...
... مسيحاي جوانمرد من
اي ترساي پير پيرهن چرکين
هوابس ناجوانمردانه سردست...
آي!...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوي ، در بگشاي...»
اخوان ثالث در شعرهاي تغزلي به توصيف حالتهاي دروني خويش مي پردازند و در اين گونه اشعار، احساس شاعرانه همراه با نوعي تفکرو انديشه جلوه گر مي شود.
او عقيده داشت که قالب هاي شعر فارسي هميشه زنده و جان دارند و شاعر امروزي مي تواند هم چنان که در قالب هاي نيمايي (آزاد) شعري مي سرايد، از قالب هاي کهن نيز - آنجا که حال و هواي شاعرانه مقتضي باشد- استفاده کند. به هر حال با آنکه او گه گاه در اسلوب قدمايي تفنن هايي دارد ، ولي آنچه او را به عنوان شاعري صاحب سبک معرفي مي کند ، شعرهاي تازه اوست.
پرونده ي زندگي اين شاعر و نويسنده ي دردمند اجتماعي 20 سال پيش بسته شد و جامعه ي هنري ايران را به سوگ نشاند.
گفتني است اخواث ثالث در سال 1369 به دعوت « خانه ي فرهنگ آلمان » به اروپا سفر کرد. گويا مي دانست اين آخرين سفر دنيوي اوست و بايد خود را براي سفر اخروي آماده کند و ديري نگذشت که در همان سال در طوس به ديدار معشوق شتافت.
يادش گرامي باد.