مهدي اخوان ثالث از نگاه شاعران معاصر – قسمت 2
نويسنده: ظريف – دبير ادبيات دبيرستان رضويه
ابوالقاسم انجوي شيرازي نيز درباره اين شاعر معتقد است: اخوان شاعر بود، شاعري فحل بود كه در عين عنايت به آثار بزرگان و استادان كهن و عروض فارسي، از حركت نويي هم كه آغاز شده و هنوز در راه رسيدن به كمال است، غفلت نداشت و با توجه به تمامي ضرورتهاي كار دست بدان ميبرد. آن دانشيمرد در ادب فارسي و بويژه در شعر متضلع و مقتدر و در نثر قادر و توانا بود. بسيار خوانده بود و بعضي متون را چندبار، آن هم نه به خاطر تفنن، بلكه به صورت تلمذ.
رضا براهني اخوان ثالث را يكي از نوادر روزگار ما ميداند و معتقد است: اخوان به عنوان يكي از چند شاعر بسيار مهم عصر ما سراپا غرق در ناموزوني بود. درواقع هنر او عبارات بود از بخشيدن مفهوم به اين همه عناصر ناموزون و حتا جداجدا نامفهوم. اين مفهوم بخشيدن به عناصر نامفهوم، پراكنده و متشتت، در واقع تعيينكننده مشخصات اصلي جهانبيني اخوان است.
سيمين بهبهاني اخوان را شاعري سياسي ميداند و اعتقاد دارد: اخوان يك شاعر سياسي است، بيآنكه به سياست چندان گرايشي يا از آن چندان اطلاعي داشته باشد يا صريحا به آن تظاهري كند. شعر او مدام از وقايع و حوادث سياسي كه در كشور ميگذرد، بارور ميشود.
نجف دريابندي نيز درباره اخوان ميگويد: اخوان شاعري را با شعر كهن «ارغنون» آغاز كرد و با شعر كهن «تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم» پايان داد. فعاليت او به عنوان سراينده شعر نو جمله معترضه مطولي است كه در ميان اين دو هلال قرار مي گيرد. رسالت تاريخي او اين بود كه بهترين سالهاي عمرش را در خدمت تحول شعر فارسي بگذارد و دفاع در «پيشواي شعر نو» را در سالهايي كه هنوز آن پيشوا سخت نيازمند دفاع بود، برعهده بگيرد.
محمدرضا شفيعي كدكني هم معتقد است: يكي از عوا مل اصلي عظمت هنرمندان تناقضي است كه در وجود آنها خود را آشكار ميكند، اخوان ثالث نيز از اين لحاظ نمودار برجستهاي بود از يك هنرمند بزرگ كه چندين تناقض را تا آخر عمر، در خود حمل ميكرد و خوشبختانه هيچگاه نتوانست خود را از شر آنها نجات بخشد. در ارتباط با اكنون و گذشته ايران كه براي او تجزيهناپذير بودند، او همواره گرفتار نوعي تناقض بود. عشق و نفرت، يا حب و بغض توأمان او نسبت به «باغ بيبرگي» كه رمزي است از ايران معاصر، انگيزه زيباترين خلاقيتهاي شعري اوست.
همچنين سيروس طاهبار ميگفت: م. اميد مثل نيما به نسل ما ماندن و تحمل و تامل را آموخت و در دل گريستن را. انديشه و درد استخوانسوز انسان عصر ما را همپا با استواري كلام كه در شعرهاي والاي او جاري است، در شعر هيچ يك از زندگان نميبينم و اين را نه از سر شيفتگي، كه از روي تامل و دريغ ميگويم.
محمد مختاري به وجه بازتاب انديشههاي خيامي در شعر اخوان اشاره كرده و گفته است: فلسفه اخوان از ادراك لحظههاي نادر و زودگذر، كه در سيل بيهوده و لعنتزده زمانگاه پديد ميآيد، آغاز ميشود و از اين طريق شعرش بازتابي از انديشههاي خيامي، حول تاثر از ناپيدايي سرنوشت انسان ميشود. حس اجتماعي شاعر، نمود واكنش نارضايتي عميق اوست، از آنچه هست و حس عاشقانهاش نمود واكنش رضايت اوست از امكان عشق ورزيدن، در پس «نفي» آن هستي آلوده و در نتيجه بيرون از آن. اما اين خود يكي از تفاوتهاي اساسي ميان برخي از شاعران سياسي – اجتماعي ما با بعضي ديگر از اينگونه شاعران است كه در بعضي از آنها مسائل اجتاعي – سياسي با همه چيز هستيشان، از جمله عشق فرديشان عجين شده است.
مرتضي اخوان كاخي نيز درباره اخوان ثالث عقيده دارد: اخوان هميشه عمرش شيفته دو نمونه از انسان بود و با چراغي از شعر و شعور به دنبال اين دو آدم ميگشت و به ستايش آنها مينشست. يكي انسان رند باستاني (يا به تعبير خودش در مقدمه كتاب «تو را كهن بوم و بر دوست دارم»، زنديق) و ديگري انسان ايراني كه اين هر دو در نهايت خود يكي ميشدند. اخوان به انسان عشق ميورزيد. به هر انساني، خواه ايراني و خواه غير ايراني.
مهدي اخوان ثالث در سال 1307 در مشهد متولد شد و چهارم شهريور 1369 درگذشت.
مجموعه شعرهاي ارغنون (1330)، آخر شاهنامه (1338)، از اين اوستا (1344)، عاشقانهها و كبود (1348)، بهترين اميد (1348)، درخت پير و جنگل (1355)، در حياط كوچك پاييز در زندان (1355)، دوزخ اما سرد (1357)، زندگي ميگويد: اما باز بايد زيست (1357) و تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم (1368) از اين شاعر معاصر منتشر شدهاند.
همزمان با چهاردهمين سال درگذشت مهدي اخوان ثالث مراسم بزرگداشتي در چهارم شهريورماه، ساعت 17 بر مزار وي واقع در توس برگزار ميشود. در اين مراسم، محمدرضا راشد محصل درباره شعر اخوان سخن خواهد گفت و تعدادي از شاعران نيز به شعرخواني ميپردازند.
رضا براهني اخوان ثالث را يكي از نوادر روزگار ما ميداند و معتقد است: اخوان به عنوان يكي از چند شاعر بسيار مهم عصر ما سراپا غرق در ناموزوني بود. درواقع هنر او عبارات بود از بخشيدن مفهوم به اين همه عناصر ناموزون و حتا جداجدا نامفهوم. اين مفهوم بخشيدن به عناصر نامفهوم، پراكنده و متشتت، در واقع تعيينكننده مشخصات اصلي جهانبيني اخوان است.
سيمين بهبهاني اخوان را شاعري سياسي ميداند و اعتقاد دارد: اخوان يك شاعر سياسي است، بيآنكه به سياست چندان گرايشي يا از آن چندان اطلاعي داشته باشد يا صريحا به آن تظاهري كند. شعر او مدام از وقايع و حوادث سياسي كه در كشور ميگذرد، بارور ميشود.
نجف دريابندي نيز درباره اخوان ميگويد: اخوان شاعري را با شعر كهن «ارغنون» آغاز كرد و با شعر كهن «تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم» پايان داد. فعاليت او به عنوان سراينده شعر نو جمله معترضه مطولي است كه در ميان اين دو هلال قرار مي گيرد. رسالت تاريخي او اين بود كه بهترين سالهاي عمرش را در خدمت تحول شعر فارسي بگذارد و دفاع در «پيشواي شعر نو» را در سالهايي كه هنوز آن پيشوا سخت نيازمند دفاع بود، برعهده بگيرد.
محمدرضا شفيعي كدكني هم معتقد است: يكي از عوا مل اصلي عظمت هنرمندان تناقضي است كه در وجود آنها خود را آشكار ميكند، اخوان ثالث نيز از اين لحاظ نمودار برجستهاي بود از يك هنرمند بزرگ كه چندين تناقض را تا آخر عمر، در خود حمل ميكرد و خوشبختانه هيچگاه نتوانست خود را از شر آنها نجات بخشد. در ارتباط با اكنون و گذشته ايران كه براي او تجزيهناپذير بودند، او همواره گرفتار نوعي تناقض بود. عشق و نفرت، يا حب و بغض توأمان او نسبت به «باغ بيبرگي» كه رمزي است از ايران معاصر، انگيزه زيباترين خلاقيتهاي شعري اوست.
همچنين سيروس طاهبار ميگفت: م. اميد مثل نيما به نسل ما ماندن و تحمل و تامل را آموخت و در دل گريستن را. انديشه و درد استخوانسوز انسان عصر ما را همپا با استواري كلام كه در شعرهاي والاي او جاري است، در شعر هيچ يك از زندگان نميبينم و اين را نه از سر شيفتگي، كه از روي تامل و دريغ ميگويم.
محمد مختاري به وجه بازتاب انديشههاي خيامي در شعر اخوان اشاره كرده و گفته است: فلسفه اخوان از ادراك لحظههاي نادر و زودگذر، كه در سيل بيهوده و لعنتزده زمانگاه پديد ميآيد، آغاز ميشود و از اين طريق شعرش بازتابي از انديشههاي خيامي، حول تاثر از ناپيدايي سرنوشت انسان ميشود. حس اجتماعي شاعر، نمود واكنش نارضايتي عميق اوست، از آنچه هست و حس عاشقانهاش نمود واكنش رضايت اوست از امكان عشق ورزيدن، در پس «نفي» آن هستي آلوده و در نتيجه بيرون از آن. اما اين خود يكي از تفاوتهاي اساسي ميان برخي از شاعران سياسي – اجتماعي ما با بعضي ديگر از اينگونه شاعران است كه در بعضي از آنها مسائل اجتاعي – سياسي با همه چيز هستيشان، از جمله عشق فرديشان عجين شده است.
مرتضي اخوان كاخي نيز درباره اخوان ثالث عقيده دارد: اخوان هميشه عمرش شيفته دو نمونه از انسان بود و با چراغي از شعر و شعور به دنبال اين دو آدم ميگشت و به ستايش آنها مينشست. يكي انسان رند باستاني (يا به تعبير خودش در مقدمه كتاب «تو را كهن بوم و بر دوست دارم»، زنديق) و ديگري انسان ايراني كه اين هر دو در نهايت خود يكي ميشدند. اخوان به انسان عشق ميورزيد. به هر انساني، خواه ايراني و خواه غير ايراني.
مهدي اخوان ثالث در سال 1307 در مشهد متولد شد و چهارم شهريور 1369 درگذشت.
مجموعه شعرهاي ارغنون (1330)، آخر شاهنامه (1338)، از اين اوستا (1344)، عاشقانهها و كبود (1348)، بهترين اميد (1348)، درخت پير و جنگل (1355)، در حياط كوچك پاييز در زندان (1355)، دوزخ اما سرد (1357)، زندگي ميگويد: اما باز بايد زيست (1357) و تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم (1368) از اين شاعر معاصر منتشر شدهاند.
همزمان با چهاردهمين سال درگذشت مهدي اخوان ثالث مراسم بزرگداشتي در چهارم شهريورماه، ساعت 17 بر مزار وي واقع در توس برگزار ميشود. در اين مراسم، محمدرضا راشد محصل درباره شعر اخوان سخن خواهد گفت و تعدادي از شاعران نيز به شعرخواني ميپردازند.
پي نوشت ها :
در نگارش اين مطلب از كتاب «باغ بيبرگي» (يادنامه مهدي اخوان ثالث) به اهتمام مرتضي كاخي استفاده شده است.