ديپلماسي فعال ايران در دوران جنگ تحميلي

جايگاه و نقش محوري شهيد محراب،آيت الله سيدمحمدباقرحکيم در ايجاد وحدت بين کليه نيروهاي معارض عراقي در دوران مبارزه با صدام و خصوصيات ارزشمند اين شهيد بزرگوار در ايجاد بنيان هايي که بتواند در حکومت آينده در عراق مؤثر باشد و ويژگي هاي فردي ايشان و همچنين مراحل دشواري که پس از آغاز جنگ تحميلي بر جمهوري
جمعه، 6 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ديپلماسي فعال ايران در دوران جنگ تحميلي

ديپلماسي فعال ايران در دوران جنگ تحميلي
ديپلماسي فعال ايران در دوران جنگ تحميلي


 





 
گفت و گو با دکترحسين شيخ الاسلام،قائم مقام اسبق وزارت امورخارجه

درآمد
 

جايگاه و نقش محوري شهيد محراب،آيت الله سيدمحمدباقرحکيم در ايجاد وحدت بين کليه نيروهاي معارض عراقي در دوران مبارزه با صدام و خصوصيات ارزشمند اين شهيد بزرگوار در ايجاد بنيان هايي که بتواند در حکومت آينده در عراق مؤثر باشد و ويژگي هاي فردي ايشان و همچنين مراحل دشواري که پس از آغاز جنگ تحميلي بر جمهوري اسلامي ايران و نيز مردم مظلوم عراق تحميل شد و نقش مقاومت نيروهايي که بر پايه باورهاي عميق اعتقادي و فرامين و احکام الهي با دشمنان اسلام مي جنگيدند در نيل به پيروزي ازجمله نکاتي است که جناب آقاي حسين شيخ الاسلام به آنها اشاره کرده و تا جايي که اين مختصر اجازه مي داد آنها را مورد تجزيه و تحليل قرار داده است که از نظرتان مي گذرد.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي، نظام جمهوري اسلامي ايران با چالش هاي فراوان مواجه بود،يکي ازاين چالش ها جنگ تحميلي بود. بفرماييد ديپلماسي ايران چگونه با اين چالش ها برخورد مي کرد؟
 

بسم الله الرحمن الرحيم. موجب خوشبختي است که الآن مي توانم درباره رويدادهاي جنگ تحميلي صحبت کنم. چنانچه خواسته باشيم در حال حاضر رويدادهاي جنگ را بازبيني کنيم،مي توان بر اين نکته تأکيد داشت که در واقع هدف نهايي جنگ تحميلي، نابودي انقلاب اسلامي و نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايران بود. صدام حسين هم اشتباه محاسبه نکرده بود. چراکه وقتي که آمريکايي ها از صدام حسين خواستند به ايران حمله کند، در اين جنگ او را با همه امکانات همراهي کردند. به اين علت که ما گروگان هاي آمريکايي را در دست داشتيم. آمريکايي ها بر ما فشار مي آوردند تا گروگان ها را آزاد کنيم، و ما با آزادي گروگان ها مخالفت مي کرديم. يک روز بعد از حمله صدام به ايران، جيمي کارتر رئيس جمهوري وقت آمريکا از طريق تلويزيون رسماً اعلام کرد که ايران اکنون خوب مي فهمد چگونه با افکار عمومي دنيا سخن بگويد. آمريکايي ها متعهد شده بودند که صدام را از نظر اطلاعاتي و عملياتي پشتيباني کنند.متأسفانه در اين ميان بسياري از دولت هاي عرب به ويژه شيوخ خليج فارس متعهد شدند صدام را پشتيباني مالي کنند. هنگامي که آمريکايي ها و همه عرب ها از عراق حمايت کردند،خيال صدام از نظر سياسي جمع شد و به هر جنايتي در طول جنگ تحميلي دست زد.
در آن مرحله ارتش ايران به علت شرايط پس از انقلاب حضور قوي نداشت. سپاه پاسداران هم شکل نگرفته بود. در همان حال گروهک منافقين همه انقلابيون را در خيابان ها ترور مي کرد. وحشت بي سابقه ايجاد کرده بودند،اتوبوس هاي شهري را آتش مي زدند، افراد حزب اللهي را در خانه ها و مغازه ها ترور مي کردند. بني صدر هم که قدرت را در دست داشت با غرب ارتباط برقرار کرده بود و مي کوشيد زمين بدهد و زمان بخرد. منافقين در عرض چند ماه، رئيس جمهوري، رئيس ديوان عالي کشور، نخست وزير تعداد زيادي از وزيران و نمايندگان مجلس را به شهادت رساندند. اوضاع داخلي ايران اينگونه بود. صدام درچنين شرايطي به ايران و حمايت هاي بين المللي ازارتش عراق صدام حسين هيچ شکي در پيروزي دراين جنگ نداشت. هنگامي که صدام قرار داد سال 1975الجزايررا درپارلمان عراق پاره کرد، خبرنگاران با تعجب از او پرسيدند،چه کار مي خواهي بکني؟ به کجا مي خواهي بروي؟ صدام گفت پاسخ شما را در تهران مي دهم.به اين اندازه اطمينان داشت که در روزهاي اول جنگ وارد تهران شود.
اگرپشتيباني خداوند از نظام نوپاي اسلامي در کار نبود؟اگرمردم در صحنه حضور نداشتند،اگر روش حکيمانه امام در کار نبود و مردم را در صحنه احضار نمي کرد و جوانان همچون حسين فهميده را به حضور در جبهه هاي جنگ تشويق نمي کرد.اگر جوانان بسيجي در مقابل تانک هاي عراقي ايستادگي نمي کردند،حتماً عراقي ها وارد تهران مي شدند.اين مرحله اول جنگ بود که همه مردم درآن نقش داشتند.همه افرادي که عاشق انقلاب اسلامي ايران بودند عازم جبهه ها شدند.ميان ايراني و عراقي تفاوتي وجود نداشت ميان شيعه و سني تفاوتي وجود نداشت.اگرچه شيعيان اکثريت بودند و علماي شيعه نقشي اساسي ايفا کردند. ازجمله خانواده شهيد آيت الله سيدمحمدباقر حکيم که نقش اساسي در بسيج توده هاي مهاجر عراقي براي حضور در جبهه هاي جنگ و رويارويي با تهاجم صدام ايفا کردند.
مرحله دوم جنگ زماني آغاز شد که صدام مطمئن شد که نمي تواند به تهران برسد. آمريکايي ها و همه دولت هاي غربي و اکثريت دولت هاي عرب تصميم گرفتند استان زرخيز خوزستان را تجزيه کنند. نقشه هايي چاپ کردند و نام خوزستان را به عربستان تبديل کردند و شهراهواز را «الاحواز» ناميدند و شهر خرمشهر را «المعمره» نامگذاري کردند،و تصميم اساسي گرفتند که اين استان را با همه ثروت هاي طبيعي اش از قبيل نفت و آب و زمين هاي کشاورزي و موقعيت جغرافيايي،ازايران جدا کنند و يک حکومت در تبعيد ساختند و کوشيدند اين قسمت از سرزمين ايران را جدا کنند.
مرحله سوم جنگ زماني آغاز شد که نيروهاي اسلام شهر خرمشهر را آزاد کردند. وقتي خرمشهر آزاد شد طراحان جنگ که براي نابودي انقلاب و جمهوري اسلامي ايران نقشه کشيده بودند،به وحشت افتادند. احساس کردند که روند جنگ طوري شده که موجوديت صدام را به مخاطره انداخته است.به اين علت تز جنگ بدون برنده را مطرح کردند.اين تز توسط هنري کيسنجر وزيرخارجه پيشين آمريکا ارائه شد. اما اين تز هم به علت اين که ايران بزرگترين عمليات سياسي-نظامي را انجام داد شکست خورد. يعني نيروهاي اسلام حساس ترين و استراتژيک ترين نقطه عراق را که شهر فاو باشد در اختيارگرفتند. با تصرف فاو ارتباط عراق با آبراه هاي بين المللي قطع شد.عراق محصور شد در خشکي. عمليات آزادسازي فاو يک عمليات ويژه و بي نظيربود.رزمندگان اسلام براي اين حرکت انواع تمرين هاي نظامي آبي- خشکي را انجام دادند.اين درحالي است که ارتش صدام در دو زمينه بر نيروهاي اسلام برتري داشت. يکي برتري نيروي هوايي و دوم قدرت پرحجم آتش سلاح هاي زرهي. براي روياروي با برتري ارتش صدام عمليات مک فارلين را تدارک ديديم،تا توسط اين عمليات اطلاعاتي ازخود آمريکايي ها درباره موشک هاي هاگ و تاو دريافت کنيم. درآن زمان پدافند هوايي ارتش ايران با کمبود موشک هاي هاگ مواجه بود و اين درحالي بود که بيشتر پدافند ضد زره ارتش جمهوري اسلامي ايران به موشک هاي تاو نياز داشتند. بي درنگ پس از دريافت موشک هاي هاگ در عرض چند روز 76فروند هواپيماي عراقي را در منطقه عملياتي فاو سرنگون کرديم.
اگر ما در فاو حضور نداشتيم قطعنامه 598 به اين شکل نوشته نمي شد. از ابتداي جنگ آرزو داشتيم آتش بس برقرار شود و ارتش صدام از خاک ايران عقب نشيني کند. مايل بوديم مکانيزمي تهيه شود تا به وسيله آن جنگ افروز مشخص شود،و اين جنگ افروز خسارت جنگي بپردازد. با وجود اينکه ارتش صدام صدها کيلومتر مربع از خاک ايران را در اشغال داشت،ولي سازمان ملل متحد مهاجم بودن صدام را نمي پذيرفت. نمي پذيرفت که صدام جنگ را آغاز کرده است. اما هنگامي که نقطه حساس و استراتيژيک فاو را به تصرف خود درآورديم.آنگاه قطعنامه 598 به طور متعادل تهيه شد و به تصويب رسيد. به موجب اين قطعنامه قرار شد مکانيزمي براي معرفي آغازگرجنگ مشخص و تدارک ديده شود و دست اندرکاران اين مکانيزم مطالعات خود را انجام داده و به ايران نامه نوشتند که صدام آغازگر جنگ بوده است. اگرچه ايران از کارکرد اين مکانيزم کاملاً راضي نبود. اما به هر حال صدام جنگ افروز معرفي شد و به موجب اين قطعنامه قرار شد به ايران خسارت بپردازد.

درباره مديريت بحران و ديپلماسي فعال بفرماييد ديپلماسي ايران به چه پشتوانه اي تکيه داشت؟
 

قطعاً خدا و مردم پشتوانه اصلي ديپلماسي ايران بودند. عنايات خداوند در قدرت اين مردم تجلي يافت.راهکار و روش حضرت امام خميني(ره) هم در دوران انقلاب و هم در دوران جنگ تحميلي بر اين اساس بود که مردم با انگيزه الهي و زير يک پرچم مشخص و براي يک هدف مقدس در صحنه حضور مي يافتند و با نداي حضرت امام و با «نيت قربه الي الله» مرگ بر شاه گفتند. جمهوري اسلامي مي خواستند.درجنگ هم همان روش دنبال شد. توده هاي ميليوني به جبهه هاي جنگ سرازير شدند و با انگيزه هاي الهي به سوي شهادت گام برداشتند تا از سرزمين خود و از رهبري خود و دين خود دفاع کنند.

به نظر مي رسد، بنيانگذاري مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق يکي از ابزارها و راهکارهاي جمهوري اسلامي ايران در جنگ تحميلي بوده است. اين مجلس چه دستاوردي براي جمهوري اسلامي ايران داشت؟
 

اجازه دهيد اين نکته را اصلاح کنم،ايران پايه گذار مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق نبوده است.مجلس اعلي توسط عراقي ها پايه گذاري شد. خدا رحمت کند مرحوم ايت الله سيدمحمدباقر حکيم را و به سيدعبدالعزيزحکيم شفا عنايت فرمايد.خدا رحمت کند آن دسته از عزيزاني که در تشکيل مجلس اعلي نقش اساسي داشتند. بسياري از عزيزاني که زنده هستند خداوند تأييدشان کند.به آنان توفيق دهد تا اين راه را ادامه دهند. پايه گذاران مجلس اعلي به خدمت امام رسيدند و طرح تشکيل مجلس اعلا را ابتدا با ايشان در ميان گذاشتند. خدمت حضرت آيت الله خامنه اي که در آن موقع رياست جمهوري را برعهده داشتند رسيدند،بسياري از جلسات مجلس در خدمت ايشان تشکيل مي شد.
بنده به عنوان نماينده وزارت امورخارجه از طرف حضرت آيت الله خامنه اي مکلف بودم در کميته پشتيباني از انقلاب اسلامي عراق شرکت کنم. روزهاي دوشنبه هر هفته با شهيد محراب آيت الله حکيم جلسه داشتم. ملاحظه کردم که ايشان روزهاي دوشنبه روزه هستند.پشت سر ايشان نماز مغرب و عشا مي خواندم و بعد ايشان افطار مي کردند و من جلسه را ترک مي کردم. اين جلسات حدود يک ساعت و 30دقيقه قبل از اذان مغرب شروع مي شد. يکي از افتخارات من اين است که آيت الله حکيم اطاق جلسه را با حضورشان مزين مي کردند. با يکديگرهمکاري نزديک داشتيم.اما ماهيت اين همکاري و ماهيت کار مجلس اعلا کاملاً عراقي بود.ظلمي که صدام به خانواده حکيم و به همه عراقي ها وارد آورده،رفتارمستبدانه و سياست سرکوبگرانه اي بود که صدام در عراق اعمال مي کرد، خود عراقي ها براي احقاق حقوق خود و براي پشتيباني از انقلاب اسلامي عراق مجلس اعلي را تشکيل دادند. مجاهدان عراقي امام خميني(ره) را رهبر خودشان مي دانستند. آيت الله حکيم با خلوص و نيت پاک به حضرت امام نگاه مي کرد، و امام همواره سفارش خاص ايشان را به مقام هاي جمهوري اسلامي ايران مي کردند. من مي خواهم اين نکته را مورد تأکيد قرار دهم که مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق يک نهاد کاملاً عراقي بود،هرچند که در جمهوري اسلامي ايران شکل گرفته بود. سياست و اهداف و برنامه هاي مجلس اعلا کاملاً عراقي بود. و چون آنها ضد صدام بودند و ما نيز با صدام مي جنگيديم،بسياري از اهداف و ديدگاه هايمان مشترک بود.

در آن برهه جنابعالي يکي از مسئولان نهاد ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران بوديد؛ به نظر شما در پرتو فعاليت هاي سياسي و نظامي مجلس اعلي در ايران، چه فشارهايي از سوي محافل بين المللي برايران وارد مي شد؟
 

بدون شک محافل بين المللي با مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق موافق نبودند. فعاليت مجلس براي آنها پذيرفتني نبود.اکثرمحافل بين المللي و دولت هاي عرب از حکومت صدام طرفداري مي کردند. در اين ميان فقط سوريه با مجلس اعلا هماهنگي مي کرد و گاهي اوقات ليبي همکاري داشت. به استثناي آن دو کشور،هيچ کدام از دولت هاي عربي با مجلس اعلي همکاري نداشتند. البته، نبايد فراموش کرد که هراندازه قدرت جمهوري اسلامي در زمينه باز پس گيري سرزمين هاي اشغالي افزايش مي يافت و براي همه روشن مي شد که ايران در اين جنگ به آستانه پيروزي رسيده،مجلس اعلي به تدريج مورد قبول بسياري از محافل بين المللي قرار مي گرفت.ولي درابتدا محافل بين المللي با مجلس برخورد منفي داشتند.

روابط جمهوري اسلامي ايران با دوستان سابق عراقي که اکنون در بغداد حکومت مي کنند چگونه است؟
 

روابطمان با عراقي ها برادرانه است. واقعاً برادرانه است! براي اينکه آنان روزي همرزم ما بوده اند. در کنار يکديگر با صدام جنگيده ايم.خون مان در يک خاک به زمين ريخته شده است.گاهي اوقات در خاک عراق و گاهي اوقات در خاک ايران ريخته شده است. همين آقاي مالکي (نخست وزير عراق) مدتي نمايندگي حزب الدعوه را در سوريه برعهده داشت.بنده مي رفتم خدمت ايشان درحسينيه حزب الدعوه در منطقه زينبيه درمراسم عاشورا عزاداري مي کردم. ايشان هم در مجلس عزاداري عاشورا در سفارت جمهوري اسلامي ايران در دمشق شرکت مي کرد.
با يکديگر يکجا سينه زني مي کرديم، با يکديگر يک هدف داشتيم،من سفيربودم، ايشان هم نماينده حزب الدعوه بود ولي با هم برادر بوديم و اين برادري تا امروز هم ادامه دارد و ان شاءالله در آينده نيز ادامه خواهد يافت. آمريکايي ها نمي توانند اين برادري را بشکنند،هيچ کس نمي تواند اين برادري را بشکند.اگر پيوند به خاطر خدا باشد هيچ کس نمي تواند آن را از هم جدا کند.

امروزه بيشترتحليلگران و صاحب نظران بين المللي سياست جمهوري اسلامي ايران را موفق و تأثيرگذار مي دانند،بفرماييد ديپلماسي ايران براساس چه معيارها و ملاک هايي به راهش ادامه مي دهد؟
 

اين سياست گذاري واقعاً براساس تکيه به خداوند و براساس ادامه راه صحيح امام خميني است. معيارسوم اين است که جمهوري اسلامي ايران سلطه پذيرنيست.
سلطه را نفي مي کند، از مستضعفان پشتيباني مي کند. وقتي که از مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق پشتيباني کرديم، هرگز نمي دانستيم که اين مجلس روزي در عراق حکومت خواهد کرد. هنگامي که از حزب الدعوه دفاع مي کرديم نمي دانستيم که اين حزب روزي حاکم مي شود. به علت اينکه راه اين گروه ها و افراد را صحيح مي دانستيم ازآنها حمايت مي کرديم.وقتي حزب الله تشکيل شد،باورنمي کرديم روزي به اولين قدرت لبنان تبديل مي شود.الآن هم از حماس دفاع مي کنيم.وقتي حماس تشکيل شد، باور نمي کرديم روزي قدرت را در غزه به دست مي گيرد. چون راه حماس راهي صحيح است و راهي خدايي است و به اسلام تکيه دارد و پايگاه اجتماعي دارد، از آن پشتيباني کرديم. واقعيت امر اين است که روابطمان را به خاطر اصولگرايي و دفاع از اصول الهي برقرار مي کنيم. رمز موفقيت ما اين است که از اصول الهي منحرف نشده ايم.اگرخداي نکرده دچار لغزش شديم، به زودي جبران کرده و اصول خويش را مورد معامله قرار نداده ايم. زرق و برق دنيايي را نفي کرده ايم. هيچ وقت يک بچه حزب الهي لبناني را به صدتا آمريکايي نمي فروشيم.
ما معتقديم که همه مي ميريم و روز قيامت ازما بازخواست مي کنند. نمي خواهيم در محضر خداوند شرمنده باشيم.اين فرمايش حضرت امام تعيين کننده است که آنچه وظيفه ماست انجام مي دهيم و نتيجه خود به خود حاصل مي شود.

برخي محافل مطبوعاتي اخيراً ادعا کرده اند که موافقت دولت و پارلمان عراق با موافقتنامه امنيتي با آمريکا با چراغ سبز ايران بوده است؛نظرتان دراين مورد چيست؟
 

خيراصلاً اين طور نيست. همه دنيا بداند که اين موافقتنامه يک لطمه اصولي به شيعيان وارد آورده است. اگر دعوت اولين اصل سياست خارجي اسلامي باشد،بلاشک دومين اصل آنان نفي سبيل است. يعني هيچ کافري نمي تواند بر مسلمين حکومت کند.اين نص صريح قرآن کريم است که مي فرمايد: لا يجعل الله الکافرين علي المسلمين سبيلا. اين اصل سياست خارجي اسلام است. متأسفانه اين اصل در اين موافقتنامه خدشه دار شده است. با اين موافقتنامه سلطه بيگانه را برشيعه و برمؤمن پذيرفتند. ما حتماً اين موافقتنامه را رد مي کنيم. اما آن ها چرا مجبور شدند امضا کنند، حرف ديگري است. خودشان جوابگوي کردار خودشان هستند. البته، قرار است مردم عراق طي رفراندومي نظرشان را درباره اين موافقتنامه اعلام کنند. ديدگاه نمايندگان پارلمان عراق که هنگام تصويب اين موافقتنامه به سه نکته اشاره کرده اند قابل تقديراست.آنها گفتند:
اولاً: دولت بايد ولايت قضايي (کاپيتولاسيون) را تعديل کند.
ثانياً: در اين موافقتنامه تصريح شده که آمريکا، وضعيت عراق را از زير بند هفت منشور شوراي امنيت سازمان ملل متحد خارج مي کند. معلوم نيست آمريکا اين کار را انجام دهد.
ثالثاً: براي اينکه سرنوشت نهايي اين موافقتنامه روشن شود،نمايندگان پارلمان عراق خواستار برگزاري رفراندوم عمومي شدند تا مردم تصميم بگيرند. اين رفراندوم مي تواند به آمريکا فشار وارد کند تا از اين موافقتنامه سوءاستفاده نکند. چون اين حق مردم عراق است که موضع شان را در قبال اين موافقتنامه اعلام کنند. اگر کسي خواسته باشد خود را نوکر خارجي قرار دهد من نمي توانم دخالت کنم ولي من هرگز نمي توانم تسليم شدن و خضوع او به بيگانه کافر را تأييد کنم. بنابراين هرگز اين طور نبوده و ما با اين موافقتنامه مخالف هستيم. ولي نمي توانيم به دولت عراق فشار وارد کنيم تا ديدگاهمان را قبول کند. و اين کار را هرگز نخواهيم کرد،اما نظرمان را براي دولتمردان عراقي اعلام مي کنيم. پس از امضاي موافقتنامه هم ديدگاهمان را با صراحت بيان کرديم.اکنون رسماً به شما اعلام مي کنم که اين موافقتنامه لکه سياهي است و مردم عراق به وظيفه شان در قبال آن عمل نمايند.

برخي محافل عرب،جمهوري اسلامي ايران را متهم مي کنند که فقط از شيعيان عراق حمايت مي کند، آيا ايران با جامعه اهل سنت عراق هم ارتباط دارد؟
 

ما اگر با همه جوامع عراق ارتباط دوستانه نداشته بوديم، موفق نمي شديم. آمريکايي ها اولين هدفي را که در عراق دنبال کردند، تجزيه اين کشور بود. آنها گفتند مناطق کردنشين متعلق به کردهاست و مناطق سني نشين متعلق به سني هاست و مناطق شيعه نشين متعلق به شيعيان است. ما مي دانيم که تجزيه عراق به ضرر ماست. تجزيه عراق باعث تشنج در منطقه و ايجاد دردسر در مرزهاي ايران مي شود. ما خواهان عراق متحد و يکپارچه هستيم. ما طرفدار تماميت ارضي عراق هستيم. وجود دولت قوي در عراق حتماً به نفع ماست تا اجازه ندهد برعليه ما در عراق توطئه اي صورت گيرد. ما خواهان عراق با ثبات و امن هستيم.
ما با سني هاي عراق ارتباط خوبي داريم، آقاي مشهداني (رئيس پارلمان عراق) که سمبل جامعه اهل سنت عراق است همواره به ايران رفت و آمد دارد. معاون رئيس جمهوري عراق هم که سني است مرتب از تهران بازديد مي کند. خود آقاي جلال طالباني که نمي دانم او را در رديف کردها و يا اهل سنت مي پنداريد،با ايران روابط نزديک دارد.البته،آقاي طالباني خود را سني معرفي مي کند.

اگر اجازه دهيد کمي درباره شهيد محراب آيت الله سيدمحمدباقرحکيم صحبت کنيم. چه خاطراتي از ايشان داريد؟
 

از شهيد حکيم خاطرات زيادي دارم. درباره چه مسائلي دوست داريد اشاره کنم؟ آقاي حکيم از نظر فکري مردي بسياري عميق و خوش فکر بود. در رفتارش بسيار متين بود. هر هفته که با ايشان ملاقات مي کردم و جلسه تشکيل مي دادم او را عارفي کم نظير مي يافتم. با توجه به موضوعاتي که در جلسه مطرح مي شد و از خلال بحث هايي که با ايشان داشتم به خوبي احساس مي کردم که ايشان عاشق حزب الله لبنان است. خيلي سيدعباس موسوي را دوست داشت. خدا رحمت کند شهيد سيدعباس موسوي و شهيد سيدمحمدباقر حکيم را که هر دو از خدمتگذاران راستين اسلام بودند.

حال که به حزب الله لبنان اشاره کرديد، بفرماييد چه تفاوتي ميان شيعيان لبنان و شيعيان عراق وجود دارد؟
 

هيچ تفاوتي ميان شيعيان عراق و شيعيان لبنان وجود ندارد. هر دو يک مسير را مي پيمايند البته، ماهيت شيعيان لبنان اين است که ضداسرائيلي تر و ضدآمريکايي تر هستند. درحالي که همه شيعيان عراق ضدآمريکايي نيستند.دربرخي موارد ناچارند با آمريکايي ها تعامل کنند. شرايط سياسي شيعيان عراق با شيعيان لبنان فرق مي کند. من اميدوارم که شيعيان عراق فريب آمريکايي ها را نخورند. ماهيت آمريکايي ها اين است که نمي توانند خود را با ديگران يکسان ببينند.آمريکايي ها حس برتري جويي دارند. سرباز آمريکايي مي گويد بايد کاپيتولاسيون داشته باشد. آمريکايي ها کاپيتولاسيون را براي غيرسربازان خودشان و براي آدمکش ها هم مي خواستند.براي کارمندان عادي هم مي خواستند دولت عراق در برابر اين خواسته مقاومت کرد،و اکنون محدود شده به سربازان آمريکايي که به دستور دولت عراق در عمليات نظامي شرکت مي کنند.

اگر آمريکايي ها بخواهند مدت طولاني تري در عراق بمانند.آيا پيش بيني مي کنيد که جنبشي همچون جنبش حزب الله لبنان در عراق به وجود آيد؟
 

آمريکايي ها نمي توانند در عراق بمانند. همين قدر هم که مانده اند به ضررشان تمام مي شود. وقتي وارد عراق شدند، به خاطر اين که يک رژيم ديکتاتور و قصاب و مستبد را از سر ملت عراق برداشتند، محبوب همه ملت عراق بودند. ولي با ماندن شان و اشتباهاتي که مرتکب شدند. اوضاع جوري شد که يک خبرنگار با لنگه کفش زد به سر بوش اين بيانگراحساسات ملت عراق است. همان سرباز آمريکايي که ملت عراق را نجات داد ديري نپاييد که روزانه ده ها تن از مردم عراق را به قتل رساند. هرچه بيشتر در عراق بمانند.نفرت مردم عراق نسبت به آنها بيشتر مي شود. ملت عراق ذاتاً ضدسلطه است.عراقي نيازي به تشکيلاتي مانند حزب الله ندارند.آمريکايي ها حتماً از عراق بيرون خواهند رفت. از افغانستان هم بيرون خواهند رفت.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره42-41




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط