معلمي به سوي روشنيها
الحمد الله رب العالمين و صلي الله علي اشرف الانبياء و المرسلين محمد و علي عترته الطيبين الطاهرين المعصومين وجد قال الله تبارك و تعالي و اذا سالك عبادي عني فاني تقريب اجيب دعوه الداع اذا دعان فليستجيبوا لي و ليومنوا بي لعلهم يرشدون (بقره 186) و هنگامي كه بندگان من درباره تو از تو سئوال كردند. من به آنان نزديكم و اجابت ميكنم دعاي كس را كه مرا بخواند، پس بندگان از من طلب اجابت كنند و به من ايمان آورند باشد كه به مقام رشد نايل گردند.
و قال عظم شأنه: و قال ربکم ادعوني أستجب لکم ان الذين يستکبرون عن عبادتي سيدخلون جهنم داخرين (غافر آيه60) گفت پروردگار شما مرا بخوانيد شما را اجابت خواهم كرد. كساني كه از عبادت من تكبر ورزند، در حال ذلت و خواري داخل دوزخ خواهند شد.
و قال عز سلطانه: امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء (نمل 62) آيا آن خداوند كه مضطر را اجابت ميكند و در آن هنگام كه او را بخواند و ناگواري را از او برطرف ميسازد بهتر است يا آن معبودهاي ساختگي و دروغين كه هيچ كاري از آنها بر نميآيد.
آن حالت روحي والا كه ميان انسان و معبود مهربانش رابطه انساني ايجاد نموده، او را در جاذبه لطف و عنايت پروردگارش قرار ميدهد نيايش ناميده ميشود. اگر انسان بخواهد در طول زندگاني خود لحظاتي را از جديترين حالات روحي بهرهمند شود و آن ابتهاج ملكوتي را در درون خود دريابد كه فقط در موقع ارتباط با خدا ممكن است، بايد لحظاتي را در حال دعا و نيايش به سر برد. اگر آرزوي آن را داريد كه تمامي شئون حياتي شما اصالتي به خود گرفته و قابل تفسير و توجيه باشد، خود را از ارتباط نيايشي با خدا محروم نسازيد. بيائيد اشارتهاي پر معني و روشن كه از شكوه خيره كننده جمال و جلال عالم هستي به ما خاكنشينان ميرسد و ما را براي دمسازي با خود در نيايش به خداوند بزرگ دعوت ميكند غفلت نورزيم.
از ثري تا به ثريا به عبادت او
همه در ذكر و مناجات و قيامند و قعود
آيا شايسته است كه به جاي شركت در تكاپو در مسابقه موجودات اين عالم، به دور خود طواف كنيم و به نيروهاي عادتي خويشتن مغرور شويم و گاهي هم به يك مقدار معلومات سطحي و فريبنده درباره فلسفه دعا و از كاروان بزرگ كائنات كه در ميان جاذبه كمال مطلق، تسبيح گويان در حركتند، عقب بمانيم. موجي از روح آدمي است كه از همه جا راهي بارگاه خدا ميشود. نه زمان مخصوصي دارد و نه به معبد خاصي نيازمند است. در هر حالي كه دست به دعا بلند كرده يا چشمان خود را به طرف آسمان با شوق و با حالت انجذاب به عنايت خداوندي باز نمودهايد، در حال ارتباط نيايش با خدا هستيد. بدانيد كه بارگاه خداوندي هرگز بسته نميشود. لذا در هر لحظهاي از روشنائيهاي روز و يا تاريكيهاي شب، از روي سطح درياها يا از دشتها و هامونها، از گوشه خانه يا در حال نورديدن فضاها، در خوشيها و ناخوشيها، پيروزيها و يا شكستها ميتوانيد ارتباط نيايشي با خدا داشته باشيد.
اما در بحث دعا، شهيد آيتالله دستغيب ميگويند:
«اي بشر! خودت را حساب كن، ببين مالك تو كيست؟ بگو همان كسي كه از شكم مادر تا اينجا مرا آورده است، آن خداي بزرگي كه اراده او در من حكمرواست نه خودم. من دلم ميخواهد مثل هميشه موي سر و صورتم سياه باشد، اما موها سفيد و دندانها ريخته و قوا ضعيف ميگردد. سلطان برمن آن كسي است كه بدون ميل من، بدون دلخواه من، آنچه بخواهد انجام ميدهد. پادشاه من كسي است كه بر من حكم ميكند بدون اراده من و من نتوانم تخلف كنم. بشري را پيدا كنيد كه توانسته باشد از حكومت خدا فرار كرده باشد. و لا يمكن الفرارمن حكومتك «دعاي كميل» همه مخلوقند و مقهورند، مالكي نيست مگر خدا. قل اللهم مالك الملك: مالكيت براي خداست و بس.
حال در اين ميان اين مالك مطلق هستي انسان را اشرف مخلوقات خويش قرار داده و امانت عبوديت و بندگي را به او داده و او پذيرفته خداوند تاج كرامت بر سر اين انسان خاكي نهاده تا جايي كه خليفه وي در زمين و دل مومن عرش الرحمن ميشود.
عرش كل عالم وجود تمام كهكشانها، تمام كرهها، تمام جهان هستي، عرش خدا، يعني محل سلطنت خدا، محل قدرت خداست، از آن جمله دل مؤمن «قلب المومن عرش الرحمن»
اي انسان توجه كن تا كجا اوج گرفتهاي و خودت هم نميداني. همين قدر بدان اين قلب تو اگر سليم شد، انشاءالله غير از خدا چيزي در او نباشد و از حب مال و جاه و مقام و رياست و شهوات پاك بشود. همهاش خدا و آنچه خدائي است گردد. اگر دل سالم شد، ميشود عرش الرحمن. از نشانه قلب سليم اين است كه اگر نقصي به دنيايت رسيد، دلت تكان نخورد و اگر به دينت رسيد دلت شكسته شود و پژمرده و ناراحت و مضطرب شوي. خدا در قرآن ميفرمايد: «با زبانتان بگوييد سبحانالله، الحمدالله، وگرنه باطنتان و باطن جميع اشيا همه ميگويند سبحانالله الحمدالله».
با اين اوصاف كه همه جهان خلقت خداوند را تسبيح ميكنند، آيا سزاوار و شايسته نيست انساني كه از نطفهاي گنديده به وجود آمد و نه به نيازها و نه به دفع بدي و شر از خود قادر بود و نه علم داشت، نبايد خداوند را تسبيح كند كه با اين همه به مقام اشرف مخلوقات هم نائل شده است.
ما عدم بوديم تقاضامان نبود
لطف حق ناگفته ما ميشنود
(مولانا)
وقتي پا به جهان هستي گذارديم چه كس مهر و محبت ما را در دل اطرافيان قرار داد و ... در حال سكرات مرگ، در آن حال كه در بستر افتادهاي، حالت طوري است كه آنها كه اطرافت نشستهاند ميگويند: «آيا كسي هست به داد اين بدبخت برسد؟»
مرض سخت است، حالت سكرات است و «وظن انه الفراق»، ولي خود بدبختش ميداند كه نه دكتر به كار ميخورد، نه كاري از دعا و توسل بر ميآيد. معلوم ميشود همهاش كار خداوند بوده. آن حالي كه ساعت مرگ آدمي از همه ميبرد، ميبيند نه رفيق، نه پول به كارش نميخورد. آيا به پول ميشود خريد اين بيچاره محتضر را؟ در آن حال كه حس ميكند از هيچ كس كاري بر نميآيد، چطور متوجه به مبداش ميگردد؟ اي كاش آن حال، حالا پيدا شود و بفهمد
همه مشتي خاكند، همه عاجزند و ذليل و همه «لا يملك لنفسه نفعا و لاضرا ولا موتا ولا حيوه و لا نشورا»، آن وقت خدا را به آن عظمت بشناسد و خود و همه را به حقارت، متوجه ميشود كه من با اين حقارتم در برابر عظمت خدا چه گناهاني كه نكردم.
حيات دل نيز از خداست
حيات از خداست، حيات بدن و حيات دل، حيات بدن قوهاي است كه سرتاسر بدن را گرفته، زبان حرف ميزند، چشم ميبيند. اينها آثار آن قوه است، هر چند حقيقتش مجهول است، ولي از آثارش پي به آن ميبريم. حيات دل را نيز خدا ميدهد و دل زنده ميشود. وَ مَن ك انَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بهِ فِي الناسِ كمَن مثَلُهُ فِي الظلُمَاتِ لَيْسَ بخَِارِجٍ منْهَا (سوره انعام آيه 122)
نشانهاش اين است كه از ذكر خدا لذت ميبرد. وقتي ميگويد يا الله روحش شاد ميشود. اگر اين طور شد، ميشود زندهدل، ميشود بنده خاص خدا كه خدا براي او وعدهها داده است.
يكي از بزرگان ميفرمود چند سال است غصه و حسرت من وقتي است كه هنگام طلوع فجر مؤذن ميگويد: الله اكبر! ميفهمم وقت مناجات تمام شد. از بس از ذكر خدا لذت ميبرده است. اين از حيات دل است.
قربان كسي كه ميداند خداوند اول و آخر است، ناظر است، حاضر است، ظاهر است و باطن است، مصي و مصيب است و هو معكم اينما كنتم و ... و همه امور به دست اوست و اليالله ترجع الامور و همه امور به او بر ميگردد. اوست كه شفا ميبخشد، ميميراند و زنده ميكند. رزاق است و عليم است و حكيم. سجده بندگي بر خاك بايد و از خداي بزرگ استمداد بايد تا به قول شهيد بزرگ، دل زنده گردد و توفيق بندگي و عبوديت حاصل آيد. همان طوركه امام زمان ما ميفرمايند: ««اللهم ارزقنا توفيق الطاعه». اگر انسان نادان بفهمد كه به هر گناه و معصيتي تا چه حد در حق خود ظلم روا داشته است، شايد قالب تهي كند و چونان زنان بچه مرده بر بيچارگي خود ضجه زند و از درگاه آن غافر متعال طلب عفو و رحمت كند. شهيد چنين ميگويد: «سبحانك لا اله الا انت اني كنت من الظالمين».
علي (ع) ميفرمايد: «نگاه به كوچكي گناهت نكن، نگاه كن به خدائي كه مخالفت او را كردي. بيادبيها، بيحرمتيهايت را بشمار. آيا وقت آن نرسيده است كه خودت را به حقارت بشناسي، خودت را اقل اقلين، از ذره پستتر بداني، از خاك هم پستتر بداني. يك ماه، دو ماه كه ميگذرد اگر سر گورت را بردارند از بوي گندت چه ميگذرد بر كساني كه سر تابوت هستند؟ مگر روحت عالي بشود. به زبان خودت اقرار بكن من با اين حقارتم چه كسي هستم كه خداي عالم را معصيت كردم، امر عظيم پروردگارم را مخالفت كردم، اي كسي كه واجبي از تو فوت شده، چقدر غافلي؟
هر چه بترسي به مغفرت نزديكتري. بدترين كس آن است كه گناهش را كوچك ميشمارد و ميگويد من چه كار كردهام؟ اين گناه او را به دوزخ ميبرد. كسي كه گناهش را كوچك بشمارد، اين گناه آمرزيدني نيست. گناهت را بزرگ دان. اگر گناهت را بزرگ دانستي، سربه زير شدي، خداي را ياد كردي، كارت درست است. بايد ياد خدا بر زبانت عادت شود و ياد خدا حكمات گردد، گناهي كه از تو سر زد، پشت سرش استغفرالله بگوئي. عبادتي اگر از تو سر زد، پشت سرش بگويي يا الله تو به فضلت قبول كن. قربان آن مسلماني كه در تمام شعون ياد خدا باشد.
خدايا رحمتت درياي عام است
و از آنجا قطرهاي ما را تمام است
اگر آلايش خلق گنهكار
فروشوئي در آن دريا بيكبار
نگردد تيره آن دريا زماني
ولي روشن شود كار جهاني
اين شهيد عزيز كه رضوان خدا بر او باد، در تفسير بسمالله الرحمن الرحيم ميگويد:
«يكي از معاني باء درع ربي استعانت است. بسمالله (استعين باسمالله) يعني هر كاري كه مسلمان ميكند، وظيفهاش اين است كه بگويد: بسمالله الرحمن الرحيم، هر چه ميخواهد بخواند، هر چند يك سطر شعر باشد. اگر حرف ميزني بگو بسمالله، يعني اگر خدا كند من ميتوانم حرف بزنم، يا قلم در دست بگيرم، اگر مدد خدا نباشد نميتوانم حتي يك كلمه بنويسم. از خانه ميخواهي بيرون بيايي، بگو بسمالله. تا پشت فرمان ماشين نشستي، بگو بسمالله. نه زبان خالي، بلكه انشاءالله باش، يعني به مدد خدا نه خودت. تكيه به خودت را كنار بگذار. پس از آن كه از او مدد خواستي، به مددت ميآيد. بسمالله يعني به مدد خدا و او هم ياريت ميكند.
آثار بسمالله از روي حقيقت
اگر كسي باء بسمالله را از روي حقيقت و معرفت بگويد، اگر شنيدي روي آب رد ميشود، باور كن كه راست و درست است، هر چه هست در باء بسمالله است، يعني آدم خودش را در برابر جميع امور نيازمند بداند. مثلا ميخواهم حرف بزنم، بسمالله بگويم، يعني به كمك خدا. چه اشخاصي كه شروع كردند به حرف زدن و يادشان رفت. عقيده به ياري خدا فقط، ايمان ميخواهد، شوخي نيست. استعانت، حقيقت ميخواهد، نه زبان بازي. به مدد خدا يعني نه خودم، نه ديگري، فقط او. از هيچ كس كاري نميآيد، مگر خدا. اين را تا آدمي خوب نفهمد ،كجا بهره ميبرد. محتاج به اين است كه صفاتي پيدا كند.
به بركت اين ماه رمضان حجابها از پيش چشم دلش عقب برود، حجابهاي ظلماني خودبيني از بين برود، كمكم نزديك گردد به بركت روزهايش، به بركت سحرها و افطارها و ذكرهايش. در مناجاتها خداي را نزديك ميبيند و همه هستيها را وا مينهد. تمام قدرتها محو در قدرت او، قدرت تنها مال خداست، قدرت در مخلوق عاريه است. معني باء كه واضح شد، «بسم» يعني به نام الله، الرحمن، الرحيم. اين سه اسم مبارك، اسم اعظمند.
در روايت است بسمالله الرحمن الرحيم به اسم اعظم نزديكتر است از سياهي چشم به سفيدي چشم، اعظم اسماء الهي، الله است، يعني خدائي كه تمام هستيها از اوست، تحقق هر حادثهاي از اوست. هر چه كمال است از اوست، مخلوق به خودي خود هيچ چيز ندارد، چنان كه اصل وجودش از خودش نيست، كمالاتش هم از خودش نيست من كه يك مشت خاك بيش نيستم. جوان عزيز! مگر غير از خاكي؟ باورت شود كه يك مشت خاك هستي انشاءالله. بعد از 120سال ديگر سر قبرت را بردارند در قبرت چيست؟ قبلا خاك صحرا بودي، حالا كاهو شد، عدس شد، نخود و لوبيا شد.
اي همه هستي ز تو پيدا شده
خاك ضعيف از تو توانا شده
زير نشين علمت كائنات
ما به تو قائم چو تو قائم به ذات
دل از غير خدا بريده، بگو يا الله! آدمي خدا را به هستي مطلق و خود و همه را به نيستي مطلق بشناسد، آن وقت بگويد يا الله! روايتي دارد كه از رسول خدا خواستند آقا! اسم اعظم را ياد ما دهيد، فرمود: «اقطع عن غيره و قل يا الله» دل از غير خدا ببر و بگو يا الله تا بداني غير از خدا همه عاجزند. باورت نميشود، يك سري به گورستان برو. مال پانصد سال قبل، صد سال قبل. دارالسلام از هزار سال قبل و از قبرستانهاي قديم شيراز است. آن قدر كدخداها، و سرهنگها در آنجا خوابيدهاند همه نوع و همه صنف. كساني بودندكه دعويها داشتند، قلدريها ميكردند، رفتند جاي اصلي. پس الان كه روي خاك هستي، گول نخور. تو هم به زودي به آنجا ميروي. اين همه من من نگو. تو ضعيف و ذليل هستي،. دل ببر از همه و بگو يا الله».
آنچه پس از اندكي مطالعه در مباحث ايشان و شناخت اندكي از اخلاق ايشان به دست ميآيد، اين است كه اين شهيد بزرگوار تمام هم و غمش اين بود كه به انسان بفهماند كه به خودي خود چيزي نيست و هر چه هست و هر چه دارد از خداوند متعال است. او دعا كردن را نه در حد لقلقه زبان يا عادت، بلكه در حد فهم و درك با تمام وجود و در تمام شئونات زندگي جاري كردن ميداند. چنين انساني كه خود را دائما در پيشگاه ذات اقدس الله ميداند و دائم به اين نكته توجه دارد كه: «اي مردم! انتم الفقرا و الله غني حميد. اي مردم! شما محتاج هستيد و ذات اقدس الله از همه بينياز است» و دائماً در حال استمداد و ياري جستن از اوست، زندگي چنين انساني در آگاهي دائم از دعا و نيايش با خداي متعال است.
اين استاد بزرگ اخلاق رحمهالله عليه با تاسي از جد بزرگوار خود حضرت سيد ساجدين استغاثه و ياري جستن از خداوند را در تمام حالات، ملكه خود كرده و به آثار گرانبهاي به ياد خدا بودن به خوبي واقف بوده و سعي كرده تا با كلماتي ساده و لحني دلنشين كه از سويداي دل پاك او برخاسته است، دست تعالي انسانهاي مشتاق و كمالطلب را گرفته و به پيش برد. او با توجه به اين حديث كه خداوند جل و علا به حضرت عيسي (ع) فرمود: «حتي نمك طعامت را هم از ما بخواه»، به ما ميآموزد كه از كوچكترين مسائل تا بزرگترين مسائل زندگي خود را به خدا بسپاريم و از او مدد جوئيم. او كه حلاوت ذكر خدا را چشيده است، سعي و تلاشش بر اين است كه به ما انسانهاي خاكي بفهماند لذايذ واقعي ماوراي اين لذايذ حيواني هستند و ذكر او براي انسان شرافت و عزت ميآورد و تمام دردهاي لاعلاج بشري در سايه ارتباط و انس با او التيام مييابد. او پس از اينكه ما را از خودبيني و خودخواهي و صفات رذيله دور ميكند و با هستي مطلق پيوند ميدهد، راه رسيدن به قرب و حضور او را به ما نشان ميدهد.
سيره علمي و عملي او ارتباط دائم با دعا و نيايش با خداست. به مصداق آنكه: «خوشا آنان كه دائم در نمازند»، او دائم در نماز و ارتباط با يگانه هستي است و همين ارتباط، حرفها و اعمال و رفتار او را براي همگان كه فطرت خدايي دارند دلنشين و روحنواز ميكند.
او به عنوان معلم اخلاق، پس از آنكه سعي ميكند ما را از تاريكيها بيرون بكشد، همان گونه هم سعي ميكند به سوي روشناييها رهنمون شود و پس از شناخت خداوند از ما ميخواهد تا به ريسمان قرآن و اهل بيت چنگ بزنيم و به آنان متمسك شويم. دواي دردهاي خود را در قرآن پيدا كنيم و با پرهيزگاري و وداع با محرمات الهي و عجز و لابه به درگاه حضرت حق، خود را بازيابيم و به مقام والاي انسانيت برسيم.
او در كتاب معاني از قرآن در اين باره ميگويد: «همان طور كه بدنت مريض ميشود، روانت نيز مريض ميشود. خدا همان طور كه براي بدنت انواع داروها را قرار داده، براي روحت هم در قرآن مجيد راه را نشان داده است. اگر ميخواهي شفا پيدا كني، تمام اين عبادات براي درد آدمي دواست.
اي انسان! چنان كه بدنت موت دارد و اگر معالجه نكردي، متلاشي ميشود و ميميري، روح تو هم موت دارد. گناه پشت سر گناه اگر زياد شد، يقين بدان آخرش سقوط و هلاكت است. همچنان كه براي درمان بدنت خرج ميكني، براي انحرافات روحي هم عمل به واجبات لازم است. چنان كه پرهيز در بيماري بدنت لازم است، براي بيماري روحت هم پرهيز لازم است. روزه بگير به اين شرط كه گناه هم نكني. دوا بخور، اما پرهيز هم ميخواهد. اگر پرهيز نكردي، هلاك ميشوي».
و عجبا در ادامه مطلب موردي را عنوان ميكند كه گوزن عاشق مار است و از گوشت مار لذت ميبرد، گاهي ميشود كه در تابستان، خصوصا در هواي گرم ميرود تا برسد به مار يا افقي. شروع به خوردن ميكند. پس از خوردن مار، هوا گرم است و خود سم هم گرم است و به جانش آتش ميزند. عطش فوقالعاده است، اما ميداند اگر آب بخورد، سم در بدنش پخش شده، او را متلاشي ميكند. بيچاره گرفتار شده. از يك طرف عطش، تاب و توانش را ربوده و از طرف ديگر آب براي او كشنده است. از بيچارگي داد ميزند، به واسطه فشاري كه به خود ميآورد، از چشمش اشك بيرون ميآيد و زير دو تخم چشمش گود ميشود، طوري كه يك بند انگشت داخلش ميرود. در آن حالت داد و فرياد ميكند و از چشمانش آب ميآيد و اين گودي را پر ميكند. پس از چندي اين اشكها منجمد و براق ميشوند و پادزهري است بسيار قيمتي كه هر جا سمزدگي باشد و بگذارند، فورا خوب ميشود.
اشك انسان بيش از گوزن كار ميكند
سپس اين شهيد بزرگوار ميفرمايد:
«اگر اين جريان در روح من و تو بيايد، چنين اثري در عالم دارد. اي جوان! اگر گناه برايت پيش آمد، از طرفي فشار شهوت و از طرف ديگر سقوط از آدميت و هلاك در جهنم، اي جواني كه ميترسي، ميلرزي، ميبيني يكجا فشار شهوت، يك جا راه جهنم. بگو يا الله! و پناه به خدا ببر، اگر در آن حال اشكت ريخت، قيمتي ميشود. اگر در آن حال بيچارگي فشار گناه يكدفعه داد بزني به حال زار خودت، دردت دوا ميشود ولي اگر زورش به خودش نرسيد، ميشود عمر سعد. اين بدبخت با اينكه ميدانست كشتن حسين (ع) به جهنم رفتن است، ولي زورش به خودش نرسيد. اين بدبخت يك بار الله و خدايا تو به دادم برس نگفت، از دست نفسم به تو پناه ميبرم، نگفت و ... دعاي حزين بعد از نماز شب خيلي خوب است خدا همه را موفق بدارد. آخرهاي مفاتيح است. خدايا! به دادم برس، خدايا! سگ نفس به من حمله ميكند و ميخواهد مرا به گناه بكشاند. اگر اين حال در آدمي پيدا گردد، خدا هم يار و ياورش ميشود و نخواهد گذاشت به گناه آلوده گردد».
ايشان ميفرمايند: «
پرهيز از گناه هم خيلي لازم است. ماه رمضان روزه بگير، غيبت نكن، تهمت نزن، نگاه به نامحرم نكن، اسراف در خوراك نكن، ورع داشته باش، يعني خودداري از گناه، با داروئي كه از طب الهي در روزههاي رمضان است، علاجت ميكند، روحاني ميشوي، سالم ميشوي، آنگاه لذت ذكر خدا را در مييابي، آن وقت يا من ذكره شرف الذاكرين و لذت دعاي ابوحمزه را ميفهمي، خودت را ميشناسي، كمكم ميفهمي كه عجب! من خيلي بيادبم. آن قدر خداي كريم راهنمائيام كرد، راه را نشانم داد، در بيچارگيام گفت بيا در خانه من تا من خودم ياريت كنم، تا شيطان خواست تو را به معامله حرام وارد كند، زود استغاثه كن تا دستت را بگيرم. در هر طرحي همين طور، مثل يوسف تا گفت يا الله! خدا دلش را قوي داشت، حاكمش كرد بر هواي نفسش. آي زن و مرد مسلمان! گناه اگر پيش آمد بيا به لطف ما بچسب. بگو يا الله! يا معين! چه گناهاني كه پيش آمد و ما استغاثه نكرديم، بيادبي كرديم. حالا بايد چه كار كرد؟ بايد سحرها دست گدائي دراز كرد الهي! خيلي بيادبيها كردم، خلاف وظيفه بندگي انجام دادم. بنده بايد در حد درماندگي به مولاي خويش استغاثه كند. الي من يذهب العبد لا الي مولا. رسول خدا (ص) فرمود: «بعد از هر نمازي، دستهايتان را به دعا بلند كنيد. موقع اجابت دعاست، توبه كنيد.» خداوند سه معامله با انسانها ميفرمايد. اگر با او مشغول مناجات شدند، به آنها پاسخ ميدهد، اگر او را خواندند لبيك ميگويد، اگر حاجت خواستند مستجاب ميفرمايد. فخففوا عنها بطول سجودكم. هر چه سجده را بيشتر طول بدهي، بارت سبكتر ميشود. اگر گريان هم باشي، ديگر بهتر. هيچ حالتي مقربتر از سجده نيست.
از حضرت صادق (ع) سئوال كردند: «آيا در حال ركوع و سجود دعا بخوانيم؟ حضرت فرمودند: نزديكترين حالات عبد به پروردگارش وقتي است كه در سجده گريان است». اين شههيد بزرگوار و معلم اخلاق به عنوان واسطه الهي دست ما را گرفته و با خداي و مولاي خويش آشتي ميدهد، آن هم مولايي كه ميفرمايد اي بنده من! اگر شوق مرا نسبت به خود ميدانستي، از شوق قالب تهي ميكردي. زندگي چنين انسان وارستهاي هميشه دعا و نيايش و استغاثه به درگاه حق است.
روحش شاد راهش مستدام.