سیاحت شرق(3)
نويسنده: هادی ربّانی
گزارش سفر به مالزی
آقای دکتر ضیایی همچنان که رانندگی میکرد, به برخی خاطرات خود در چند سالی که در مالزی است اشاره داشت. وی یکی از ویژگیهای مردم مالزی را «بردباری» آنان بر میشمرد. میگفت یک بار پشت چراغ قرمز کتابی که در کنارم بود باز کردم و مشغول مطالعه شدم. یکی دوبار چراغ سبز میشود و من متوجه نمیشوم. ماشین پشت سرم حتی بوق نمیزند که چراغ سبز شده تا حرکت کنم.
محوطۀ دانشگاه در میان درختان سرسبز بسیار گم شده بود. دانشگاه همۀ رشتههای مختلف را دارد. پسوند اسلامی آن مانند دانشگاه آزاد اسلامی ایران است. حدود شصت تا هفتاد هزار دانشجو دارد. ارتفاع ساختمانهای دانشگاه دو سه طبقه بیشتر نیست و در ساخت آن از معماری اسلامی استفاده شده است. بیشتر هم از معماری سنتی و تمدن اندلس. بخشهایی از دانشگاه را با ماشین دو زردیم و برخی از بخشهای آن را هم به صورت پیاده بازدید کردیم.
حقوق اساتید دانشگاه از 1800 تا 5000 دلار متفاوت است. در این دانشگاه دانشجوی شیعه پذیرش نمیکنند. 22 نفر از سیستانو بلوچستان ایران در این دانشگاه درس میخوانند. بسترهای دانشگاهی یکی از محورهای توسعه در مالزی است. در این دانشگاه دانشجو از سراسر جهان پذیرش میشود و با هزینهای که از آنان دریافت میکنند، منبع درآمدی برای دولت است. مالزی نفت و گاز هم دارد و عضو اوپک نیز هست، ولی چوب حراج به منابع زیر زمینیاش نزده است. بلکه برای تأمین هزینههای کشور، از راههای مختلف اقدام میکنند که یکی از آنها جذب دانشجو از سراسر جهان برای تحصیل در دانشگاههای کشورشان است. منبع اصلی دیگر درآمد دولت، جذب گردشگر است. در سال گذشته 22 میلیون گردشگر طبق آمارهای رسمی وارد این کشور شدهاند. دانشجویان خانم در این دانشگاه همه ملزم به رعایت حجاب اسلامی هستند.
شرکتی هواپیمایی به نام ایرآشیا (air asia) در خطوط هواپیمایی مالزی راه اندازی شده است که با کمترین هزینه افراد را به این کشور انتقال میدهد. در این خطوط پروازی، امکانات اضافی از پروازها حذف شده است و برای هر یک از این خدمات مانند ارائۀ آب یا غذا، هزینۀ جدا دریافت میشود. بلیطهای این خطوط پروازی اگر دو سه ماه زودتر خریداری شود، بسیار ارزانتر است و ده روز به پرواز، قیمت استاندارد آن دریافت میشود. این شرکت تصمیم دارد. بزودی خط پروازی خود به ایران را نیز راه اندازی کند.
در این دانشگاه، هر استاد میتواند سالانه تا سقف پانزده میلیون تومان طرح پژوهشی ارائه کند. این مبلغ پس از ارائه طرح و تصویب آن به استادان پرداخت میشود. همچنین دانشگاه اساتید را به سازمانها و وزارتخانهها معرفی میکند که با ارائۀ طرح به آنها، این مراکز را در انجام طرحهای پژوهشی یاری رسانند. اجرای این طرحهای پژوهشی برای اساتید امتیاز به شمار میآید.
هیأت دولت مالزی قانونی تصویب کرده است که اگر استاد پرفسوری را دعوت کنند، بلیط «First Class» برای او میگیرند. میهمانان در این سطح، پنج روز اوّل را در هتل پنج ستاره ساکن میشوند و پس از آن در «VIP» پذیرایی میشوند. راننده و غذای خوب نیز از لوازم سفر آنان است.
به همراه دوستان و آقای دکتر ضیایی از مجموعه بازدید کردیم. کلاسها و صندلیها با الگوگیری از دانشگاه آکسفورد ساخته شده است. صندلیها چوبی و شبیه مبلمان سنتی است. در بخش دیگری از ایستک ، خانههای مسکونی اساتید و دانشجویان قرار داشت که در میان درختان سرسبز به صورت زیبایی بنا شده است. سکوت در محوطۀ مسکونی و سایر بخشها حاکم بود. به اتاق کار دکتر ضیایی رفتیم. اتاقی آرام در میان مجموعهای از درختان قرار داشت.
به هنگام بازدید از مجموعه با پرفسور «اجمل» برخورد کردیم و به اتاق ایشان رفتیم. ایشان استاد اندونزیایی این مجموعه است. بتازگی کتاب شرح مثنوی نیکلسون را به زبان مالایو در شش جلد رحلی ترجمه کرده و بسیار زیبا به چاپ رسیده است که قیمت آن 700 دلار بود. در قسمتی از قفسههای اتاق پرفسور اجمل مقداری لوازم خوراکی مانند ماکارونی، قوطی روغن، بیسکویت و لوازم دیگر قرار داشت. از وجود این اقلام در کنار قفسههای کتاب تعجب کردیم. دکتر ضیایی توضیح داد ایشان انسانی خیّر است و با جمع آوری این اقلام، به دانشجویان نیازمند کمک میکند.
آقای دکتر ضیایی جریان سفر یکی دو ماه پیش آقای اجمل را نیز باز گفت. او توسط نمایندگان رسمی ایران به همایشی در ایران دعوت میشود و به او میگویند شما میهمان افتخاری هستی. نه نیاز است مقاله بدهی و نه مصاحبه خواهی شد. اما وقتی به ایران میآید بیش از ده مصاحبه از او میگیرند. برخی از این مصاحبهها همزمان با پذیرایی و غذا بوده است و گاه یکی ـ دو وعده پشت سر هم موفق به خوردن غذا نمیشود. میگوید قرار بوده او را به اصفهان ببرند که نمیبرند و بعد از پایان همایش میگویند شما خودت باید برگردی. کارت اعتباری او در ایران کاربرد نداشته و نمیدانسته چه باید بکند. تا این که پدر یکی از دانشجویان ایرانیاش او را به فرودگاه میرساند. آقای دکتر ضیایی میگفت بعد از بازگشت او از ایران, مدتها با وی صحبت میکردم, تا اندکی از ناراحتیاش التیام یابد. خاطرۀ تلخی که از ایران در ذهن داشت, با شرمندگی از او خداحافظی کردیم. مجدداً گشتی کوتاه در محوطۀ ایستک زدیم و با خداحافظی از آقای دکتر ضیایی به سمت سفارت جمهوری اسلامی در ایران حرکت کردیم.
بعد از حضور در سفارت جمهوری اسلامی به گفتوگو با حجت الاسلام و المسلمین واحدی رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در مالزی نشستیم. پس از معارفه با جمع، وی مطالبی را طرح کرد که خلاصهای از آن در ادامه میآید: در فاصلۀ دو ـ سه سال گذشته دانشجویان ایرانی مشغول به تحصیل در مالزی از دو ـ سه هزار نفر به پانزده هزار نفر رسیده است. هفتهای حدود سیزده پرواز میان ایران ـ مالزی وجود دارد. بخشی از این رفت و آمدها نتیجۀ ایجاد تصور غلط از مالزی در افکار عمومی جامعه ماست که صدا و سیما از بیست سال پیش به تبلیغ آن پرداخته است. برخی از خانوادههای ایرانی، دختران هیجده سالۀ خود را برای تحصیل در دورۀ کارشناسی به تنهایی به مالزی میفرستند که پس از مدت کوتاهی به ورطۀ سقوط کشانده میشوند.
توسعه در مالزی، زرورقی است. توسعۀ واقعی و بسترسازی شده در ایران است که در همۀ زمینهها آغاز شده است؛ در علوم، آموزش متوسطه، جادهها، پزشکی و صنایع نظامی که کمتر به اینها توجه میشود. اما توسعه و پیشرفت در مالزی برجسته میشود. به نظر من ذهنیت غلطی ایجاد شده است. البته گلاویز شدن با قدرتهای بزرگ، ما را زمینگیر کرده است. عمق توسعهای که استارت آن در 22 بهمن خورده است، بسیار عمیق و قابل مقایسه با توسعه در مالزی نیست. افکار عمومی مردم ایران نسبت به جامعۀ مالزی اصلاً درست نیست.
شیعه و تفکر شیعی در مالزی، متولد 1357 است. موفقیت مالزی در گرو استفاده از فرصتها و بخصوص فرصتهای بین المللی بوده است که ماهاتیر محمد با ذکاوت خود از این فرصتهای بین المللی استفاده کرده است. در سال 1362 سفارت ایران در مالزی ایجاد شده است. ایران مالزی را در حد حتی ایجاد سفارت هم نمیدانسته است. حتی شاه گفته بوده که مالزی جز جنگل چیزی نیست. تأسیس سفارت در آن فایدهای ندارد. ایران به اندونزی بیشتر بها میداده و از پیش از انقلاب در آنجا سفارت داشته است. به گفتۀ ماهاتیر محمد ما چهل سال قبل روی درختان در جنگل زندگی میکردیم، ولی با دست خالی و پیشینۀ نداشته، کشور خود را چنین ساختهایم.
من روزهای اولی که به مالزی آمده بودم و از «آکواریوم» کنار برجهای دوقلو بازدید کردم، واقعاً به کشور خودم افسوس خوردم. اینها با آوردن تعداد ماهی و درست کردن آکواریم چه جذابیتی درست کردهاند. اما در ایران با بسترها و زمینههای فراوان، فرصتها را از دست میدهیم.
در مالزی، اهالی دانشگاه و اساتید آن، ایران را به تاریخ و فرهنگ کهن آن میشناسند و به آن علاقهمنداند. ایران را به یکی دو سال اخیر نمیشناسند. بالاخره اتفاقاتی به خطا در کشور رخ داده است. نگاهشان به ایران، با علمای ایران، فلسفۀ ایران و اندیشمندان آن گره خورده است.
مالزی برنامهاش این است که تا سال 2020، یک صد هزار دانشجوی خارجی داشته باشد و در کار دانشگاههایشان موفق بودهاند. فقط دانشگاه «UPM»، سی کیلومتر طول آن است. در زمینۀ زیر ساختهای دانشگاهی بسیار موفق بودهاند و برنامههای بسیاری نیز دارند.
در مالزی سیاستهایی که از قبل دنبال میشده، پیگیری فعالیتهای اقتصادی دو طرف ایران و مالزی بوده که برخی از این برنامهها با موفقیت همراه بوده و برخی نیز موفق نبوده است. مالزی، سیاستهایش را همچون گل آفتاب گردان مطابق با سیاستهای بین المللی تغییر میدهد. تحریم, بسیاری از برنامههای ما را دچار مشکل کرده است. ما دو سالونیم قرارداد 16.5 میلیارد دلاری با مالزی داشتهایم، ولی الآن این فعالیتها با اختلال روبرو شده است. سیاستهای تحریم سایۀ خودش را انداخته است. مالزیاییها منافع ملی خود را در اولویت قرار دادهاند و با غربیها ارتباط دارند. بالاخره این مسائل آثار خود را میگذارد.
مالزیاییها شرایط خاصی برای خود تعریف کردهاند. با این که مدتی طولانی تحت سلطۀ استعماری انگلیس بودهاند، هیچ گونه احساس منفی نسبت به آنها ندارند و بسیار راحتاند. آنچه من طرح میکنم مربوط به سالهای اخیر نیست. بخصوص من سه سال پیش از ایران بیرون آمدهام. نگاه من بیشتر ناظر به سالهای گذشته است که به اوایل انقلاب نزدیکتر میشویم و سابقۀ کهن، تاریخی و فرهنگی ایران. آنچه از ایران و مالزی مقایسه کردم، از این منظر است.
وضعیت فرهنگی برخی از ایرانیان حاضر در مالزی، بخصوص در یک سال اخیر، واقعاً زننده است. اینها نمایندگان مناسبی برای کشور ایران نیستند. رفتار این افراد را نمیتوان به جامعۀ ایرانیان مقیم مالزی تعمیم داد. اکثریت قاطع ایرانیان مقیم, هنجارها را رعایت میکنند. در ماه مبارک رمضان یک ایرانی به مغازه میرود و غذا طلب میکند. مالایی به او میگوید مگر مسلمان نیستی؟ البته این گروه اندک را نمیتوان ملاک قضاوت قرار داد.
پس از جلسه, قبل از ظهر بود که به محل سکونت برگشتیم. امروز نهار را در محل سکونت خوردیم و اندکی به استراحت پرداختیم. چند روز اخیر را صبح که بیرون میرفتیم، تا بعد از ظهر یکسره برنامه داشتیم و فرصتی برای استراحت نبود. استراحت بعد از نهار امروز واقعاً لذت بخش بود. لحظاتی است که از خواب عصرگاهی بیدار شدهام و مشغول نوشتن یادداشتهای امروزم.
برنامۀ بعد از ظهر، اختصاص به اندکی خرید یافت. به مرکز خرید «Times square» که در هشت طبقه است رفتیم. هر طبقه به خودی خود دریایی بود. قسمتی از یک طبقه کتابفروشی بود. کمی از وقت را در این بخش گذراندیم. بعد به طبقات دیگر رفتیم و مقداری هم خرید کردیم. همه طبقات با پله برقی از چند طرف به یکدیگر متصل میشدند. فضای قسمت معظمی از این مرکز خرید به وسایل بازی و سرگرمی اختصاص داشت و انواع وسیلههای بازی را که در شهرهای بازی یافت میشود، در این قسمت میشد یافت.
فروشندهها با روی خندان و مهربانی با خریداران برخورد میکردند. حتی اگر وقت بسیاری از آنان گرفته میشد و خریدی انجام نمیگرفت, همچنان با احترام و خوشرویی مشتریان را بدرقه میکردند.
ساعت 8.30 شب به محل سکونت برگشتیم. فردا قرار است سفری به خارج از شهر کوالالامپور داشته باشیم. شام خوردیم و نسبت به شبهای گذشته زودتر خوابیدیم.
امروز چهارشنبه 23 شهریور به سمت شمال مالزی حرکت کردیم و پس از طی 310 کیلومتر به شهر «لموت» رسیدیم. نیمی از مسیر بزرگراه و نیمی دیگر جادههای دوطرفه بود. تمام مسیری را که آمدیم و حدود چهار ساعت به طول انجامید، از میان جنگلهای سرسبز میگذشت. بیشتر درختان جنگل را «پن» تشکیل میداد که از آن روغن گیاهی گرفته میشود. انبه، نارگیل و موز، از دیگر گونههای درختان جنگلی بود.
یکی از صادرات مالزی کاغذ است که در ایران نیز این کاغذ از شهرت خوبی برخوردار است. منشأ این صنعت به فراوانی جنگل و درختهای آن بر میگردد که در صنعت کاغذسازی به کار میرود.
پس از رسیدن به شهر ساحلی «لموت»، با کشتی به جزیرۀ پنگور (pangkor) رفتیم. مدت 20 دقیقه در کشتی بودیم. کشتی نسبتاً قدیمی بود. ظرفیت آن 210 نفر بود. بخشی از ظرفیت کشتی خالی بود. از میان جزیرههایی که از دور به تپههای جنگلی و سرسبز میماند گذشتیم و به جزیرۀ پنگور رسیدیم.
جزیرۀ پنگور بیست هزار متر مربع مساحت دارد و جمعیت آن 25000 نفر است. از این تعداد، هشت هزار نفر مسلمان، سه هزار نفر هندو و مابقی چینی هستند. اکثر مردم به کار صنعت ماهیگیری اشتغال دارند. صنعت ساخت کشتی نیز در اختیار چینیهاست. این جزیره فرودگاه نیز دارد.
با کرایۀ یکی از ماشینیهای «ون» که در کنار ساحل ایستاده بودند، به هتلی در کنار ساحل رفتیم. هتلی با چشماندازی بسیار زیبا. در بخش ساحلی هتل، خانههای ویلایی پیش ساختۀ چوبی قرار داشت. سمت دیگر آن به واحدهای آپارتمانی چند طبقه اختصاص داشت. در یکی از خانههای ویلایی مستقر شدیم که در میان درختان جنگلی قرار داشت. محوطۀ هتل نیز به زیبایی با گل و گیاه تزیین شده بود و استخری در میان بخش خانههای ویلایی و آپارتمانی هتل قرار داشت.
ناهار را در رستوران هتل خوردیم. پلوماهی مطبوعی بود. بعد از ظهر کمی استراحت کردیم و بعد در ساحل دریا به شنا پرداختیم. در اطراف این جزیره، جزایر دیگری که پوشیده از درختان سرسبز بود به چشم میخورد. آب دریا بیش از اندازه شور بود. «دریای چین», مالزی را به دو قسمت تقسیم کرده است.
تا از آب بیرون بیاییم هوا تاریک شده بود. به ویلا آمدیم و شام خوردیم. بعد به همراه دوستان بیرون رفتیم تا در اطراف هتل گشتی بزنیم. در نزدیکی هتل فروشگاههایی قرار داشت. مقداری خرید کردیم. خریدمان، بیشتر کارهای دست سازی بود که با فسیلهای دریایی درست شده بود. بعد در یکی از خیابانها، پیاده به حرکت درآمدیم. به ندرت کسی در خیابانها دیده میشد. بیشتر موتور سواران در جزیره تردد میکردند. اندکی پیاده روی کردیم و به هتل برگشتیم. در مسیر رفت و برگشت چند جا با مجسمههایی در کنار پیاده رو برخورد کردیم که به ظاهر عبادتکدههای چینیها بود و در برابر آنها شمعهایی روشن بود.
امروز پنج شنبه 25 شهریور، صبح پس از خوردن صبحانه به کنار ساحل رفتیم و اندکی قدم زدیم. قدم زنان از برابر هتلهای دیگری که رو به ساحل بودند گذشتیم. چشم انداز هتلی که ما ساکن آن هستیم، زیباتر از چشم انداز هتلهای دیگر بود. در کنار ساحل برخی از گردشگران مشغول ماهیگیری بودند.
از گردشگران پیداست که اغلب آنان بومی مالزیاند که برای گذراندن تعطیلات عید فطر به این جزیره آمدهاند. کمتر گردشگر خارجی دیدیم. پیاده به محلی رسیدم که چند قطعه سنگ بسیار بزرگ در داخل آب قرار داشت. پاچهها را بالا زده و با گذشتن از چند متر آب به سنگها رسیدم و بر فراز آنها رفتم و نشستم. آقای مرادی از دوستان هم سفر قبل از من به آنجا رسیده بود. کمی مناظر طبیعی اطراف را تماشا کردیم و به ویلا برگشتیم.
برنامۀ بعدمان گشت و گذار در درون جزیره بود. به اتفاق دوستان به سالن غذاخوری هتل آمدیم و در محوطۀ باز رو به ساحل صبحانه خوردیم. صبحانهای که بسیار متنوع و مطبوع بود. پس از خوردن صبحانه وسایلمان را جمع کردیم و ویلا را تحویل دادیم و با کرایه کردن ماشین ون در جزیره به گشت و گذار پرداختیم. حدود دو ساعت مناطق مختلف جزیره را با این ماشین دور زدیم. در بخشهایی راننده توقف میکرد. از ماشین پیاده میشدیم و به بازدید از برخی از مکانهای جزیره میپرداختیم. جزیره با پوشش جنگلی و بر فراز تپهای بلند قرار داشت. از جادههای پرپیچ و خم کوهستانی جزیره, از سواحل زیبا، معبد چینیان و نیز مسجدی در جزیره بازدید کردیم.
به هنگام بازگشت از معبد چینیان در میان همراهان این بحث بود که معابد چینیها واقعاً چندش آور است؛ هم شکل مجسمههای مختلفی که در آنها است و هم از رنگهای تندی که در رنگ آمیزی مجسمهها استفاده کردهاند. به قول یکی از همراهان، برخی از کارهای متدینان کشورمان در مقایسه با کارهای پیروان این آیینها، از زمرۀ کارهای روشنفکری به شمار میآید.
در ادامه به منطقهای رفتیم که محل حاکمان جزیره بوده است و به صورت آثار باستانی از آن نگهداری میکردند. مخروبههایی از عمارت کهنی باقی مانده بود. در کنار این مجموعه، فروشگاههایی قرار داشت که مقداری لوازم تزئینی محلی خرید کردیم و برای بازگشت به شهر ساحلی لموت، به ساحل جزیره آمدیم. صف طولانی برای سوار شدن در کشتی تشکیل شده بود. پس از کمی توقف در صف، سوار کشتی شدیم. برای سوار شدن به کشتی بلیط دریافت نشد. هزینۀ برگشت نیز با همان بلیطی که وارد جزیره شدیم محاسبه شده بود. به «لموت» آمدیم و در مسجدی در نزدیکی ساحل نماز خواندیم و از آنجا به کوالالامپور بازگشتیم.
شب را میهمان حجت الاسلام و المسلمین واحدی رایزن فرهنگی سفارت ایران بودیم. به رستورانی به نام رستوران تهران آمدیم. میهمانان رستوران را ایرانیها تشکیل میدادند. با چلوکباب پذیرایی شدیم. پس از چند روز, غذای ایرانی بسیار دلچسب بود. فرزند آقای واحدی و یکی از همکاران رایزنی فرهنگی نیز حضور داشتند. یکی دو ساعتی در رستوران بودیم. بیشتر سخن از ایران به میان آمد. برخی از شمارههای نشریات فارسی زبان, که در مالزی منتشر میشوند, در گوشهای از رستوران قرار داشت. مشتریان رستوران به رایگان میتوانستند آنها را بردارند. شمارۀ نه نشریۀ «پرشین» (شهریور 1389) و شمارۀ پانزده نشریۀ «منوریل» (سپتامبر 2010) را برداشتم. هر دو نشریه در کاغذ گلاسه و چهار رنگ چاپ شده بود و بیشتر محتوای آنها را آگهی و فعالیتهای اقتصادی ایرانیان مقیم مالزی تشکیل میداد.
از رستوران تا محل سکونت فاصلۀ زیادی نبود. مسیر را پیاده آمدیم. فردا صبح زود به اندونزی خواهیم رفت. گزارش سفر به این کشور را به صورت مستقل تنظیم کردهام که در شمارۀ بعد به چاپ خواهد رسید.
/ع
دانشکاه بین المللی اسلامی مالزی
امروز سه شنبه 23 شهریور برنامۀ بازدید از «دانشگاه بین المللی اسلامی مالزی» داشتیم. به همراه چهار نفر از همراهان با آقای دکتر ضیایی به سوی این دانشگاه حرکت کردیم. باران شدیدی میبارید. دانشگاه در حاشیه شهر قرار داشت. بیش از نیم ساعت در راه بودیم تا به دانشگاه رسیدیم. در مسیر که میرفتیم، موتور سواران بسیاری را دیدیم که زیر پلها توقف کرده بودند و منتظر بودند تا باران بند بیاید.آقای دکتر ضیایی همچنان که رانندگی میکرد, به برخی خاطرات خود در چند سالی که در مالزی است اشاره داشت. وی یکی از ویژگیهای مردم مالزی را «بردباری» آنان بر میشمرد. میگفت یک بار پشت چراغ قرمز کتابی که در کنارم بود باز کردم و مشغول مطالعه شدم. یکی دوبار چراغ سبز میشود و من متوجه نمیشوم. ماشین پشت سرم حتی بوق نمیزند که چراغ سبز شده تا حرکت کنم.
محوطۀ دانشگاه در میان درختان سرسبز بسیار گم شده بود. دانشگاه همۀ رشتههای مختلف را دارد. پسوند اسلامی آن مانند دانشگاه آزاد اسلامی ایران است. حدود شصت تا هفتاد هزار دانشجو دارد. ارتفاع ساختمانهای دانشگاه دو سه طبقه بیشتر نیست و در ساخت آن از معماری اسلامی استفاده شده است. بیشتر هم از معماری سنتی و تمدن اندلس. بخشهایی از دانشگاه را با ماشین دو زردیم و برخی از بخشهای آن را هم به صورت پیاده بازدید کردیم.
کتابخانه دانشگاه
کتابخانۀ دانشگاه را به اجمال از مقابل درب ورودی آن نظری افکندیم. هر دانشجو یا استاد با کارت هوشمند خود از مسیرهای تعیین شده وارد کتابخانه میشدند. دانشجویان و اساتید، متناسب با مقطع تحصیلی یا مرتبۀ استادیشان نوع خدمات دریافتیشان از کتابخانه تغییر میکند؛ مثلاً دانشجوی کارشناسی حداکثر پنج کتاب میتواند به امانت بگیرد و یا دانشجوی دکترا تا پانزده جلد. نمای داخلی کتابخانه بسیار زیبا و چشم نواز بود. در قسمت جلوی درب ورودی کتابخانه، محلی برای نگهداری کودکان و مجهز به وسایل سرگرم کننده اختصاص داشت. کتابخانه به صورت قفسۀ باز اداره میشد. در بیرون درب ورودی کتابخانه، میزی با سوراخهای متناسب برای نهادن چتر قرار داشت که چترهای مراجعه کنندگان در این مکان قرار میگرفت.مسجد دانشگاه
از کتابخانه بیرون آمدیم و در مسیر بازدید از برخی از ساختمانها، نگاهی نیز به مسجد دانشگاه انداختیم. مسجدی بسیار زیبا و با عظمت و تمیز و بزرگ. گنبد بلندی برفراز مسجد قرار داشت و با دو منارۀ قد برافراشته. مسجد، سه طبقه بالکن داشت. قبل از ورود به مسجد، خط قرمزی وجود داشت که در کنار آن به انگلیسی نوشته شده بود «shoes off please»؛ لطفاً با کفش وارد نشوید.حقوق اساتید دانشگاه از 1800 تا 5000 دلار متفاوت است. در این دانشگاه دانشجوی شیعه پذیرش نمیکنند. 22 نفر از سیستانو بلوچستان ایران در این دانشگاه درس میخوانند. بسترهای دانشگاهی یکی از محورهای توسعه در مالزی است. در این دانشگاه دانشجو از سراسر جهان پذیرش میشود و با هزینهای که از آنان دریافت میکنند، منبع درآمدی برای دولت است. مالزی نفت و گاز هم دارد و عضو اوپک نیز هست، ولی چوب حراج به منابع زیر زمینیاش نزده است. بلکه برای تأمین هزینههای کشور، از راههای مختلف اقدام میکنند که یکی از آنها جذب دانشجو از سراسر جهان برای تحصیل در دانشگاههای کشورشان است. منبع اصلی دیگر درآمد دولت، جذب گردشگر است. در سال گذشته 22 میلیون گردشگر طبق آمارهای رسمی وارد این کشور شدهاند. دانشجویان خانم در این دانشگاه همه ملزم به رعایت حجاب اسلامی هستند.
شرکتی هواپیمایی به نام ایرآشیا (air asia) در خطوط هواپیمایی مالزی راه اندازی شده است که با کمترین هزینه افراد را به این کشور انتقال میدهد. در این خطوط پروازی، امکانات اضافی از پروازها حذف شده است و برای هر یک از این خدمات مانند ارائۀ آب یا غذا، هزینۀ جدا دریافت میشود. بلیطهای این خطوط پروازی اگر دو سه ماه زودتر خریداری شود، بسیار ارزانتر است و ده روز به پرواز، قیمت استاندارد آن دریافت میشود. این شرکت تصمیم دارد. بزودی خط پروازی خود به ایران را نیز راه اندازی کند.
در این دانشگاه، هر استاد میتواند سالانه تا سقف پانزده میلیون تومان طرح پژوهشی ارائه کند. این مبلغ پس از ارائه طرح و تصویب آن به استادان پرداخت میشود. همچنین دانشگاه اساتید را به سازمانها و وزارتخانهها معرفی میکند که با ارائۀ طرح به آنها، این مراکز را در انجام طرحهای پژوهشی یاری رسانند. اجرای این طرحهای پژوهشی برای اساتید امتیاز به شمار میآید.
مؤسسۀ اندیشه و تمدن اسلامی (ایستک)
پس از بازدید از دانشگاه بین المللی اسلامی مالزی، به «مؤسسه اندیشه و تمدن اسلامی» که وابسته به این دانشگاه است رفتیم. مخفف این مؤسسه «ایستک» است که جایگاه آن بالاتر از دانشکده است. آقای دکتر ضیایی استاد میهمان این «مؤسسه» است. ایستک در منطقۀ دیگری از شهر قرار داشت. ساختمان آن با معماری اسلامی و الگوگیری از «قصر الحمراء» در اندلس ساخته شده است. این مرکز صد دانشجو دارد با یازده استاد. آقای دکتر ضیایی کارشناس بخش نسخههای خطی این مجموعه است. ایستک در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا دانشجو میپذیرد. دو دانشجوی آن ایرانی هستند. کتابخانۀ آن چهارصد هزار جلد کتاب دارد.هیأت دولت مالزی قانونی تصویب کرده است که اگر استاد پرفسوری را دعوت کنند، بلیط «First Class» برای او میگیرند. میهمانان در این سطح، پنج روز اوّل را در هتل پنج ستاره ساکن میشوند و پس از آن در «VIP» پذیرایی میشوند. راننده و غذای خوب نیز از لوازم سفر آنان است.
به همراه دوستان و آقای دکتر ضیایی از مجموعه بازدید کردیم. کلاسها و صندلیها با الگوگیری از دانشگاه آکسفورد ساخته شده است. صندلیها چوبی و شبیه مبلمان سنتی است. در بخش دیگری از ایستک ، خانههای مسکونی اساتید و دانشجویان قرار داشت که در میان درختان سرسبز به صورت زیبایی بنا شده است. سکوت در محوطۀ مسکونی و سایر بخشها حاکم بود. به اتاق کار دکتر ضیایی رفتیم. اتاقی آرام در میان مجموعهای از درختان قرار داشت.
به هنگام بازدید از مجموعه با پرفسور «اجمل» برخورد کردیم و به اتاق ایشان رفتیم. ایشان استاد اندونزیایی این مجموعه است. بتازگی کتاب شرح مثنوی نیکلسون را به زبان مالایو در شش جلد رحلی ترجمه کرده و بسیار زیبا به چاپ رسیده است که قیمت آن 700 دلار بود. در قسمتی از قفسههای اتاق پرفسور اجمل مقداری لوازم خوراکی مانند ماکارونی، قوطی روغن، بیسکویت و لوازم دیگر قرار داشت. از وجود این اقلام در کنار قفسههای کتاب تعجب کردیم. دکتر ضیایی توضیح داد ایشان انسانی خیّر است و با جمع آوری این اقلام، به دانشجویان نیازمند کمک میکند.
آقای دکتر ضیایی جریان سفر یکی دو ماه پیش آقای اجمل را نیز باز گفت. او توسط نمایندگان رسمی ایران به همایشی در ایران دعوت میشود و به او میگویند شما میهمان افتخاری هستی. نه نیاز است مقاله بدهی و نه مصاحبه خواهی شد. اما وقتی به ایران میآید بیش از ده مصاحبه از او میگیرند. برخی از این مصاحبهها همزمان با پذیرایی و غذا بوده است و گاه یکی ـ دو وعده پشت سر هم موفق به خوردن غذا نمیشود. میگوید قرار بوده او را به اصفهان ببرند که نمیبرند و بعد از پایان همایش میگویند شما خودت باید برگردی. کارت اعتباری او در ایران کاربرد نداشته و نمیدانسته چه باید بکند. تا این که پدر یکی از دانشجویان ایرانیاش او را به فرودگاه میرساند. آقای دکتر ضیایی میگفت بعد از بازگشت او از ایران, مدتها با وی صحبت میکردم, تا اندکی از ناراحتیاش التیام یابد. خاطرۀ تلخی که از ایران در ذهن داشت, با شرمندگی از او خداحافظی کردیم. مجدداً گشتی کوتاه در محوطۀ ایستک زدیم و با خداحافظی از آقای دکتر ضیایی به سمت سفارت جمهوری اسلامی در ایران حرکت کردیم.
بعد از حضور در سفارت جمهوری اسلامی به گفتوگو با حجت الاسلام و المسلمین واحدی رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در مالزی نشستیم. پس از معارفه با جمع، وی مطالبی را طرح کرد که خلاصهای از آن در ادامه میآید: در فاصلۀ دو ـ سه سال گذشته دانشجویان ایرانی مشغول به تحصیل در مالزی از دو ـ سه هزار نفر به پانزده هزار نفر رسیده است. هفتهای حدود سیزده پرواز میان ایران ـ مالزی وجود دارد. بخشی از این رفت و آمدها نتیجۀ ایجاد تصور غلط از مالزی در افکار عمومی جامعه ماست که صدا و سیما از بیست سال پیش به تبلیغ آن پرداخته است. برخی از خانوادههای ایرانی، دختران هیجده سالۀ خود را برای تحصیل در دورۀ کارشناسی به تنهایی به مالزی میفرستند که پس از مدت کوتاهی به ورطۀ سقوط کشانده میشوند.
توسعه در مالزی، زرورقی است. توسعۀ واقعی و بسترسازی شده در ایران است که در همۀ زمینهها آغاز شده است؛ در علوم، آموزش متوسطه، جادهها، پزشکی و صنایع نظامی که کمتر به اینها توجه میشود. اما توسعه و پیشرفت در مالزی برجسته میشود. به نظر من ذهنیت غلطی ایجاد شده است. البته گلاویز شدن با قدرتهای بزرگ، ما را زمینگیر کرده است. عمق توسعهای که استارت آن در 22 بهمن خورده است، بسیار عمیق و قابل مقایسه با توسعه در مالزی نیست. افکار عمومی مردم ایران نسبت به جامعۀ مالزی اصلاً درست نیست.
شیعه و تفکر شیعی در مالزی، متولد 1357 است. موفقیت مالزی در گرو استفاده از فرصتها و بخصوص فرصتهای بین المللی بوده است که ماهاتیر محمد با ذکاوت خود از این فرصتهای بین المللی استفاده کرده است. در سال 1362 سفارت ایران در مالزی ایجاد شده است. ایران مالزی را در حد حتی ایجاد سفارت هم نمیدانسته است. حتی شاه گفته بوده که مالزی جز جنگل چیزی نیست. تأسیس سفارت در آن فایدهای ندارد. ایران به اندونزی بیشتر بها میداده و از پیش از انقلاب در آنجا سفارت داشته است. به گفتۀ ماهاتیر محمد ما چهل سال قبل روی درختان در جنگل زندگی میکردیم، ولی با دست خالی و پیشینۀ نداشته، کشور خود را چنین ساختهایم.
من روزهای اولی که به مالزی آمده بودم و از «آکواریوم» کنار برجهای دوقلو بازدید کردم، واقعاً به کشور خودم افسوس خوردم. اینها با آوردن تعداد ماهی و درست کردن آکواریم چه جذابیتی درست کردهاند. اما در ایران با بسترها و زمینههای فراوان، فرصتها را از دست میدهیم.
در مالزی، اهالی دانشگاه و اساتید آن، ایران را به تاریخ و فرهنگ کهن آن میشناسند و به آن علاقهمنداند. ایران را به یکی دو سال اخیر نمیشناسند. بالاخره اتفاقاتی به خطا در کشور رخ داده است. نگاهشان به ایران، با علمای ایران، فلسفۀ ایران و اندیشمندان آن گره خورده است.
مالزی برنامهاش این است که تا سال 2020، یک صد هزار دانشجوی خارجی داشته باشد و در کار دانشگاههایشان موفق بودهاند. فقط دانشگاه «UPM»، سی کیلومتر طول آن است. در زمینۀ زیر ساختهای دانشگاهی بسیار موفق بودهاند و برنامههای بسیاری نیز دارند.
در مالزی سیاستهایی که از قبل دنبال میشده، پیگیری فعالیتهای اقتصادی دو طرف ایران و مالزی بوده که برخی از این برنامهها با موفقیت همراه بوده و برخی نیز موفق نبوده است. مالزی، سیاستهایش را همچون گل آفتاب گردان مطابق با سیاستهای بین المللی تغییر میدهد. تحریم, بسیاری از برنامههای ما را دچار مشکل کرده است. ما دو سالونیم قرارداد 16.5 میلیارد دلاری با مالزی داشتهایم، ولی الآن این فعالیتها با اختلال روبرو شده است. سیاستهای تحریم سایۀ خودش را انداخته است. مالزیاییها منافع ملی خود را در اولویت قرار دادهاند و با غربیها ارتباط دارند. بالاخره این مسائل آثار خود را میگذارد.
مالزیاییها شرایط خاصی برای خود تعریف کردهاند. با این که مدتی طولانی تحت سلطۀ استعماری انگلیس بودهاند، هیچ گونه احساس منفی نسبت به آنها ندارند و بسیار راحتاند. آنچه من طرح میکنم مربوط به سالهای اخیر نیست. بخصوص من سه سال پیش از ایران بیرون آمدهام. نگاه من بیشتر ناظر به سالهای گذشته است که به اوایل انقلاب نزدیکتر میشویم و سابقۀ کهن، تاریخی و فرهنگی ایران. آنچه از ایران و مالزی مقایسه کردم، از این منظر است.
وضعیت فرهنگی برخی از ایرانیان حاضر در مالزی، بخصوص در یک سال اخیر، واقعاً زننده است. اینها نمایندگان مناسبی برای کشور ایران نیستند. رفتار این افراد را نمیتوان به جامعۀ ایرانیان مقیم مالزی تعمیم داد. اکثریت قاطع ایرانیان مقیم, هنجارها را رعایت میکنند. در ماه مبارک رمضان یک ایرانی به مغازه میرود و غذا طلب میکند. مالایی به او میگوید مگر مسلمان نیستی؟ البته این گروه اندک را نمیتوان ملاک قضاوت قرار داد.
پس از جلسه, قبل از ظهر بود که به محل سکونت برگشتیم. امروز نهار را در محل سکونت خوردیم و اندکی به استراحت پرداختیم. چند روز اخیر را صبح که بیرون میرفتیم، تا بعد از ظهر یکسره برنامه داشتیم و فرصتی برای استراحت نبود. استراحت بعد از نهار امروز واقعاً لذت بخش بود. لحظاتی است که از خواب عصرگاهی بیدار شدهام و مشغول نوشتن یادداشتهای امروزم.
برنامۀ بعد از ظهر، اختصاص به اندکی خرید یافت. به مرکز خرید «Times square» که در هشت طبقه است رفتیم. هر طبقه به خودی خود دریایی بود. قسمتی از یک طبقه کتابفروشی بود. کمی از وقت را در این بخش گذراندیم. بعد به طبقات دیگر رفتیم و مقداری هم خرید کردیم. همه طبقات با پله برقی از چند طرف به یکدیگر متصل میشدند. فضای قسمت معظمی از این مرکز خرید به وسایل بازی و سرگرمی اختصاص داشت و انواع وسیلههای بازی را که در شهرهای بازی یافت میشود، در این قسمت میشد یافت.
فروشندهها با روی خندان و مهربانی با خریداران برخورد میکردند. حتی اگر وقت بسیاری از آنان گرفته میشد و خریدی انجام نمیگرفت, همچنان با احترام و خوشرویی مشتریان را بدرقه میکردند.
ساعت 8.30 شب به محل سکونت برگشتیم. فردا قرار است سفری به خارج از شهر کوالالامپور داشته باشیم. شام خوردیم و نسبت به شبهای گذشته زودتر خوابیدیم.
امروز چهارشنبه 23 شهریور به سمت شمال مالزی حرکت کردیم و پس از طی 310 کیلومتر به شهر «لموت» رسیدیم. نیمی از مسیر بزرگراه و نیمی دیگر جادههای دوطرفه بود. تمام مسیری را که آمدیم و حدود چهار ساعت به طول انجامید، از میان جنگلهای سرسبز میگذشت. بیشتر درختان جنگل را «پن» تشکیل میداد که از آن روغن گیاهی گرفته میشود. انبه، نارگیل و موز، از دیگر گونههای درختان جنگلی بود.
یکی از صادرات مالزی کاغذ است که در ایران نیز این کاغذ از شهرت خوبی برخوردار است. منشأ این صنعت به فراوانی جنگل و درختهای آن بر میگردد که در صنعت کاغذسازی به کار میرود.
پس از رسیدن به شهر ساحلی «لموت»، با کشتی به جزیرۀ پنگور (pangkor) رفتیم. مدت 20 دقیقه در کشتی بودیم. کشتی نسبتاً قدیمی بود. ظرفیت آن 210 نفر بود. بخشی از ظرفیت کشتی خالی بود. از میان جزیرههایی که از دور به تپههای جنگلی و سرسبز میماند گذشتیم و به جزیرۀ پنگور رسیدیم.
جزیرۀ پنگور بیست هزار متر مربع مساحت دارد و جمعیت آن 25000 نفر است. از این تعداد، هشت هزار نفر مسلمان، سه هزار نفر هندو و مابقی چینی هستند. اکثر مردم به کار صنعت ماهیگیری اشتغال دارند. صنعت ساخت کشتی نیز در اختیار چینیهاست. این جزیره فرودگاه نیز دارد.
با کرایۀ یکی از ماشینیهای «ون» که در کنار ساحل ایستاده بودند، به هتلی در کنار ساحل رفتیم. هتلی با چشماندازی بسیار زیبا. در بخش ساحلی هتل، خانههای ویلایی پیش ساختۀ چوبی قرار داشت. سمت دیگر آن به واحدهای آپارتمانی چند طبقه اختصاص داشت. در یکی از خانههای ویلایی مستقر شدیم که در میان درختان جنگلی قرار داشت. محوطۀ هتل نیز به زیبایی با گل و گیاه تزیین شده بود و استخری در میان بخش خانههای ویلایی و آپارتمانی هتل قرار داشت.
ناهار را در رستوران هتل خوردیم. پلوماهی مطبوعی بود. بعد از ظهر کمی استراحت کردیم و بعد در ساحل دریا به شنا پرداختیم. در اطراف این جزیره، جزایر دیگری که پوشیده از درختان سرسبز بود به چشم میخورد. آب دریا بیش از اندازه شور بود. «دریای چین», مالزی را به دو قسمت تقسیم کرده است.
تا از آب بیرون بیاییم هوا تاریک شده بود. به ویلا آمدیم و شام خوردیم. بعد به همراه دوستان بیرون رفتیم تا در اطراف هتل گشتی بزنیم. در نزدیکی هتل فروشگاههایی قرار داشت. مقداری خرید کردیم. خریدمان، بیشتر کارهای دست سازی بود که با فسیلهای دریایی درست شده بود. بعد در یکی از خیابانها، پیاده به حرکت درآمدیم. به ندرت کسی در خیابانها دیده میشد. بیشتر موتور سواران در جزیره تردد میکردند. اندکی پیاده روی کردیم و به هتل برگشتیم. در مسیر رفت و برگشت چند جا با مجسمههایی در کنار پیاده رو برخورد کردیم که به ظاهر عبادتکدههای چینیها بود و در برابر آنها شمعهایی روشن بود.
امروز پنج شنبه 25 شهریور، صبح پس از خوردن صبحانه به کنار ساحل رفتیم و اندکی قدم زدیم. قدم زنان از برابر هتلهای دیگری که رو به ساحل بودند گذشتیم. چشم انداز هتلی که ما ساکن آن هستیم، زیباتر از چشم انداز هتلهای دیگر بود. در کنار ساحل برخی از گردشگران مشغول ماهیگیری بودند.
از گردشگران پیداست که اغلب آنان بومی مالزیاند که برای گذراندن تعطیلات عید فطر به این جزیره آمدهاند. کمتر گردشگر خارجی دیدیم. پیاده به محلی رسیدم که چند قطعه سنگ بسیار بزرگ در داخل آب قرار داشت. پاچهها را بالا زده و با گذشتن از چند متر آب به سنگها رسیدم و بر فراز آنها رفتم و نشستم. آقای مرادی از دوستان هم سفر قبل از من به آنجا رسیده بود. کمی مناظر طبیعی اطراف را تماشا کردیم و به ویلا برگشتیم.
برنامۀ بعدمان گشت و گذار در درون جزیره بود. به اتفاق دوستان به سالن غذاخوری هتل آمدیم و در محوطۀ باز رو به ساحل صبحانه خوردیم. صبحانهای که بسیار متنوع و مطبوع بود. پس از خوردن صبحانه وسایلمان را جمع کردیم و ویلا را تحویل دادیم و با کرایه کردن ماشین ون در جزیره به گشت و گذار پرداختیم. حدود دو ساعت مناطق مختلف جزیره را با این ماشین دور زدیم. در بخشهایی راننده توقف میکرد. از ماشین پیاده میشدیم و به بازدید از برخی از مکانهای جزیره میپرداختیم. جزیره با پوشش جنگلی و بر فراز تپهای بلند قرار داشت. از جادههای پرپیچ و خم کوهستانی جزیره, از سواحل زیبا، معبد چینیان و نیز مسجدی در جزیره بازدید کردیم.
معبد چینیان
این معبد در کنار تپهای سرسبز قرار داشت. گرداگرد آن را با نماد دیوار چین محصور کرده بودند. در مکانهای مختلف تپه، انواع و اقسام مجسمههای گوناگون از حیوانات گرفته تا انسانها در شکلهای مختلف با رنگهای بسیار تند مانند قرمز و زرد و ... قرار داشت. در وسط این مجموعه نیز معبد اصلی قرار گرفته بود. در درون معبد هم مجسمههای مختلفی قرار داشت و شمعهایی روشن بود. چینیان پس از ورود به معبد و احترام به مجسمهها، چند عود که در مکانی قرار داشت برداشته و مبلغی را در صندوقی که در کنار آن بود میانداختند و عودها را روشن ساخته و در مکان مخصوص آن قرار میدادند. چینیها به چند گروه تقسیم میشوند. برخی بوداییاند. برخی بر آیین هندو و برخی به آیین کنفوسیوس و برخی در آیین تائو هستند. راهنمایی همراهمان نبود که توضیح دهد این معبد اختصاص به چه آیینی دارد.به هنگام بازگشت از معبد چینیان در میان همراهان این بحث بود که معابد چینیها واقعاً چندش آور است؛ هم شکل مجسمههای مختلفی که در آنها است و هم از رنگهای تندی که در رنگ آمیزی مجسمهها استفاده کردهاند. به قول یکی از همراهان، برخی از کارهای متدینان کشورمان در مقایسه با کارهای پیروان این آیینها، از زمرۀ کارهای روشنفکری به شمار میآید.
مسجد جامع
مکان دیگری که به بازدید آن رفتیم مسجد نسبتاً بزرگ و سادهای با سقف کوتاه بود که در کنار قبرستانی قرار داشت. سادگی مسجد مورد توجه همراهان قرار گرفته بود؛ بخصوص پس از بازدیدی که از معبد چینیان داشتیم.در ادامه به منطقهای رفتیم که محل حاکمان جزیره بوده است و به صورت آثار باستانی از آن نگهداری میکردند. مخروبههایی از عمارت کهنی باقی مانده بود. در کنار این مجموعه، فروشگاههایی قرار داشت که مقداری لوازم تزئینی محلی خرید کردیم و برای بازگشت به شهر ساحلی لموت، به ساحل جزیره آمدیم. صف طولانی برای سوار شدن در کشتی تشکیل شده بود. پس از کمی توقف در صف، سوار کشتی شدیم. برای سوار شدن به کشتی بلیط دریافت نشد. هزینۀ برگشت نیز با همان بلیطی که وارد جزیره شدیم محاسبه شده بود. به «لموت» آمدیم و در مسجدی در نزدیکی ساحل نماز خواندیم و از آنجا به کوالالامپور بازگشتیم.
شب را میهمان حجت الاسلام و المسلمین واحدی رایزن فرهنگی سفارت ایران بودیم. به رستورانی به نام رستوران تهران آمدیم. میهمانان رستوران را ایرانیها تشکیل میدادند. با چلوکباب پذیرایی شدیم. پس از چند روز, غذای ایرانی بسیار دلچسب بود. فرزند آقای واحدی و یکی از همکاران رایزنی فرهنگی نیز حضور داشتند. یکی دو ساعتی در رستوران بودیم. بیشتر سخن از ایران به میان آمد. برخی از شمارههای نشریات فارسی زبان, که در مالزی منتشر میشوند, در گوشهای از رستوران قرار داشت. مشتریان رستوران به رایگان میتوانستند آنها را بردارند. شمارۀ نه نشریۀ «پرشین» (شهریور 1389) و شمارۀ پانزده نشریۀ «منوریل» (سپتامبر 2010) را برداشتم. هر دو نشریه در کاغذ گلاسه و چهار رنگ چاپ شده بود و بیشتر محتوای آنها را آگهی و فعالیتهای اقتصادی ایرانیان مقیم مالزی تشکیل میداد.
از رستوران تا محل سکونت فاصلۀ زیادی نبود. مسیر را پیاده آمدیم. فردا صبح زود به اندونزی خواهیم رفت. گزارش سفر به این کشور را به صورت مستقل تنظیم کردهام که در شمارۀ بعد به چاپ خواهد رسید.
پي نوشت ها :
1- دو خدای بزرگ دیگر هندوها یکی «کریشنا» و دیگری «ویشنا» نام دارد.
/ع