شهيد محلاتي ، مبارزات و تلاش ها در گفتگو با حجت الاسلام محمد جواد حجتي كرماني
درآمد
حجت الاسلام والمسلمين محمد جواد حجتي كرماني ، از مبارزان قديم قبل از انقلاب است كه با شهيد محلاتي ، ارتباط نزديك داشته و از آن شهيدعزيز خاطراتي دارد: "خصوصيتي كه شهيد شيخ فضل الله محلاتي داشت ،نوعي تحرك ذاتي بود . او به هيچ وجه آرام و قرار نداشت."
به جز اين ها ، آقاي حجتي كرماني از دوره اول مجلس شوراي اسلامي نيز از شهيد محلاتي گفتني هايي دارد. اين مصاحبه را بخوانيد:
شما كي ،كجا وچگونه با شهيد محلاتي آشنا شديد؟
مرحوم شهيد حاج فضل الله محلاتي را ما در قم در ايام تحصيل ، در سال هاي 1331 ، 1332 به بعد ملاقات مي كرديم ، ولي ايشان قبل از ما در قم بودند و ما هم به خاطر علاقه اي كه به شهيد نواب صفوي داشتيم ، وقتي از كرمان به قم آمديم ، به دنبال رفقايي بوديم كه همديگر را جذب مي كرديم ، مثل مرحوم آقاي شيخ غلام رضا گل سرخي كاشاني ، آقاي زين العابدين قرباني ـ امام جمعه كنوني رشت ـ آقاي حاج شيخ علي اصغر مرواريد و آقاي سيد هادي خسروشاهي كه به اندازه يك دايره المعارف اطلاعات دارندو به اندازه يك وزارت خانه كار مي كنند ، و بالاخره مرحوم شهيد شيخ فضل الله محلاتي كه وجه مشخصه همه اين برادران علاقه به شهيد نواب صفوي بود. خصوصيتي كه شهيد شيخ فضل الله محلاتي داشت ، نوعي تحرك ذاتي بود . او به هيچ وجه آرام و قرار نداشت . حتي وقتي كه پاي درس بود ، يا راه مي رفت يا سخنراني مي كرد ، در حال جنب و جوش بود . يك هيجان وجنب و جوش ذاتي در مرحوم حاج شيخ فضل الله بود كه من الآن در ذهنم كه واكاوي مي كنم ، هيچ كس را به اندازه او تا آن حد پرشور ،پركار و پرهيجان نمي بينم.
از شهيد محلاتي در جريان نهضت اسلامي چه خاطراتي داريد؟
قبل ازآمدن ما به قم ، ايشان مثل آقاي گل سرخي جزو طلبه هايي بود كه در اجتماعاتي كه به دعوت فدائيان اسلام تشكيل مي شد سخنراني مي کرد . من يك جلسه سخنراني آقاي گل سرخي را هم ديدم . آن وقت حدود بيست سالش بود . مرحوم حاج شيخ فضل الله را هم شنيده بودم كه ايشان هم سخنراني هايي داشته ، ولي خودم نديده بودم. اما خاطره مشخص من از شهيد محلاتي مربوط مي شود به ايام مبارزه. در بهمن سال 1343 بعد از تبعيد امام به تركيه و ترور حسن علي منصور در بهمن ماه 1343 ،من در روز ترور منصور در مسجد جامع تهران رفتم و منجر به تعطيلي مسجد و احاطه آن توسط نيروهاي انتظامي شد، كه آخرين جلسه سخنراني ماه رمضان مسجد جامع تهران به امامت مرحوم شيخ غلام حسين جعفري بود. سه شب بعد مرا دستگير كردند و روز دوم يا سوم دستگيري ، به قزل قلعه فرستادند .خاطره ي شبي كه ما وارد قزل قلعه شديم ، كاملاً در ذهنم مانده است . وقتي كه من وارد شدم ، مرحوم حاج شيخ قاسم اسلامي ـ كه بعدها توسط گروه فرقان شهيد شد ـ مريض بود و روي سكوي بالاي اطاقي كه ما هفت ، هشت نفر زنداني بوديم استراحت كرده بود ودو سه نفر ديگر از دوستان زنداني هم آن جا بودند كه به نظرم مرحوم حاج شيخ احمد كافي ،شيخ جعفر شجوني ، دو سه نفر ديگر هم بودند. وقتي كه من وارد شدم چهره كاملاً مشخص ، مرحوم حاج شيخ فضل الله محلاتي بود كه جلو بخاري كه با زغال سنگ كار مي كرد نشسته بود وداشت زغال هاي بخاري را جا به جا مي كرد كه آتش بگيرد ، و يك مقداري دود مي كرد ودوستان هم با او شوخي مي كردند كه : داري بد كار مي كني! بهتر كه نشد ! دودش بشتر شد ! وايشان هم مشغول بر افروختن آتش بود. بعد ما را به زندان قصر بردند و حاج شيخ فضل الله را هم به آن جا آوردند ؛ با آقاي مرواريد و عده ديگري كه كلاً سيزده روحاني بوديم و آن سال محاكمه شديم. محاكمه ما در ارديبهشت سال 1344 بد كه هر كدام به دو ماه زندان محكوم شديم. اين محاكمه نمايشي بود براي اين که از روحانيون زهر چشمي بگيرند و بگويند ما فقط به دستيگري اكتفا نمي كنيم ،بلكه محاكمه هم مي كنيم . من متن كيفرخواست آن دادگاه را هنوز دارم . مرحوم شهيد محلاتي و مرحوم شهيد حاج شيخ مهدي شاه آبادي هم در آن دادگاه بودند ، به علاوه آقايان مرواريد ، فهيم ، كني ، مرحوم شيخ مهدي رباني املشي ، مرحوم حاج شيخ احمد كافي و سيد قاسم شجاعي ، واعظ معروف كنوني تهران و عده اي ديگر.
شهيد محلاتي بسيار خونگرم ، صميمي ، خدوم و خوش برخورد و خوش اخلاق بود و سلوك بسيار مهربانانه اي داشت در راه محبت و خدمت به هم نوع ، واقعاً پيشتاز بود ما در زندان اول ، چهار ماه زنداني بوديم و دو ماه محكوميت داشتيم . من در فاصله شش ماهه اي ، دوباره دستگير شدم كه طول آن زندان به ده سال انجاميد . در اين مدت ، كساني به زندان مي آمدند و مي رفتند كه افراد زيادي از روحانيون از جمله آقايان ناطق نوري ، هاشمي رفسنجاني و شهيد محلاتي من در اين ده سال افراد زيادي از روحانيون مثل شهيد محلاتي را ديدم .
در آستانه ورود امام كه كميته استقبال تشكيل مي شد يا در مسجد دانشگاه تحصن بود يا دراجتماعاتي كه جاهاي مختلف مرحوم شهيد بهشتي يا مرحوم آيت الله طالقاني جمع مي شدند ،حاج شيخ فضل الله ومرحوم شهيد شاه آبادي هم حضور داشتند. به هر حال اين ها در صف اول جريان مبارزه بودند. روز 22 بهمن خبر پيروزي انقلاب با صداي شهيد محلاتي به گوش ملت ايران رسيد. او اولين كسي بود كه پيروزي انقلاب اسلامي را اعلام كرد و همه مردم ايران آن را از راديو شنيده اند.
در واقع اين بزرگواران حلقه اصلي ياران حضرت امام بودند.
بله ، شهيد شيخ فضل الله محلاتي و شهيد شاه آبادي از مخلصين اوليه انقلاب كه با اخلاص و صداقت و ايمان وارادت كار مي كردند.
اتقاقاً اين تعبير شما بسيار به جا ، زيبا ، گويا و كامل است ؛ مخلصين اوليه انقلاب . چون هميشه اوج خطر در همان ابتداي كار است . من هر گاه به ماجراي آن اوايلي كه حضرت امام در حوالي درگذشت آيت الله العظمي بروجردي نهضت شان را شروع كردند مي انديشم ، به ياد داستان دعوت حضرت رسول (ص) مي افتم و اولين باري كه به نزديك ترينِ يارانِ شان فرمان دادند كه آشكار كنيد دعوت را ، و آن ها آمدند در مكه و الله اكبر گفتند و دين خودشان و اسلام خودشان را آشكار كردند ، و درست بيشترين هجوم عليه آن ها در اين زمان به وجود آمد و در تكرار تاريخ مي بينيم در مورد حضرت امام و نهضت ايشان هم اين اتفاق افتاد ، يعني در بادي امر ، وقتي كسي مي خواهد كاري را شروع كند كه كاملاً مخاطره آميز است و صحبت مرگ وزندگي و آوارگي و از دست دادن زن و فرزند در ميان است ، مخلصين و ياران و ياوران اوليه ، بسيار در حفظ و ادامه حركت نقش دارند. شهيد محلاتي جزو نخستين ياران و حلقه اصلي بود . از خاطره آن روزهاي قم و تهران بفرماييد.
من در جريان انجمن هاي ايالتي و ولايتي ، در رفراندوم ،و پانزده خرداد و تبعيد امام ، در تمام اين مقاطع نهضت امام در كرمان بودم ،البته در مواردي رفت وآمد داشتم و خدمت امام مي رسيدم. ايشان نامه مي نوشتند ، من نامه ها را مي بردم به اصفهان و يزد و كرمان براي علما ؛ آقاي خادمي ،آقاي صدوقي ، آقاي صالحي رماني ، منتها حضور كامل در آن جا نداشتم، لذا اطلاعاتم در اين زمينه بيشتر مربوط به كرمان است . در قم و تهران كساني امثال آقاي مرواريدي ،آقاي خزعلي ، مرحوم برادرم علي آقا حجتي و آقاي محلاتي جزو پيشتازان انقلاب بودند ، در آزادي امام از زندان ، پس از 15 خرداد در جشن مدرسه ي فيضيه ، آقايان مرواريد و خزعلي و مرحوم علي آقاي حجتي سخنراني مي كردند كه مرحوم اخوي ما بيشترين شكنجه را ديد . بعد از پيروزي انقلاب هم شهيد محلاتي جزو فعالان اصلي بود و نمايندگي امام در سپاه و عضويت جامعه روحانيت مبارز را بر عهده داشت . در دوره اول مجلس شوراي اسلامي شهيد محلاتي نماينده شد . در آن دوره هم در مسائلي كه در رابطه با بني صدر پيش آمد و اختلافاتي كه با مرحوم بازرگان در مجلس بود ، مرحوم حاج شيخ فضل الله رويه ي خيلي معتدلي داشت.
من دو بار با ايشان به جلساتي كه براي حل مسائل جاري در محل جامعه روحانيت تشكيل مي شد ، رفتم. يك بار در خدمت شهيد بهشتي رسيدم كه مسائل جاري مورد بحث بود يك مرتبه ديگر هم در جريان بني صدر ، شهيد محلاتي از من خواست كه با هم برويم به جامعه روحانيت مبارز . آن وقت ها جامعه روحانيت مبارز نقش ميانجي بين بني صدر و طرف مقابل را داشت . در واقع در داخل روحانيت مبارز دو تفكر و گرايش وجودداشت ؛ يك گرايش شديداً با بني صدر بد بودند و مي خواستند او را بردارند. عده اي هم شامل آقاي محلاتي و چند نفرديگر بودند كه ميانداري مي كردند و نظرشان بر ترميم بود و معتقد بودند ما بايد كاري كنيم اين اختلاف ها حل شود و طرفين آشتي كنند؛ خود من هم اين عقيده را داشتم . در مجلس يادم نيست رأي آقاي محلاتي چه بود ،ولي به هر حال نظرش ، نظر اعتدالي بود و بسياري در اين زمينه معتدل بود ، منتها بعدها شنيدم به سپاه كه رفته بود ، گويا عده اي شعارهايي داده بودند و آن جا شهيد حالت مظلوميت پيدا كرده بود ، ولي به هر حال وضع اعتدالي اش محفوظ بود ، يعني هيچ وقت حالت تندي پيدا نكرد.
يكي از نعمت هاي خدا بر كساني كه شهيد شدند مثل شهيد بهشتي ، شهيد محلاتي ، شهيد شاه آبادي اين است كه اين ها رفتند و در جوار رحمت خدا هستند و ما اين جا مانده ايم و گرفتاريم.
خلاصه ،ما در اطلاعيه اي كه آخرين اطلاعيه جامعه روحانيت مبارز در زمينه اختلافات با بني صدر بود و ظاهراً چاپ هم شد ، با لحني ملايم رئيس جمهور وقت را نصيحت كرده بوديم كه از اشتباهات خودش دست بردارد .آن اعلاميه لحن تندي نداشت و به اتفاق شهيد محلاتي آن را نوشتيم و با امضاي جامعه روحانيت چاپ و منتشر شد . اگر اطلاعيه را ببينيد ، گرايش آشتي جويانه دارد .يعني ضمن اين كه بني صدر را نصيحت كرده ، ولي هيچ گونه اثري از اهانت وتندي در آن نيست .
از زمان حضورتان در مجلس و بحث هايي كه با شهيد محلاتي داشتيد ، بگوييد.
شهيد محلاتي كانون هيجان و در عين حال بسيار منطقي و بدون تعصب بود . روحيه اي داشت كه مثلاً اگر كسي به او مي گفت اشتباهي كرده اي ، عصباني نمي شد. با اين كه نسبت به امام و شهيد نواب و انقلاب شديداً وفادار بود ، منتها در مواجهه با ديگران ـ حالا دگرانديشان يا كساني كه در نظام با روش ديگري عمل مي كردند ـ خيلي معتقد به ملايمت بود. در آقاي شاه آبادي هم من همين حالت را ديدم ، منتها محلاتي پيشتاز بود ،يعني آدمي بود که خودش را داخل مي انداخت . يك زماني حضرت آقاي خامنه اي به من مي گفتند بعضي بچه هاي چهار ، پنج ساله طبع شان اين است كه به بقيه مي گويند مرا هم بازي دهيد ، دوست دارم بازي كنم. اما بعضي بچه ها مي گويند بياييد برويم بازي كنيم ، يعني سردسته مي شوند و ديگر بچه ها را با خودشان مي برند. آقاي محلاتي اين اخلاق دوم را داشت ، يعني سردسته مي شد.در عين نجابت و ملايمت ،آدم بسيار جسور و پركاري بود.
شما جزو آن دسته از نمايندگان مجلس بوديد كه توسط شهيد محلاتي براي بازديد به جبهه رفتيد؟
اين خاطره را با شهيد محلاتي از جبهه دارم: يك بار شهيد محلاتي ما را برداشت و برد به اهواز براي حضور در جبهه ،منتها من تا اهواز بيشتر نرفتم و سعادت رفتن به جبهه را نداشتم. خاطره اي كه دارم ، اين است كه آن شب ، وقتي وارد قرارگاه اهواز شديم ، شهيد غلام حسين افشردي ـ باقري ـ پذيراي ما در مقر فرماندهي جبهه در اهواز بود و به شدت از مسائل مربوط به فرماندهي جنگ ـبني صدرـ ناراحت بود. آن ايام اختلافات زيادي بين بني صدر با سپاه وجود داشت و شهيد محلاتي در آن جا شهيد افشردي را آرام مي كرد كه ان شاءالله مسائل حل مي شود. او مي كوشيد اين عزيزان رزمنده را آرام كند و به آن ها اميد مي داد. به خاطر دارم كه همان شب ، از قرارگاه در كوچه هاي اهواز كه ظلمات محض بود راه مي رفتيم و با يك چراغ قوه راه را به ما نشان مي دادند و با مرحوم محلاتي رفتيم در منزل آقاي جزايري امام جمعه اهواز استراحت كرديم .البته من قبل و بعد از انقلاب ، چند بار به اهواز رفته و در منزل آقاي علم الهدي ـ پدر شهيد علم الهدي ـ مهمان بوده ام.
راجع به شهادت شهيد محلاتي بفرماييد.
من شنيده ام كه آقاي محلاتي ديربه هواپيما مي رسد و حدود نيم ساعت پرواز را متوقف مي كنند تا ايشان هم به پرواز برسد. اگر اين توقف نمي بود ، شهادت ايشان هم به تعويق مي افتاد. اين شهادت هم يك خصوصيتي دارد كه به نظر مي رسد تقدير الهي بوده كه حاج شيخ از كاروان شهدا جا نماند.
در آن هواپيما ، ما يك دوست خيلي صميمي ، متدين و به تمام معني «آقا» داشتيم كه البته از نظر سني ودوره تحصيلي جزو شاگردان ما محسوب مي شد: شهيد محمد مصطفوي كرماني از شهداي مظلومي است كه كمترنامش برده مي شود. دوست دارم در اين فرصت از اين بزرگوار يادي بكنم. حجت الاسلام قمي نماينده مجلس خبرگان ، داماد مرحوم شهيد مصطفوي است . بايد حق اين شهيد بيشتر ادا شود ، من به جز يك تابلوي كاشي كاري شده اي كه در يكي از خيابان هاي كرمان به نام اين شهيد نصب كرده اند ،كمتر ديده ام از ايشان نامي برده شود. شهيد مصطفوي در قم با شهيد حقاني هم اطاق و هم درس بودند و ما با هم رفت و آمد داشتيم . شهيد مصطفوي خيلي خوش صورت بود؛ مثل شهيد باهنر و مثل اخوي مرحوم ما .اين سه نفر در قم گاهي از دور با هم اشتباه گرفته مي شدند؛ از بس به هم شباهت داشتند.
از خاطرات ما با شهيد مصطفوي و شهيد حقاني اين بود كه آقاي مصطفوي چهره اي نوراني داشت و آقاي حقاني مثل بندرعباسي ها سيه چرده بود . با اين كه بچه تهران و شهر ري بود ، همه خيال مي كردند كه حقاني ، كرماني است و مصطفوي تهراني! هنوز هم عده اي همين اشتباه را مي كنند . اين ها وقتي من و اخوي را دعوت مي كردند ، در مهماني ها ، من و اخوي با اين دو شهيد شوخي مي كرديم و حتي گاهي به جاي آقاي مصطفوي ـ دعوت كننده اصلي ـ از آقاي حقاني تشكر مي كرديم و به اصطلاح مي خواستيم آقاي مصطفوي را «قال» بگذاريم! شهيد مصطفوي خيلي خوش مجلس و خوش اخلاق و بسيار متعبد بود. آخرين سفري كه ايشان را جلو كعبه در مكه مكرمه ديدم ، يادم نمي رود ؛ او با چشماني اشك آلود و حالت خضوع در برابر بيت الله الحرام ايستاده بود كه هميشه آن منظره روحاني را به ياد دارم ؛ رحمت الله عليه.
ايشان يك برادر به نام حسن داشت كه در جنگ شهيد شد . يك برادر ديگر در كرمان دارد كه بزازاست .اين ها از نجيب ترين مردمان كرمان ، و بسيار مردمان شريفي هستند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 56