بررسي نظري و تاريخي مواضع نهضت آزادي ايران در برخورد با انقلاب اسلامي (3)
نويسنده: سيروس حاجي زاده*
مواضع جبهه ملي در برابر انقلاب اسلامي
قدرت طلبي هاي سران جبهه ملي که منجر به طرد مصدق از رهبري اين جبهه شد وي را به موضع مخالفت با رهبران جبهه ملي دوم کشانيد. حمايت آشکار مصدق از نهضت آزادي به معناي نفي صريح وآشکار رهبران و گردانندگان جبهه ملي بود. به سال 1356، با خيزش مردم مسلمان ورهبري حکيمانه ومدبرانه امام خميني وبه برکت خون شهيدان در راه مبارزه با استعمار امريکا وسلطنت پهلوي، نوعي فضاي باز سياسي در کشور به وجود آمدوجبهه ملي توانست در چارچوب قانون اساسي تشکيلات خود را دوباره احيا کند. در بحبوحه مبارزات سياسي مردم و روحانيت، جبهه ملي قدم به صحنه سياسي نهاد تا بر عصيان و شورش مردم عليه شاه لگام زند و تکوين انقلاب اسلامي و دگرگوني بنيادين رژيم را مهار سازد.
در تابستان 1356 سه تن از رهبران جبهه ملي يعني کريم سنجابي، داريوش فروهر و شاپور بختيار طي نامه سرگشاده اي به شاه تمکين مطلق به اصول مشروطيت، احياي حقوق ملت، احترام واقعي به قانون اساسي واعلاميه جهاني بشر را از وي خواستار شدند. البته جبهه ملي در آن زمان سعي داشت براي پوشاندن چهره واقعي خود و برون آمدن از انزوا و همگام شدن با طغيان خشم انقلابي ملت، رهبري امام خميني را در ظاهر بپذيرد و مدعي پيروي از دستورات امام باشد، ولي در حقيقت، دموکراسي غربي و حاکميت ملي غير مذهبي از آرمان هاي اساسي اين جبهه به شمار مي رفت و غرب را کعبه آمال و آرزوهاي خود مي دانست.
امريکا براي ايجاد انحراف در مسير نهضت اسلامي مردم ايران زمينه هاي نخست وزيري شاپور بختيار را به عنوان يکي از سران جبهه ملي به وجود آورد تا شايد بتواند سلطنت را از هجوم بنيان کن انقلاب مردم مسلمان نجات بخشد. اما با شکست اين ترفند جبهه ملي موذيانه حساب بختيار را از اين جبهه جدا کرد و خود را در صف مردم و انقلاب قرار داد وبه دليل سابقه سياسي برخي از رهبران آن، اين توفيق را يافت تا در دولت موقت به نخست وزيري بازرگان، چند وزارتخانه مهم را زير نفوذ مستقيم خود قرار دهد. با گذشت زمان و گسترش توطئه هاي امريکا عليه انقلاب اسلامي، ماهيت جبهه ملي آشکار شد و به تدريج به طيف ضد انقلاب پيوست. جبهه ملي با تحريم بعضي همه پرسي ها وانتخابات پس از انقلاب واظهار مخالفت با ولايت فقيه وخط امام وحاکميت اسلام و روحانيت و همگامي با دشمنان انقلاب، چهره واقعي خود را به نمايش گذاشت. قدرت هاي استعمارگر خارجي نيز اميد بسته بودند تا حاکميت به تدريج از کف امام و روحانيت و عناصر مذهبي خارج شده و عناصر ملي وابسته به غرب جايگزين شوند و اهداف استعمارگرانه آنان تحقق يابد.
امام خميني و جبهه ملي
امام خميني (ره) در همان سخنراني که حکم ارتداد جبهه ملي را صادر کردند، فرمودند:
قضيه قصاص در جاهايي از قرآن تصريح شده است. لايحه قصاص همين مسائل قرآن است، در اين راهپيمايي که مسلمان را به اصطلاح خودشان دعوت کرده اند که مردم قيام کنند در مقابل قرآن، مردم قيام کنند در برابر احکام ضروريه اسلام، آنهايي که از بعضي جبهه ها هستند تکليفشان معلوم است. آنها از اول هم، از آن وقتي هم که جمهوري اسلامي تاسيس شد، مساله اسلام پيش آنها مطرح نبوده است.آنچه مطرح بوده، اگر راست بگويند همان ملي گرايي بوده است و من در اين هم شک دارم. براي اينکه افرادي که سردسته اينها بودند و به ملي گرايي معروف بودند، ما ديديم که بر ضد ملت قيام کردند، الآن هم که در خارج هستند، دعوت مي کنند که بر ضد اين ملت، قدرت ها فعاليت کنند... آيا نهضت آزادي هم قبول دارد آن حرفي را که جبهه ملي مي گويد؟ آنها هم قبول دارند که اين حکم – حکم قصاص – که در قرآن کريم و ضروري بين همه مسلمين است غير انساني است ؟... شما (نهضت آزادي) يک اشتباه بزرگي داريد وآن اين است که خيال مي کنيد که حالا در زمان محمد رضا اگر دو تا اعلاميه برضدش داديد مردم به شما علاقه پيدا کردند، حالا هم اگر چنانچه اعلاميه ضد مثلا دولت بدهيد مردم علاقه پيدا مي كنند، .... شما حسابتان را بياييد جدا کنيد... راديو بعد از ظهر را ما باز کنيم. گوش کنيم ببينيم که نهضت آزادي اعلام کرده است که اين اطلاعيه جبهه ملي کفر آميز است... من نصيحت مي کنم اين جمعيت متدين نهضت آزادي را و آقاي رئيس جمهور را... دست بر داريد از اين تضعيف مجلس و تضعيف روحانيت و تضعيف ملت و تضعيف روحيه ملت و تضعيف روحيه ارتش... شما وکلايي هستيد در مجلس، محترميد، متدينيد جدا کنيد حساب را از مرتدها اينها مرتدند جبهه ملي از امروز محکوم به ارتداد است.(1)
نهضت آزادي و سلطنت
نکته اول اينکه در مرامنامه نهضت آزادي برمسلمان بودن، ايراني بودن، تبعيت از قانون اساسي وپيروي از مصدق به عنوان اصول اوليه تفکر و انديشه نهضت تاکيد شده است. در قانون اساسي رژيم شاهنشاهي به اين نکته تصريح شده است که " سلطنت وديعه اي است که به موجب الهي از طرف ملت به شخص پادشاه تفويض شده است " و" سلطنت مشروطه ايران از طرف ملت، به وسيله مجلس موسسان به شخص اعلي حضرت شاهنشاه رضا پهلوي، تفويض شده و در اعقاب ذکور ايشان نسلا بعد نسل برقرار خواهد بود. "
مهندس بازرگان به عنوان بنيانگذار نهضت آزادي بر پيروي از همه موارد قانون اساسي تاکيد مي نمود و هيچ اصل و تبصره اي را استثنا نمي کرد.
تابع قانون اساسي ايران هستيم ولي منافق (نومن ببعض و نکفر ببعض) نبوده، از قانون اساسي به صورت واحد و جامع، طرفداري مي کنيم. (2)
گفتني است که حضرت امام (ره) نيز در آغاز نهضت اسلامي ايران در سخنراني ها و اعلاميه هاي خود از رهگذر تاکيد بر اجراي قانون اساسي از رژيم شاه انتقاد مي کردند، اما از سويي تصريح مي فرمودند که قانون اساسي کامل و دقيق نيست و پر واضح است که اتخاذ چنين موضعي در برابر قانون اساسي با موضع نهضت آزادي که تبعيت از همه مواد قانون اساسي را در دستور کار خود قرار داده بود، تفاوت زيادي دارد.
وانگهي " حسن نزيه " به عنوان يکي از بنيانگذاران نهضت آزادي در تشريح مرامنامه نهضت موضوع تبعيت از قانون اساسي را شکافته و به اين نکته تصريح مي کرد که:
در رژيم سلطنت مشروطه شاه بايد بماند و خاندانش نسلا بعد نسل سلطنت کند و تنها عاملي که مي تواند اين امتياز را براي يک سلسله سلطنتي حفظ کند، احتراز جدي شاه از قبول مسئوليت و اجتناب دائم او از طرفيت با دولت و مجلس و مردم و خارجي هاست.
مهندس بازرگان نيز به هنگام دستگيري و محاکمه در سال 1342 در دادگاه رژيم شاه چنين گفت:
نظريات ما در مورد سلطنت هم بر رونق و دوام مقام سلطنت خواهد افزود و هم اجازه توليد نيروهاي فوق العاده ملي را مي دهد... ما واقعا طرفدار و موافق آن – سلطنت – هستيم. (3)
از سخنان صريح رهبران نهضت آزادي و نامه سرگشاده اي که نهضت آزادي به شاه نوشته و برخوردي که با رژيم شاهنشاهي داشت هچنين برمي آيد که هر چند نهضت آزادي به مبارزه معتقد بود، اما براندازي و سرنگون کردن شاه از اهداف آن نبوده و اين مبارزات جنبه پارلماني داشته است. (4)
نکته دوم تاکيدي است که همواره نهضت آزادي بر رهبري مصدق دارد و بايد دانست که مصدق بنا به اعتراف خودش، هيچ گاه مقابل شاه و سلطنت نبوده است، بلکه پيوسته اين شعار را سر مي داده که شاه بايد سلطنت کند نه حکومت. مصدق در دفاع از خود در دادگاه نظامي رژيم به روشني ابراز مي دارد که مخالف شاه نيست، بلکه خادم اوست. از سوي ديگر نهضت آزادي در اطلاعيه اي که به سال 1342 منتشر مي کند، اعلاميه هايي که به ادعاي نهضت آزادي از سوي سازمان امنيت رژيم انتشار يافته و نهضت را ضد سلطنت خوانده، تکذيب کرده است. رهايي بازرگان از زندان در پي عفو ملوکانه شاه به سال 1346 و پيوندي که نهضت آزادي با شريعتمداري به عنوان کسي که رژيم سعي داشت از وي براي کمرنگ کردن رهبري امام استفاد کند، از نکات مبهم وترديدآميز است که خوانندگان مي توانند براي آگاهي بيشتر به کتاب هايي در اين زمينه مراجعه کنند. (5)
هنگام اوج گيري انقلاب اسلامي وپيروزي ملت بر رژيم شاهنشاهي نيز نهضت آزادي دست از سلطنت خواهي و طرفداري از رژيم بر نداشته و در ملاقاتي که بازرگان به همراه يدالله سحابي و محمد توسلي با مأمور سياسي سفارت امريکا در تاريخ 1356/3/9 داشته – البته اصل ارتباط و پيوند غير رسمي نهضت آزادي با امريکا سوال برانگيز است –چنين گفته است:
نهضت آزادي به قانون اساسي معتقد است اگر شاه حاضر باشد که تمام موارد قانون اساسي را به اجرا درآورد ما آماده ايم تا سلطنت را بپذيريم. (6)
برخورد نهضت آزادي با نخست وزيري شريف امامي و بختيار نيز در زير مجموعه مواضع نهضت پيش از انقلاب اسلامي درخور توجه است. در 29مرداد 1357شريف امامي استاد
بزرگ لژ فراماسونري در ايران با شعار دولت آشتي ملي، پست نخست وزيري را برعهده گرفت. او دو ماه فرصت خواست تا اوضاع را آرام کند. شريعتمداري که سعي مي شد از رهگذر تبليغات شاهنشاهي و رسانه اي بيگانه به قطب مبارزه مردم تبديل شود به شريف امامي فرصت داد و او را تاييد کرد.
شريف امامي با اصلاحات جزئي و فريب کارانه اي مانند رسمي کردن تاريخ شمسي به جاي تاريخ شاهنشاهي و تعطيل کردن برخي مراکز فساد و قمارخانه ها، وعده انحلال ساواک و برقراري آزادي و امنيت تلاش کرد تا نظر مردم را جلب کند و از ناآرامي ها بکاهد.
وعده برگزاري انتخابات آزاد از سوي شريف امامي باعث شد که نهضت آزادي مفتون شده و خود را براي انتخابات آماده سازد. بازرگان در اين زمينه مي گويد:
عقيده نهضت آزادي ها و سايرين اين بود که انتخابات يک مائده الهي است. دولت وقتي به مرحله اي رسيده که مي گويند مي خواهيم آزادي انتخابات بدهيم چه بهتر از اين ؟ اول کاري که ما مي کنيم به دولت خواهيم گفت که اگر راست مي گويي و انتخابات آزاد است بايد اجازه دهي که ما باشگاه داشته باشيم. يا مي دهد يا نمي دهد، اگر داد اين باشگاه وسيله اي مي شود که ما دور هم جمع شويم. اگر نداد همانجا مچش را مي گيريم و مي گوييم پس تو دروغ مي گويي، وقتي که باشگاه داد آن وقت مي گوييم، خيلي خوب آزادي انتخابات است اجازه بده ما کانديدا بدهيم و وقتي ما کانديدا بدهيم مردم مسلما به کانديدا مليون راي خواهند داد. مليون يعني مثلا مخالفين و آن وقت روي کانديداها مي توانيم حرف بزنيم ديگر چيست که آدم نگويد.(7)
نهضت آزادي از حمايت خود از شريف امامي درس نگرفت و با وجود آنکه روحيه سازش ناپذير امام خميني (ره) را مي شناخت، براي پياده کردن اهداف خود بازرگان به فرانسه رفت وتلاش کرد که امام را به در پيش گرفتن سياست گام به گام متقاعد سازد و شاه را به شرطي بپذيرد که سلطنت کند نه حکومت. اين پيشنهاد از سوي امام رد شد. با وجود اين نهضت آزادي از دولت بختيار نيز استقبال کرد. برخي از رهبران نهضت آزادي تلاش هاي زيادي کردند تا امام را به پذيرش بختيار – که خود از نيروهاي ملي بود همسنگر وهمفکر رهبران نهضت قلمداد مي شد –وادار کنند و حتي راديو نيز خبر پذيرش بختيار از سوي امام خميني (ره) را پخش کرد ؛ اما امام در اعلاميه اي در تاريخ 7بهمن 1357چنين مي گويند:
آنچه ذکر شده است که شاپور بختيار را با سمت نخست وزيري، من مي پذيرم دروغ است. بلکه تا استعفا ندهد او را نمي پذيرم. حضرت آقايان به ملت ايران ابلاغ فرمايند که توطئه اي در دست اجراست و از اين امور جاريه گول نخوريد. (8)
طبق اسناد لانه جاسوسي حمايت نهضت آزادي از بختيار تا جايي پيش مي رود که به بختيار کمک مي کنند تا کابينه اش را جمع و جور کند بدين سان در طول سال هاي پيش از انقلاب همواره در سازش و کنار آمدن با رژيم سعي نموده و به شکلي ساده لوحانه، حوادث را تحليل مي کرده است. (9)
با پيروزي انقلاب اسلامي و انتخاب بازرگان به سمت نخست وزير دولت موقت از سوي امام و تکيه زدن برخي از بنيانگذاران و رهبران نهضت آزادي بر منصب مهم و کليدي کشور، فرصت مناسبي در اختيار آنان بود تا با تصحيح مواضع و نگرش خود و درک واقعيت هاي انقلاب، خاطره اي خوب از خود بر جاي گذاشته و به اسلام و ملت مسلمان خدمت کنند.اما نه تنها اين فرصت را از دست دادند، بلکه با موضع گيري هاي نامناسب در برابر حوادث و رويدادهاي انقلاب اسلامي به کنج انزواي سياسي فروغلتيدند.
پينوشتها:
* کارشناس ارشد انديشه هاي سياسي در اسلام
1. صحيفه اما م، ج14، ص449.
2. اسناد نهضت آزادي، ج1، ص17.
3. مهدي بازرگان، مدافعات در دادگاه غير صالح تجديد نظرنظامي، ص116.
4. حسين کي استوان، موازنه منفي، ج اول، ص147.
5. رک: سيد حميد روحاني، نهضت امام خميني، تهران، عروج.
6. اسناد لانه جاسوسي، شماره 23، ص، 18.
7. "مصاحبه حامد الگار با بازرگان " نشريه نصر، ارگان انجمن اسلامي دانشجويان امريکا وکانادا.
8. صحيفه امام، ج5، ص536.
9. اسناد لانه جاسوسي، ش27، ص34.
ادامه دارد...
/ج