ما با درد خود آشناييم...(2)

من خودم از سال 76 فعاليتهاي خود را شروع كردم. اين انجمن در سال 79 بنيانگزاري شد و در سال 80 مجوز گرفت. عده اي از مصدومين و خانواده هاي شهدا با توجه به ابعاد گسترده فاجعه، تصميم گرفتند دست كم بخشي از مسائل و مشكلاتشان را با كمك يكديگر حل كنند. در سال 76 با كمك عده اي از هنرمندان، مراسمي را برگزار كرديم. از جمله
سه‌شنبه، 7 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ما با درد خود آشناييم...(2)

ما با درد خود آشناييم...(2)
ما با درد خود آشناييم...(2)


 





 
گفتگو با هاشم كريميان، جانباز شيميايي

در مورد انجمن حمايت از مصدومين شيميايي اطلاعاتي را در اختيار ما بگذاريد.
 

من خودم از سال 76 فعاليتهاي خود را شروع كردم. اين انجمن در سال 79 بنيانگزاري شد و در سال 80 مجوز گرفت. عده اي از مصدومين و خانواده هاي شهدا با توجه به ابعاد گسترده فاجعه، تصميم گرفتند دست كم بخشي از مسائل و مشكلاتشان را با كمك يكديگر حل كنند. در سال 76 با كمك عده اي از هنرمندان، مراسمي را برگزار كرديم. از جمله اينكه تئاتري در همين زمينه اجرا شد. در سال 79 بار ديگر اين مراسم تكرار شد و عكسهايي از شهدا و مصدومين شيميايي با ابتدايي ترين وسايل مثل مقوا در سالن كوچكي كه بيست نفري در آنجا حضور داشتند، برگزار كرديم.

خبر آن توسطه رسانه اي منتشر شد ؟
 

ابدا، حتي فرماندار هم به خودش زحمت نداد بيايد. در سال 78 قبل از اينكه 7 تير برسد، فعاليت بسيار شديدي را شروع كردم. به اين ترتيب كه مردم را از دوست و آشنا جمع كردم. هنرمندان داخل شهر هم همه پشت سرم ايستاده بودند. نمايشگاه بزرگي راه انداختيم و عكسهايي را كه قاب كرده بوديم، همراه با شرح و اشعار و قطعات ادبي زيبايي در آن نمايشگاه گذاشتيم كه مردم يادشان بيايد ماجرا چه بود. در سال 78 با كمك هنرمندان و مردم فعاليت كرديم و توانستيم موضوع را به شوراي شهر منتقل كنيم.

چه تأثيري داشت ؟
 

اول بي تفاوت بودند، اما بار دوم كه با آنها برخورد كردم و گفتم شما بچه اينجا هستيد، چطور احساس مسئوليت نمي كنيد و بي تفاوت هستيد و بعد عكسها را به آنها نشان دادم و گفتم اينها عكسهايي نيستند كه از شهرهاي ديگر آمده باشند.. اينها عكسهاي پدر و مادر و همسران و فرزندان شماست. وقتي ديدم كسي پيگير اين قضايا نيست، به قدري متأثر شدم كه به گريه افتادم. حرفهايم و مخصوصا تأثرم، خوشبختانه آنها را تحت تأثير قرار داد و گفتند آقا ما صد درصد اين را تصويب مي كنيم كه مطرح شود. اين را تصويب كردند و رفتند با فرماندار صحبت كردند. آقاي صادقي فرماندار بود و با روحيه بسيار خوبي استقبال كرد.

انجمن در حال حاضر چند نفر عضو دارد؟
 

حول و حوش چهارصد نفر كه هم مصدومين وهم خانواده هاي شهدا و هم مردم عادي هستند.

نحوه شكل گيري انجمن چگونه بود ؟
 

عرض مي كردم در سال 78 مراسم شايسته اي اجرا كرديم. فرمانداري و بنياد شهيد و ارگانهاي مربوطه نهايت همكاري را كردند و مراسم آبرومندي شد. در سال 79 دوباره مراسم را تكرار كرديم و حتي هليكوپتري، شهر و مناطق آسيب ديده را گلباران كرد كه فوق العاده روحيه مردم تأثير گذاشت. بعد از بازتاب عملكرد ستاد برگزاري مراسم، عده اي جمع شدند و با من صحبت كردند. پنج شش نفري جمع شديم، آقاي صادقي فرماندار را راهنمايي كرد. عده اي از مردم پيشنهاداتي دادند و به اين ترتيب انجمن راه اندازي شد و اين موضوع را پيگيري كرديم. در سال 79 انجمن را تشكيل داديم، ولي چون مجوز نداشتيم، به اسم انجمن فعاليت نكرديم. اولين اقدامي ما اين بود كه يك طومار جمع كرديم و با حدود چهل پنجاه امضا، هشت درخواست خود را خدمت مقام معظم رهبري فرستاديم. در اين هشت درخواست اشاره اي كرده بوديم به جريان مذاكرات وزارت امور خارجه ايران و عراق. ما گفته بوديم كه واقعيتش اين است كه «صلاح مملكت خويش خسروان دانند»، ولي موضوع قربانيان سلاحهاي شيميايي كه در اين شهر با آن مواجهه هستيم و در جاهاي ديگر كشور هم هستند، نبايد فراموش شود. ما به اين مذاكرات احترام مي گذاريم، ولي بايد افرادي بيايند و ببينند كه قربانيان سلاحهاي كشتار جمعي چگونه دارند جان مي كنند. چطور زندگي مي كنند و با چه مشكلاتي دست و پنجه نرم مي كنند و اين هم فقط در يد قدرت شماست، و گرنه ما كس ديگري را نداريم كه دردمان را به او بگوييم و به فكر ما باشد، بعد هم در خواستهاي ديگرمان را مطرح كرديم، مثلا يك مراسم سالگرد شايسته براي شهداي شيميايي سردشت، اعزام كميسيونهاي پزشكي به آنجا براي تعيين تكليف درصد جانبازي مصدومين و پيگيري مسائل و مشكلات فراوان مردم، تجهيز كلينيك سردشت كه از سال 79 بنا نهاده شده، اعزام متخصصان مورد نياز مصدومين شيميايي به سردشت، رسيدگي به اوضاع دارو، رسيدگي به خود شهر كه متأسفانه تا الان هم با مشكل گرد و خاك و نبودن امكانات صحيح زندگي شهري مواجه هستيم.

آيا كلينيك راه اندازي شد؟
 

در سال 79 تجهيز شد، اما تشريفاتي است. پزشك متخصص ندارد. كارهايي كه كلينيك دارد انجام مي دهد، در مقابل دردهاي كلي و اساسي مصدومين، واقعا چيزي نيست.

انجمن به عنوان يك نهاد مردمي با 400 عضو، درست است كه قدرت اجرايي ندارد، ولي آيا در طرح مسائل و پيگيري آنها هم صاحب قدرت نيست ؟
 

ما تا جايي كه در توان داشتيم چه در سطح داخلي و چه در سطح بين المللي، مشكلات و دردها را مطرح كرده ايم، ولي عمق و گستره فاجعه خيلي زياد است. ما تا به حال صدها تن از همشهري هاي خود را به دليل كمبود پزشك و امكانات پزشكي از دست داده ايم. مردم سردشت امكان مالي براي رفتن به شهرهاي بزرگ را هم كه داشته باشند، اينجا هواپيما يا هليكوپتر ندارند و خودشان را به آنجا برسانند. جاده هم كه با بهترين ماشين چهارساعتي طول مي كشد و پر از گردنه هاي خطرناك است. خيلي ها در اين راه تلف شده اند. از طريق انجمن تمام اين مشكلات را سالهاست كه داريم مطرح مي كنيم. بارها گفته ايم كه معضل مين در اين شهر، بايد هر چه سريعتر حل شود کلينيک اينجا که وسايل دارد و پزشک ندارد ، بارها مطرح شده. ما واقعا از بابت پزشك متخصص در مضيقه هستيم. وضعيت يك مصدوم شيميايي مي طلبد كه دائما متخصص ريه، پوست، چشم، اعصاب در دسترس او باشند، چون اينها واقعا مشكل دارند. باور كنيد خود من با اين همه تحرك، بارها چنان نااميد و خسته شده ام كه از خدا خواسته ام جان مرا بگيرد. اصلا ساده نيست. تحمل آدمي تمام مي شود. من از همان اول اراده محكمي داشتم و فكر مي كردم نبايد حتي از برادرم كمك بگيرم و بايد آدم مستقلي باشم، ولي همين من يك وقتها به جايي مي رسم كه حس مي كنم دنيا تمام شده.

در مصاحبه هايي كه با مصدومين شيميايي صورت مي گيرند، چنين به نظر مي رسد كه جنبه رواني از تحمل صدمات جسمي در آنها مسئله دارتر است. آيا انجمن در اين مورد تلاشي كرده است ؟
 

گمان نمي كنم كاري از دستش بر آيد. بايد امكانات داشته باشد كه ندارد. از لحاظ مالي خيلي ضعيف است. نمي گويم كه ما منتظريم دولت بيايد برايمان كاري كند، ولي به هر حال بسياري از كارها امكانات مالي مي خواهد. ما تلاش كرديم محيط پر نشاطي را در شهر ايجاد كنيم، مثلا انجمن امسال پيشنهاد چاپ پوستر داد. ما اعضاي انجمن واقعا مي خواهيم روحيه و نشاط و شادابي را در مصدومين ايجاد كنيم. امكانات و وقت كافي براي اين كار نداريم. امكاناتش كه اين است كه اولا مجتمع فرهنگي ارشاد اسلامي بايد كاملا همراه همراه ما باشد. حداقل كاري كه مي كنند اين است كه امكانات را در اختيار انجمن بگذارد كه مثلا ما از يك خواننده سنتي يا هنرمند كرد دعوت كنيم كه بيايد و براي مصدومين و خانواده هاي آنها و خانواده هاي شهدا موسيقي اجرا كند يا تئاتر اجرا شود. اين جمع شدن مردم دور هم، بسيار در تقويت روحيه آنها تأثير دارد، ولي متأسفانه از اين لحاظ هم كاملا دستهاي ما را بسته اند، يعني از لحاظ كارهاي هنري، در اين يك سال اخير وضعمان از قبل هم بدتر شده. وقتي هم مراجعه مي كنيم مي گويند كار ما نيست. استان دارد اين دستور را مي دهد. استان هم مي گويد تهران گفته، ولي ما نياز داريم كه مثلا كنسرتي داده شود و اين خانواده ها جمع شوند و كمي از اين روحيه افسردگي بيرون بيايند. باقي مسائل هم به همين شكل. كاملا دستمان بسته است. ما نمي گوييم دولت بيايد اين كارها را بكند، ولي لااقل به ما اعتماد كنند و دستمان را كمي باز بگذارند. امكان ندارد كسي بيشتر از خود ما و خانواده هاي ما دلش به حال ما بسوزد. مردمي كه گاه تا ده يازده نفر شهيد داده اند كه نياز نيست به آنها ديكته كنيم كه شهيد و جانباز كيست و چطور بايد شأن آنها را حفظ كرد. ما حتي حاضريم هر جور شده هزينه ها را هم بپردازيم، ولي در هيچ زمينه اي با ما همكاري نمي شود و مجوز نمي دهند. همه يك جوري واهمه دارند كه مسئوليت اين كار را بپذيرند و گير بيفتد و مسئله ساز بشود، چون بايد و نبايدها سليقه اي است. بچه هاي با استعداد ما در سال 84 تئاتر اجرا كردند. هنوز كه هنوز است دارند تفسير مي كنند كه معني اين حرفي كه شما زديد اين بود و كارهايي را كه كرديد معنايش آن بود، بايد برويم به كساني كه اطلاعي هم از موضوع ندارند جواب بدهيم. كاسه داغ تر از آش شدن كساني كه حتي يك ساعت درد و رنج ما را تجربه نكرده اند و گمان مي كنند حال ما را بهتر از خودمان مي فهمند، واقعا دردناك است. اين ما هستيم كه مي دانيم چه بر ما گذشته و همه آن صحنه ها را جلوي چشمان داريم و مي دانيم 20 سال است كه داريم چطور زجر مي كشيم و ذره ذره آب مي شويم. چطور كسي مي تواند ادعا كند بهتر از من مصدوم كه خودم جانبازم و افراد زيادي از خانواده و اقوام و كساني شهيد شده اند،‌ حال مرا مي فهمد ؟

ما با درد خود آشناييم...(2)

اين انجمن با اين همه عضو تا به حال نتوانسته حرش را به گوش كسي برساند؟
 

ببينيد،‌ ما بايد قبل از هر چيز نگرش خود را درباره بسياري از مسائل و نيز درباره سردشت عوض كنيم. انجمن نهايت تلاش خود را مي كند، ولي وقتي نگرشها تغيير نمي كنند، چه مي تواند بكند؟ انجمن پيام خود را هر جور بوده رسانده.

پيگير قضايا نمي تواند بشود ؟ از لحاظ قانوني كاري نمي تواند بكند؟
 

ما از لحاظ قانوني مشكل داريم. هم در سردشت، هم در استان. نياز به يك اراده قوي از خود مركز هست. در گفت و شنودهايي كه با مسئولان پزشكي در خود مركز و با بقيه داشتيم، تقريبا به جايي نرسيده ايم. ابدا نمي خواهم بي انصافي كنم و بگويم كاري نشده، ولي در مقايسه با عمق و گستره فاجعه، هنوز خيلي كارها بايد بشود.

فكر نمي كنيد كه چاره اي جز تقويت نهادهاي مردمي و NGO ها نيست ؟
 

حتما خود مردم بهتر مي توانند مسائلشان را حل كنند، ولي بايد راه براي تشكيل اين نهادها هموار شود. بايد حمايتهاي اوليه از آنها صورت بگيرد. يك نهاد مردمي هر قدر هم كه تلاش كند، اگر در مرحله اجرا از او حمايت نشود، راه به جايي نمي برد. مثلا ما به گوش مسئولان رسانديم كه اينجا يك كلينيك بدون پزشك را چه كار مي شود كرد؟ چهار سال است كه اين تجهيزات را اينجا گذاشته اند و باز وقتي حال مصدومي بد مي شود بايد برود اروميه يا تهران. وقتي مي پرسيم پزشك را چه كسي بايد اعزام كند، مي گويند به عهده دانشگاه علوم پزشكي است. به يك مصدوم دردمند چه ربطي دارد كه به عهده كيست. او مي خواهد كه به دادش برسند. هر كس برسد، خدا پدرش را بيامرزد. به هر كسي كه مي گويي چرا اين مشكل حل نمي شود، شما را به جاي ديگري ارجاع مي دهد و توي اين رفت و آمدها،تنها چيزي كه مهم نيست،وضعيت شيميايي است. اين دولت عظيم و بزرگ است كه بايد پزشك را براي اين منطقه تأمين كند. چنين مسئله اي از دست يك نهاد و يك انجمن بر نمي آيد. بايد باور كرد كه سردشت يك شهر شيميايي و 70 درصد مردم آن مصدوم شيميايي هستند.

آيا شهرهاي ديگري كه بمباران شيميايي شدند، چنين انجمن هايي دارند.
 

آنچه كه تا به حال شنيديم در داخل ايران چنين انجمني نيست. مريوان، ايلام، كرمانشاه، بانه ندارند . انجمن ما در ميان منطقه هايي كه شيميايي شده اند، منحصر به فرد است، ولي ما تصميم داريم كه به آنها سر بزنيم و برويم و مسائل را پيگيري كنيم، چون با گسترش اين نوع انجمن ها و تجمع آنها، قطعا قدرت و توانايي همه بالاتر مي رود. ما هم بارها پيشنهاد داده ايم كه بايد چنين كاري انجام شود.اين طرف قضيه است.

از جمله اقدامات انجمن كه با موفقيت توأم بوده اند، شمه اي را بازگو كنيد.
 

از جمله اقدامات، ارتباط با شهر حلبجه بوده است. ما اين موضوع را از ديد سياسي نگاه نمي كنيم، درست است كه اين موضوع به مسائل سياسي مي كشد،همچنان كه ديديم دادگاه صدام طوري اجرا شد كه دادگاهي كاملا سياسي بود و نخواستند در آن موضوع جنگ ايران مطرح شود و يك جوري سر هم بندي كردند و تمام شد، در حالي كه اين اصلا خواست ما نبود. يكي ديگر از اقدامات ما، فعاليتهايي بود كه در مورد به ثمر رسيدن پرونده فرانتس فون آن رايت، تاجر هلندي فروشنده سلاحهاي شيميايي به صدام در دادگاه لاهه كرديم. ما هر ساله مي توانيم دو نفر را براي اجلاس o.p.c.w و يك سري تشريفات ديگر اعازم كنيم.

اين چيزي كه مي فرماييد مخفف چه كلمه اي است ؟ آيا NGO است ؟
 

خير، سازمان منع سلاحهاي شيميايي زير پوشش سازمان ملل است و 150 الي 160 عضو دارد. بيشتر كشورهاي جهان عضو آن هستند و سازمان برجسته اي هم هست، NGO ها فقط به عنوان ناظر در اين اجلاس شركت مي كنند. از طرف ما سه سال پشت سر هم نماينده رفتند و توانستند با مدير كل آنجا صحبت كنند. پيامد ملاقات حضوري با مدير كل اين بود كه قول داد بيايد سردشت كه به تهران آمد، سردشت نيامد.
پس چه فايده داشت ؟ در آن مقطع هيچ، ولي اين امكان براي انجمن فراهم شد كه بتواند با NGO هاي ديگر دنيا، از طريق يك نهاد معتبر ارتباط برقرار كند. من خودم در انجمن توانايي هاي زيادي را مي بينم. اگر بر سر فعاليت NGO ها مانع تراشي نشود و با مقررات دست و پا گير اداري و مخصوصا با تنگ نظري ها و كج فهمي ها جلوي فعاليت انجمن گرفته نشود، ما كه خود دچار درد از دست دادن عزيزان خود هستيم و از مصدوميت رنج مي بريم، بهتر و سريع تر و كارآمد تر مي توانيم مسائلمان را حل كنيم. مي توانيم پزشك بياوريم، شهرمان را آباد كنيم، بناي يادبودي متناسب با فرهنگ و سليقه و هنر شهر خود بسازيم وهمه كارهايي را كه در ظرف اين 20 سال انجام نشده اند، به سامان برسانيم. كافي است اعتمادي را كه شايسته آن هستيم ؛ از سوي مسئولان و نهادهاي دولتي داشته باشيم و اين قدر با شك و بدبيني به فعاليت هاي ما نگاه نشود و دست كم به ما فرصت داده شود تا شايستگي هاي خود و مردممان را نشان دهيم. مردم اين شهر با دست خالي و زير بمبارانها و موشك بارانهاي دائمي تاب آوردند و در كنار رزمندگان جنگيدند. در تمام آن سالهاي پر مخاطره، رزمندگاني كه در سردشت بودند، حتي يك لحظه احساس نمي كردند كه در يك منطقه جنگي هستند، چون هميشه مردم را در كنار خود مي ديدند. رژيم عراق يك لحظه از اشغال و تصرف سردشت غافل نشود و حتي يك روز نتوانست به اندازه يك وجب در اين منطقه مرزي بماند، حالا چطور چنين تصوري پيش آمده كه اين مردم نمي توانند به آباداني شهر خود همت بگمارند و يا براي تخفيف آلام روحي و رواني خود كاري بكنند؟ من به شخصه چندان توجيهي براي اين بدفهمي ها و كج فهمي ها پيدا نمي كنم. آيا ما براي حفظ خون شهداي خود شايستگي مان را اثبات نكرديم. كداميك از شهرهاي ايران به نسبت جمعيت و امكانات خود، اين همه مصيبت را تحمل كرده است ؟ ما خانواده هايي داريم كه در جريان بمبارانهاي مكرر، همه اعضاي خانواده از بين رفته اند و امروز حتي يك نفرشان نمانده كه پيام مظلوميت آنها را برساند. مردم سردشت مردمي خونگرم و صميمي و بخشنده هستند. همين نگاهها باعث شده كه دل بعضي هاشان نسبت به همشهري يهاي خودشان هم مكدر شده. به نظر من خطر اين دلگيري ها و از هم دور شدنها از صدها بمب شيميايي بدتر است. اگر دشمن نتوانست شهر ما را بگيرد، براي اين بود كه با هم يكي بوديم. تو و مني نداشتيم. شدت درد و مصيبت باعث شده كه به هم بدبين بشويم و به نظر من، خطر جدي اينجاست. من اكيدا به شما مي گويم مشكل دارويي و پزشك اينجا به كمك انجمن و نهادهايي از اين قبيل به راحتي قابل حل است، ما مسائل شهرمان را مي توانيم حل كنيم، به شرط آنكه دستمان را باز بگذارند و اين قدر ما را در چنبره پيچ و خمهاي اداري گرفتار نكنند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 20
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط