مقايسه سبكي شعر(2)

از آن جايي كه حميدي شاعري مرد است، بنابراين در اين شعر نيز از برخي از رفتارها و كردارهاي مردانه سخن به ميان آورده و برخلاف شعر پروين، از الفاظ جدي و مردانه بسيار استفاده شده است. در شعر او خواسته يا ناخواسته، خودآگاه يا ناخودآگاه الفاظي به كار رفته كه از ظرافت و لطافت در آن كمتر سخن رفته است. گويا حميدي با نگاهي مردانه و
شنبه، 11 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مقايسه سبكي شعر(2)

مقايسه سبكي شعر(2)
مقايسه سبكي شعر(2)


 

نويسنده: نرجس سپهرنژاد




 

 

مقايسه سبكي شعر پروين اعتصامي با شعر حميدي شيرازي در داستان موسي(ع)
 

بررسي ساختار و سبك شناسي شعر «موسي»(ع) از دكتر حميدي شيرازي
 

از آن جايي كه حميدي شاعري مرد است، بنابراين در اين شعر نيز از برخي از رفتارها و كردارهاي مردانه سخن به ميان آورده و برخلاف شعر پروين، از الفاظ جدي و مردانه بسيار استفاده شده است. در شعر او خواسته يا ناخواسته، خودآگاه يا ناخودآگاه الفاظي به كار رفته كه از ظرافت و لطافت در آن كمتر سخن رفته است. گويا حميدي با نگاهي مردانه و از سر خشم و غضب اين شعر را سروده كه وقتي خواننده آن شعر را مي خواند يا كسي مي شنود، احساس مي كند شاعر عصبانيتي داشته و از سرخشم و ناراحتي آن را سروده است.
حميدي در سراسر داستان از افعال امري فراوان استفاده كرده كه با روحيه ي مردان سازگار است. زيرا يكي از خصوصيات اخلاقي مردان است كه بيشتر حرف هايشان حالت امري و دستوري دارد، بر خلاف زنان، كه اصولا سعي دارند، مطيع و سازگار باشند.
حميدي از همان ابيات نخست كه شروع مي كند و مي گويد: «پاي بيرون كرد از حدّ گليم» كه براعت استهلال دارد و شاعر مي خواهد چيزي را بيان كند كه به قدرت طلبي، زورآزمايي و بي رحمي اشاره دارد.
علاوه بر اين از نترس بودن مردان كه تن به كارهاي سخت مي دهند نيز سخن رفته است، از جمله: چوپاني كردن در صحرا و خانه كردن زير بال كركسان.
هم چنين حميدي از مردان گرم و سرد چشيده ي روزگار ياد كرده است و گويا خود از افرادي بوده است كه با سختي ها و رنج ها دست و پنجه نرم كرده است و همين كه اين مورد در ضمير ناخودآگاه شاعر است و در مقام مقايسه تا حدي خود را نشان مي دهد، قابل اعتنا و توجه است. چنان كه در جاي ديگر واژه ها و اصطلاحات و ابزار مردانه مانند «عصا» و «بازار» را برگزيده و اين نماد يك شعر مردانه است.
در شعر او حروف چ، ح، خ بسامد دارد كه اين نيز به لحاظ سبكي قابل توجه است چنان كه حالت عصبانيت و از روي خشم و غضب حرف زدن و به نوعي دندان كليد شدن مردان را مي رساند كه با فشار دندان ها بر يكديگر و بيرون آمدن اين حروف از لابه لاي دندان ها، به نوعي شدت عصبانيت را نشان مي دهد. حميدي در اكثر اشعارش از عشق ناكام خود ياد مي كند و به واسطه ي اين عشق زبانزد خاص و عام گرديد و به شعر او برتري خاصي بخشيد، چنان كه عشق از او جدا نيست و در اين شعر نيز از اين عشق بي سرانجام ياد كرده است كه در بررسي ابيات نشان خواهيم داد.
از ديگر برداشت ها و دقايق قابل توجه سبكي شعر «موسي» مي توان به اين نكته اشاره داشت كه شعر از وجود شاعري سرچشمه گرفته كه سختي ها و ناملايمات زندگي را تحمل كرده و از همان و از همان آغازي كه موسي با خدا درد دل مي كند، معتقد است كه خدا در وجودش شهامت و مردانگي را ديده و رنج و مصيبت ها را بر او قرار داده است و از فراز و نشيب هاي زندگي اش گلايه دارد و البته شيريني اش را در ملاقات با خدا احساس مي كند؛ و اين زندگي موسي از زبان دكتر حميدي، نماد و سمبل مردان رنج كشيده ي روزگار است.
از ديگر موارد قابل ملاحظه در دو شعر «موسي» و «لطف حق» اين است كه هر دو شعر بر يك بحر و وزن انتخاب شده اند كه به بحر رمل مسدس محذوف(فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) مي باشد و جالب تر آنكه هر دو داراي 63 بيت در قالب مثنوي است.
در شعر دكتر حميدي، واژه ي «موسي» هفت بار تكرار شده، به طوري كه اسم اين شعر را نيز به همين نام انتخاب كرده و در شعر «لطف حق» از پروين، اين واژه سه مرتبه تكرار شده است و باز نكته اي ظريف شايان ذكر است كه چون حميدي شاعري مرد است، نام شعر را موسي گذاشته، در حالي كه پروين، اين شاعر لطيف طبع، شعر را لطف حق نام نهاده و آوردن واژه ي لطف از زبان يك زن، شعر زنانه ي او را زيباتر جلوه داده است.

خلاصه داستان «موسي»(ع)
 

وقتي حضرت موسي(ع) خود را در خور ندا مي بيند با خداوند عشوه آغاز مي كند و از روزگار كودكي تا آن لحظه را به خاطر مي آورد و مي گويد «كودكي بودم به آب انداختيم»، «پيش فرعون به آتش توختي»، «پس به چوپاني بريدم از كسان» و ...ناگهان «سايه اي لغزيد بر كبكي دري»، «خاست آوايي فضايي تار شد»، «گشت چوپان بچه از پيغمبران» و از پس دستور دادي تا اهرام جفت و طاق را درهم بشكنم. لشكر فرعون را در آب بريزم، براي ديوخويان دواي درد باشم و فرمودي «كيميا كردن به قارون ياد ده»، «سامري را علم و فن تعليم كن» و ...و من مي دانستم «تا دمي موساي تو ز ايشان جداست»، آن ها دوباره غافل خواهند شد.
حال موسي مي خواهد با اين لفاظي ها و ناز كردن ها با خدا ملاقاتي داشته باشد و اين ناز و نياز تا به حدي مي رسد كه ناگهان زمين در زير پايش مي لرزد و با رعد و برقي و ريزش كوه ها موسي غرق مي شود و «كس نمي داند كه در آن بيخودي /چه ز نيكي ديد يا چه از بدي» تا اينكه روز سوم هنگام سپيده دم موسي از كوه پايين مي آيد و با وضعيتي آشفته در حالي كه بر عصاي ظلم سوز خود بوسه مي زند، روي به خلق مي آورد و به هدايت خود مصمم تر مي گردد.
بررسي ديدگاه هاي مردانه و رفتارهاي مردان در شعر «موسي» (ع)

دليري و شجاعت:

 

پاي بيرون كرد از حدّ گليم
رخصت ديدار مي جويد كليم

(بيت40)

نترس بودن مردان و تن به كارهاي سخت دادن براي رفاه و آسايش زندگي:

پس به چوپاني بريدم از كسان
خانه كردم زير بال كركسان

(بيت16)

پسر بچه ها چوپاني را دوست دارند و چوپاني يكي از شغل هاي مردان است.
 

عصا، سپر، تير از ابزار و وسايل مردانه:

 

خاست آوايي فضايي تار شد
برق زد دستي عصايي مار شد

(بيت22)

تن سپر كن پيش تير قبطيان
تات بر رخ افكند آب دهان

(بيت34)

ناخدايي يكي از شغل هاي مردان:

ناخدا گر جامه را بر تن مي درد
هر كجا خواهد خدا كشتي برد

(بيت3)

پروين نيز ناخدا را در شعر آورده است:

ناخدايان را كياست اندكي است
ناخداي كشتي امكان يكي است

(بيت24)

گر فراموشت كند لطف خداي
چون رهي زين كشتي بي ناخداي

(بيت3)

نهراسيدن مردان از حيوانات و جانوران درنده و گزنده:

هان زجا برخيز و نيش مار كش
ببر سوزن خورده را تيمار كش

(بيت27)

تخته و شلاق؛ در قديم جلادي از شغل هاي مردانه بوده:

در شكن اهرام جفت و طاق را
آتش افكن تخته و شلاق را

(بيت31)

ضمنا اين دو وسيله از ابزار دست مردان نيز بوده است.
 

بازاري بودن مردان و خريد و فروش:

 

گفت گريان خواجه اي را زرخريد
چون به بازاريش با گوهر خريد

(بيت46)

مردان گرم و سرد چشيده ي روزگارند:

پشت دو تا كرد و گرم و سرد ديد
درد ديد و درد ديد و درد ديد

(بيت50)

توانايي مردان و به قول عاميانه «زمين زير پايشان مي لرزد»:

بود اين آوازها در ناي او
ناگهان لرزيد زير پاي او

(بيت59)

چنان كه قبلا گفته شد چون حميدي در عشق شكست خورد، بنابراين در اين داستان موسي هم نتوانسته عشق خود را پنهان كند و در حسرت وصل و غم پيري مانده است و مي گويد:

جز تو از هر ديدني سيريش ماند
حسرت وصل و غم پيريش ماند

(بيت51)

و يا:

گرچه درد عشق از درمان بري است
گفته اند از عشق بدتر خوگري است

(بيت6)

 

تكرار حروف چ، خ،ح كه نشانگر حالت عصبانيت و شدت خشم است:

 

هر چه از اين بيش جان كندم بس است
بس بود يك حرف گر پيشت كس است

گفت گريان خواجه اي را زرخريد
چون به بازاريش با گوهر خريد

چند از عمرم خريدي اي سني؟
گفت چنداني كه هستي از مني

(ابيات45ــ 47)

از ديگر ظرافت هاي شعر حميدي اين است كه مردان با صراحت و تندي حرف خود را بيان مي كنند:

چونكه خود را ديد درخورد ندا
عشوه آغازيد موسي با خدا

(بيت1)

پاي بيرون كرد از حدّ گليم
رخصت ديدار مي جويد كليم

(بيت4)

بر خلاف شعر پروين، چنان كه از مضمون آن بر مي آيد، چون زنان كم رو و خجالتي هستند، بنابراين براي حرف زدن در گوشه اي كز مي كنند و با نگراني و اضطراب سخن مي گويند و مادر موسي هم در كنار ساحل با حسرت و اندوه ايستاده و آرام آرام حرف دلش را با نگراني زنانه اش بيان مي كند:

مادر موسي چو موسي را به نيل
درفكند از گفته ي رب جليل

خود ز ساحل كرد با حسرت نگاه
گفت كاي فرزند خرد بي گناه

اكنون به بررسي مختصات زباني و ادبي شعر موسي مي پردازيم:
 

استفاده از فعل كهن«آغازيد»:

 

چونكه خود را ديد درخورد ندا
عشوه آغازيد موسي با خدا

(بيت1)

اينت(شگفتي):

در تني كاين هر دو هم فرمان شود
اينت آن مردي كه بي درمان شود

(بيت7)

 

كنايه:
 

پاي بيرون كرد از حدّ گليم (بيت1)
نان خشكي، جام آبي داشتم: زندگي ساده اي داشتم(بيت18)
اين دو كف خاك جهان را خيش كن: نابود كردن(بيت243)
داشت نان خشكيده اي دندان كشيد: دندان كشيدن در اصطلاح عاميانه: نان سق زدن(بيت 61)
چنانچه قبلا گفته شد در اين مقايسه، حميدي بيشتر از كنايه استفاده كرده است تا پروين.

جناس:
 

گليم، كليم(بيت 4): جناس تصحيف

جناس تام:

 

آسمان ها گشت و موسي پير گشت
موي مشكينش به خدمت شير گشت

(بيت9)

تكرار:

تا تو را خلق جهان اين مردمند
در جهان موسي و جز موسي گمند

(بيت44)

پشت دوتا كرد و گرم و سرد ديد
درد ديد و درد ديد و درد ديد

(بيت50)

و ابيات: 12 ،42، 43، 48و ...
از ديگر نكات قابل اعتنا اينكه در شعر مورد نظر از افعال امري به تكرار استفاده شده كه با روحيه ي مردان بي ارتباط نيست:

بندگان را وارهان از بندگي
مردگان را ده صلاي زندگي

(بيت30)

و يا: بازگير، آتش افكن، تعليم كن، وارهان، پيش كن، در آب ريز، ياد ده و ...
 

طنز:

 

تو در اينان چيزكي كم ساختي
جان غول و جلد آدم ساختي

(بيت39)

گر توانم كوه پيش و پس كنم
كي توانم ناكسان را كس كنم

(بيت40)

شصت ساله مردم شش ساله شان
گاوريشان كم از گوساله شان

(بيت42)

در داستان «لطف حق» گفتگوي خداوند با مادر موسي است و سخن از جدايي مادر و فرزند است؛ در حالي كه در داستان «موسي» گفتگوي موسي با خداوند است و از جدايي خود با معبود گله و آرزوي ملاقات خداوند را دارد.
هم چنين در شعر پروين از ابزار زينتي و وسايلي كه يك زن با آن سر و كار دارد، ياد شده است، مثل: خلخال، گلوبند، نخ، سوزن، دوك و ...و در مقابل، حميدي از سپر، تخته، شلاق و عصا استفاده نموده است.
از ديگر موارد قابل توجه اينكه پروين از شغل زنانه سخن گفته، مانند نخ ريسي و نقطه مقابل او، حميدي، از چوپاني كردن، بازاري بودن، كيمياگري و ...استفاده كرده است.
پروين از كم طاقتي و ضعيف بودن زنانه سخن مي گويد و در شعر او آمده: «قوتي در دست كشتي بان نماند» در حالي كه، حميدي از نيرومندي و قدرت مردانه ي مردان سخن مي آورد و چنان كه مي گويد:
«گر توانم كوه پيش و پس كنم» و يا:

آنكه شد از نيل با نيروي تو
آرزويي دارد اينك روي تو

(بيت49)

پروين در شعرش در كنار جانوراني كه آورده، ناگهان و به طور ناخودآگاه از اسب و كبوتر ياد مي كند كه شخصيت زن آن ها را بيشتر مي پسندد، به نسبت حميدي سخن از ببر و اژدها و ...مي آورد.
در شعر پروين، مادر نگران لحظه لحظه ي زندگي فرزندش است و هراس دارد كه چطور از سختي ها و مشكلات خواهد گذشت و اين نماد اضطراب و دلهره ي زنانه ي اوست، اما حميدي از خانه كردن زير بال كركسان و نهراسيدن و ناملايمات ياد مي كند كه يادآور شجاعت و دليري يك مرد است.
پروين در شعر تخلص خود را ذكر مي كند و احساس مي شود كه به عنوان يك مادر خود را مؤظف ديده كه از نصيحت دست بردار نباشد و اصرار دارد كه وظيفه ي مادريش را انجام دهد و نام خود را در پايان ذكر مي كند. اما حميدي، پايان شعر خود را تا حدودي مبهم گذاشته و نام خود را نياورده است.
نكته ي ديگر اينكه، در شعر پروين طنزي ديده مي شود اما حميدي وقتي از ناكسان، گاوريشان و ...داد سخن سر مي دهد، مسلما طنز نهفته اي را بيان مي كند كه قابل ملاحظه است و البته در كنار آن خاطرات سخت زندگي موسي را نيز مرور مي کند که با دقت مي توان آن را دريافت.
اكنون اين تفاوت ها در فهرست زير از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد.
 

شعر «لطف حق»؛ زنانه و لطيف
 

صحبت مادر موسي با خداوند
كم رويي و حجب زنانه؛ در گوشه اي با خجالت حرف زدن
گهواره، نخ، سوزن، دوك
افعال گذشته
گلوبند، خلخال(ابزار زينتي زنان)

 

 

شعر موسي؛ مردانه و جدي
 

گفتگوي موسي با خداوند
با صراحت حرف زدن
سپر، تخته، شلاق، چوپاني، بازاري، كيمياگري
افعال امري(حالت دستور دادن)
عصا(ابزار دستي و زينت مردان)
كم طاقتي
اضطراب از گذشتن سختي ها
غم و اندوه از جدايي فرزند
كبوتر، اسب
صفات: غريق خرد، يتيم بي گنه
تخلص دارد
طنز ندارد
موسي، سه بار

 

نيرومندي
خانه كردن زير بال كركسان(نهراسيدن از مشكلات)
غم از جدايي معبود و خداوند
ببر، اژدها
گاوريش، ناكس، غول
تخلص ندارد
طنز دارد
موسي، هفت بار
چنان كه مي دانيم با مطالعه و بررسي متون ادب فارسي و مقايسه ي آن مي توان به نتايج مطلوب و قابل ذكري دست يافت. به طوري كه نگارنده سعي كرد در اين موجز، به مقايسه ي سبكي و بررسي دو شعر در مورد داستان حضرت موسي(ع) با مضمون هاي متفاوت از دو شاعر معاصر پروين اعتصامي و دكتر مهدي حميدي شيرازي، بپردازد و به سايه روشن هاي پيدا و نهان آن دست يابد و آن موارد را به نوعي برجسته سازد كه اين مقايسه با طرز تفكر و زندگي اين دو شاعر بي ارتباط نبوده و ظرافت آن نيز در اين مورد نهفته شده است و در عين حال توانسته حرف هاي تازه، هرچند اندك را از نظر خوانندگان گرامي بگذراند.
برخي از مآخذ:
1.اعتصامي، ابوالفتح، مجموعه مقالات و قطعات اشعار پروين، چاپخانه محمد علي فردين،تهران، صفر1397 هـ.ق.
2.اعتصامي، پروين، ديوان اشعار، با مقدمه ي استاد ملك الشعراي بهار، نشر ايمان، مهرماه 1364.
3.اعتصامي، پروين، ديوان اشعار، با مقدمه ي غلامحسين فردوس برين، جواهري، 1376.
4.برقعي، سيد محمد باقر، سخنوران نامي معاصر ايران، جلد2، خرم، قم، 1373.
5.حاكمي، اسماعيل، ادبيات معاصر ايران، چاپ چهارم، اساطير، تهران، 1376.
6.حقيقت، عبدالرفيع، فرهنگ شاعران زبان پارسي، شركت مولفان و مترجمان ايران، تهران، 1368.
7.حميدي شيرازي، مهدي، ديوان حميدي، جلد1، پاژنگ، تهران، 1366.
8.حميدي شيرازي، مهدي، اشك معشوق، چاپ دهم، پاژنگ، تهران، 1367.
9.حميدي شيرازي، مهدي، پس از يكسال، عطايي، تهران، 1383.
10.رنجبر، احمد، شاهكارهاي ادبيات فارسي، چاپخانه سپهر، تهران، 1369.
11.شميسا، سيروس، آشنايي با عروض و قافيه، چاپ شانزدهم، فردوس، تهران، 1379.
12.شميسا، سيروس، سبك شناسي شعر، ويرايش دوم، ميترا، تهران، 1383.
13.كراچي، روح انگيز، پروين اعتصامي، داستان سرا، تهران، 1383.
14.محمدي، حسنعلي، از بهار تا شهريار، جلد2، دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1372.
15.مرتضي پور، اكبر، شرح حال شاعران ايران، چاپ هفتم، عطار، 1384.
نشريه ثريا شماره 4




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط