شهيد والا مقام
گفتگو با علي محمد مقدسي، درباره شهید دکتر پاک نژاد
درآمد
چگونه با دكتر پاك نژاد آشنا شديد؟
در زمان آشنايتان پيش آمد كه براي مسأله اي خصوصي از شهيد پاك نژاد كمك بگيريد؟
بارديگري كه شهيد پاك نژاد كمكم كردند، زماني بود كه بايد سربازي مي رفتم. ايشان سفارش مرا به سروان مطيعيان ،رئيس حوزه نظام وظيفه يزد كردند. دكتر پاك نژاد آنقدر براي همه عزيز بودند كه وقتي به دفتر سروان مطيعيان رفتم، طوري با من رفتار مي كردند كه انگار درجه دار يا مسئولي وارد حوزه ايشان شده است. به هرحال چون دكتر شرايط زندگي مرا براي سروان توضيح داده بود از سربازي معاف شدم.
شهادت دكتر را به خاطر داريد؟
هيچگاه براي كار درماني و پزشكي هم به دكتر مراجعه مي كرديد؟
وقتي خواستم حق الزحمه شان را حساب كنم، دكتر سينك گفت كه مي خواهي مرا از يزد و از ايران بيرون كنند؟ گفتم براي چه؟ دكتر سينك گفت: من از مريضي كه دكتر پاك نژاد معرفي كرده است پول نمي گيرم.
به نظر شما چرا پول نگرفت؟
البته دكتر بخاطر پول كار نمي كرد، چون اگر براي پول بود، ديگر هزينه داروي بيماران را قبول نمي كرد. زير نسخه مي نوشت اين دارو هيچ جا پيدا نمي شود بعد مي رفتيم به داروخانه رازي، دارو را مي گرفتيم، اما وقتي مي خواستيم پول آن را حساب كنيم مرحوم رمضان خاني مي گفت آقاي دكترپاك نژاد پول آنرا حساب مي كند. حالا ديگر چه كسي مي تواند همانند دكتر پاك نژاد پيدا كند؟!ايشان آنقدر تأثير گذار بودند كه هنوز هم بعد از گذشت چندين سال از شهادت دكتر پاك نژاد افرادي را مي شناسيم كه به آن شهيد اعتقاد دارند، مي روند سرخاكش و مي گويند: دكترما سرما خورده ايم، كليه مان درد مي کند، سينه مان درد مي کند. ايشان هم شب به خوابشان مي آيد و مي گويد چه بخور وچه كار بكن يا چه دارويي استفاده كن.
به نظر شما آقاي دكتر چگونه بر ذهنيت آن دكتر هندي تأثير گذاشته بود؟
اتفاقاً درباره همين رفتار و منش دكتر، يكي از دوستانم تعريف مي كرد كه يك نفر براي مداوا خدمت شهيد پاك نژاد مي رود دكتر بعداز معاينه به او مي گويد كه برو به داروخانه دكتر رمضان خاني و از آنجا دارويت را تهيه كن، چون هيچ داروخانه ديگري داروي شما را ندارد. او فكر مي كند كه قراري بين آقاي دكتر و داروخانه آقاي رمضان خاني هست از دم در مطب تا داروخانه رازي بد و بيراه به دكتر مي گفته است.وقتي آنجا مي رسد و مي بيند كه پول دارو را از او نگرفتند، برمي گردد پيش آقاي دكتر و گريه مي كند و مي گويد آقاي دكتر مرا ببخش. گناهت را پاك كردم. غيبتت را كردم چون از در مطبت كه بيرون رفتم تادم داروخانه همه اش بد وبيراه مي گفتم كه نكند قرار و مداري با داروخانه رازي داريد، در صورتي كه شما پول نسخه مرا از قبل پرداخت كرده بوديد.
حمايت دكتر ازخانواده ها يا كودكان بي بضاعت چگونه بود؟
در خيلي جاها هم به اين هدف رسيد، مثل ترك آباد اردكان. ايشان همه وسايل را آماده مي كرد و به ترك آباد كه منطقه محرومي بود، مي برد وتوزيع مي كرد. در آن منطقه كسي دكتر را نمي شناخت. بعد از شهادت دكتر، وقتي اين كمك ها قطع مي شود و مردم كنجكاو مي شوند بدانند كه چه كسي اين كارها را كرده- وبعد ازمدتي- ماشين دكتر را شناسايي مي كنند- ماشين دكتر يك هيلمن معمولي بود- بالاخره به وسيله ماشين ايشان مي فهمند كه آن خير شهيد پاك نژاد بوده است.
در دوره اي كه در مجلس بودند هم همين طور رفتار مي كردند؟
شما دركارهاي تبليغاتي دكتر پاك نژاد در دوره انتخابات هم شركت مي كرديد؟
اينها گذشت تا اين كه يك روز آقايي در ستاد انتخاباتي شهيد پاك نژاد به من گفت كه او و برخي از دوستانش از آقاي صدوقي خواسته هايي دارند كه اگر ايشان تا صبح آنها را عملي نكند، قرار است با مجاهدين خلق هم دست شوند و به خيابان بريزند. ما خدمت آقاي صدوقي رفتيم و ماجرا را تعريف كرديم. آقاي صدوقي هم گفتند همه چيز را بنويس. ما نوشتيم و آقاي صالح دستوري در نامه ما زيرنويس كردند تا به دادگستري برويم. ما به دادگستري ميدان بعثت رفتيم، ولي مأمور آنجا نامه ما را به مجاهدين رسانده بود.
مجاهدين هم كه به دنبال فرصت بودند، اين نامه را در روزنامه«مجاهد» چاپ كردند. من وقتي ماجرا را فهميدم كه داشتم از مسجد ملا اسماعيل بيرون مي آمدم. دكتر پاك نژاد مرا ديد، دستي به شانه ام زد وگفت: پورمقدس، معروف شدي! گفتم: براي چه آقاي دكتر؟! چطور شده؟ دكتر گفت: نامه و عكست را در روزنامه چاپ كرده اند. گفتم: دكتربه خدا، به پير، به پيغمبر، من آنها را به ايشان نداده ام. ايشان گفت: برو سراغ آقاي صدوقي و ماجرا را برايش تعريف كن. آقاي صدوقي گفتند كه دكتر را پيدا كن. چون ايشان هميشه و همه جا و در تمام مسائل يار و ياور شهيد صدوقي بود. به هرحال بعد از چند تا تماس دكتر را در منزل مرحوم رمضان خاني پيدا كرديم وپيغام آقاي صدوقي را به او داديم. فردا صبح همه يكجا جمع شديم، آقاي صدوقي به شهيد پاك نژاد گفتند زنگ بزن تا مسئول دادگستري بيايد و توضيح بدهد كه به چه حسابي عكس ونامه را در روزنامه چاپ كرده اند؟ آقاي دكتر اول فكر كردند كه افراد دادگستري مخصوصاً نامه ما را چاپ كرده اند. در صورتي كه بي توجهي مأمور دادگستري باعث شده بود كه آن نامه در روزنامه منتشر شود.
بارزترين خاطره اي كه از شهيد پاك نژاد در ذهنتان مانده، چيست؟
حالا كه اين ماجرا را تعريف كردم، دوست دارم نكته اي هم راجع به شهيد محمد پاك نژاد بگويم. ايشان شهيد خيلي غريبي در يزد هستند، سنگ را كه برداشتم، ديواره وسط لحد خراب شد. وقتي خاك روي صورت محمد آقا را جمع كردم، بعد از ده، دوازده سال صورت دكتر محمد پاك نژاد دست نخورده باقي مانده بود و بوي عطر وگلاب ازقبر بيرون مي آمد.شايد باور كردني نباشد، ولي آدم واقعاً خيال مي كرد كه جنازه را همان موقع به خاك سپرده اند. اين هم جداً جاي تعجب دارد، ولي كار خداست. آن بزرگواران، جز خدا چيزي نمي خواستند و فقط براي رضاي خدا بود كه به مردم خدمت مي كردند. البته ما خيلي كوچكتر از آن هستيم كه بتوانيم راه آنها را ادامه بدهيم.
ان شاءالله كه به خواست خدا همه مردم بتوانند قدردان شهداي عزيزمان باشند، مخصوصاً اين دو شهيد از خانواده پاك نژاد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46